کتاب 2666

اثر روبرتو بولانیو از انتشارات کتابسرای تندیس - مترجم: محمد جوادی (1359)-معروف ترین رمان ها

سه استاد دانشگاه در مسیر یک نویسنده آلمانی متعصب؛ خبرنگار نیویورک در اولین مأموریت خود در مکزیک؛ یک فیلسوف بیوه یک کارآگاه پلیس در عاشق یک زن مسن تر است. اینها از جمله افرادی هستند که به شهر مرزی سانتا ترزا کشیده شده اند، که در طی یک دهه صدها نفر از این زنان ناپدید شده اند.

انتشار بعد از مرگ، i> 2666 ، به معنای La Vanguardia است، نه تنها رمان اسپانیایی بزرگ این دهه، بلکه یکی از پایه های اصلی است که کل ادبیات را تعریف می کند. "


خرید کتاب 2666
جستجوی کتاب 2666 در گودریدز

معرفی کتاب 2666 از نگاه کاربران
بهترین، بهترین و ناب‌ترین رمانی که تا به حال خوانده‌ام. شک دارم دیگر بتوانم رمانی به عظمت 2666 بخوانم. اصلاً شک دارم حالاحالاها بتوانم رمان دیگری بخوانم. چند هفته نشئگیِ خواندنش تازه به پایان رسیده و دستم نمی‌رود خیلی درباره‌اش بگویم، این مختصر را تنها برای آشنایی خواننده با حال و هوای کتاب می‌نویسم

رمانِ بولانیو اثری جاه‌طلبانه است که حسِ وحشتناکی از توطئه در سراسر آن جاری‌ست. کتاب به پنج فصل تقسیم شده؛ پنج داستانِ مجزا که رشته‌ی باریکی همه‌ی آنها را به نوعی باهم پیوند می‌دهد. حوادث داستان‌ها در بازه‌ی زمانی و مکانی گسترده‌ای روی می‌دهند؛ از سال‌های جنگ جهانی تا ابتدای قزن بیست و یکم، در آلمان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، روسیه، آمریکا و مکزیک؛ چند منتقد ادبی که به دنبال ردی از نویسنده‌ای گمشده می‌گردند، خبرنگار آمریکایی که برای تهیه‌ی گزارشی از فینال مسابفه‌ی بوکس به مکزیک سفر می‌کند، شاعری هم‌جنس‌گرا که در تیمارستان بستری شده، استاد فلسفه‌ای شاهد فروپاشی و جنون خویش، جوانان آلمانی اعزام شده به جبهه‌ی جنگ، رمان‌نویس روسِ طرد شده از جانب دستگاه استانیلیستی و در نهایت رویدادهای سانتاترزا. شهری در شمال مکزیک و مرز آمریکا که در آن در بازه‌ای هفت ساله بیش از دویست زن و دختر مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل می‌رسند. بولانیو در فصل چهارم کتاب -با عنوان «فصلی درباره‌ی جنایات»- طی چهارصد صفحه به شیوه‌ای هول‌ناک و البته درخشان، به سبک گزارشات پزشکی قانونی تک به تک این جنایات را موشکافی می‌کند

آمالفیتانو، یکی از شخصیت های اصلی کتاب، بعد از گفت‌وگویی با یک داروخانه‌چیِ کتاب‌دوست، با نااُمیدیِ آشکاری از رشد پرستیژ رمان‌های کوتاه و مرتب (با استناد به عناوینی چون بارتلِبی، اسکری‌وِنِر و مسخ) به قیمت حذفِ اثار طولانی‌تر، جاه‌طبلانه تر و جسورانه‌تر (مانند موبیدیک و محاکمه) فکر می‌کرد: @ چه تناقض غم‌انگیزی. حالا حتا داروسازهای کتاب‌خوان هم جرات ندارند به سراغِ آثار ناتمام سیل‌آسا بروند. کتاب‌هایی که مسیرهای ناشناخته را شعله‌ور می‌کند. آنها تمرین‌های کامل برای اثار بزرگ را انتخاب می‌کنند. آنها می‌خواهد مجادله‌ی اساتید بزرگ را ببینند اما علاقه‌ای به مبارزه‌ی واقعی ندارند. نمی‌خواهند ببینند اساتید بزرگ در برابر آن چیز مبارزه می‌کنند، آن چیزی که همه‌ی مارا می‌ترساند، آن چیزی که ما را، در برابر خون و زخم‌های مرگبار و بوی تعفن تحریک می‌کند تا مثل گاو حمله کنیم.@ شاید حجم بالای کتاب در قدم اول باعث شود برای خواندن رمان پیش‌قدم نشوید. اما نترسید! 2666 همچون هزار و یک شبی است که نمی‌گذارد خواننده کِسل شود. اگر عاشق ادبیات باشید، در هر صفحه‌ی کتاب داستانی جذاب انتظارتان را می‌کشد

مشاهده لینک اصلی
رمانِ ۲۶۶۶ بولانیو رو الان تموم کردم. قلبم داره از جاش کنده می‌شه. خون با فشار به مغزم می‌آد و آروم ازش خارج می‌شه. انگار تمامِ خونِ بدنم توی سرم جمع شده. تمامِ بدنم بی‌حس شده. ‫

یک ماه پیش خریدمش. نمایشگاه کتاب. یک هفته‌ای خوندمش. ۵۰ صفحه مونده بود که تموم بشه. دلم نیومد بخونم. یه گوشه افتاده بود. نمی‌تونستم ادامه بدم. نمی‌تونستم لذتِ خوندنش رو از خودم بگیرم. دوباره برگشتم عقب. تیکه تیکه شروع کردم به خوندن. دوباره یه فصل رو کامل خوندم. صفحه‌ها رو ورق می زدم و دوباره خط‌های داستانی که به نظر می‌رسید به سرانجام رسیدن رو به هم وصل می‌کردم. ‫

استحکامِ اثر بی‌مثاله. ‫

‫۵۰ صفحه رو بالاخره خوندم. تموم شد. قلبم به صورتم سیلی می‌زنه. باور نمی‌کردم این‌طور تموم بشه. این لعنتی از همین الان یک کلاسیکه.‫‫


اما نمی‌تونم این ترجمه رو توصیه کنم. اول این که تا حدِ آزاردهنده‌ای سانسور داره و دوم این که مترجم بعضی از ساختار‌هایی که توی انگلیسی بودن (و من اصلن نمی‌دونم که در اسپانیایی هم همین ساختارها بودن یا نه - بنابراین ممکنه حرفم چرت باشه)‌رو تغییر داده. مثلن این دو فقره رو نگاه کنید: ‫

When Pelletier returned from Avignon at the end of 1994, when he opened the door to his apartment in Paris and set his bag on the floor and closed the door, when he poured himself a glass of whiskey and opened the drapes and saw the usual view, a slice of the Place de Breteuil with the UNESCO building in the background, when he took off his jacket and left the whiskey in the kitchen and listened to the messages on the answering machine, when he felt drowsiness, heaviness in his eyelids, but instead of getting into bed and going to sleep he un- dressed and took a shower, when wrapped in a white bathrobe that reached almost to his ankles he turned on the computer, only then did he realize that he missed Liz Norton and that he would have given anything to be with her at that moment, not just talking to her but in bed with her, telling her that he loved her and hearing from her lips that she loved him too.

ترجمه اینه: ‫
پلتیه اواخر سال ۱۹۹۴ از آوینیون به خانه برگشت. درِ آپارتمانش در پاریس را باز کرد، کیفش را روی زمین گذاشت و در را بست. برای خودش نوشیدنی ریخت، پرده‌ها را باز کرد و چشم‌اندازِ خانه، بخشی از میدانِ دبروتویی با ساختمانِ یونسکو در پس‌زمینه را دید. کتش را بیرون آورد، لیوان نوشیدنی را در آشپزخانه گذاشت و به پیغامگیرِ تلفن گوش داد. وقتی خواب‌آلودگی و سنگینی را در پلک‌هایش حس کرد به جای رفتن به تخت و خوابیدن، لباس‌هایش را درآورد و دوش گرفت. با حوله‌ی حمام بلند که تا قوزک پایش می‌رسید بیرون آمد و کامپیوتر را روشن کرد و ناگهان متوجه دلش برای لیز نورتون تنگ شده و حاضر است همه چیزش را بدهد تا در آن لحظه کنارش باشد. نه فقط این که با او صحبت کند، به او بگوید دوستش دارد واز لیز بشنود که او هم دوستش دارد.


----
خب قسمت‌های سانسور که مشخصه. اما مترجم ‫ساختارِ ترجمه‌ی انگلیسی (که اینورژنه) رو کامل به هم زده. در واقع ما باید با یک «تک جمله» روبرو می‌شدیم که از این ساختار پیروی می‌کرد: «زمانی که...،زمانی که...، زمانی که....، زمانی که پشتِ کامپیوتر نشست....،تنها در آن زمانی که پشتِ کامپیوتر نشست فلان».

---
با وجودِ این تیپ از مشکلات نمی‌تونم بگم که «من شما رو از خوندنِ این ترجمه نهی می‌کنم». برای ترجمه زحمتِ زیادی کشیده شده و بالاخره در یک چنین اثری سترگی این تیپ از اشکالات پیدا می‌شه (هر چند که فراوونه). من فقط می‌تونم توصیه کنم که کنارِ خوندنِ‌متنِ فارسی، متنِ انگلیسی هم کنارِ دستتون باشه و بهش رجوع کنید. درسته که به جای ۱۲۰۰ صفحه، ۲۴۰۰ صفحه می‌خونید اما مطمئن باشید که لذتش دو چندان می‌شه. تازه اون موقع است که رویِ ساختارِ جملات تمرکز می‌کنید و به جادوی اصلی بولانیو پی می‌برید. ‫ ویراستارِ اسپانیایی اثر در آخرِ ترجمه نوشته که «بولانیو در یکی از چند یادداشتِ خود درباره‌ی ۲۶۶۶ از وجودِ یک مرکز پنهان در اثر حرف می‌زند که زیرِ آن‌چه می‌تواند مرکز فیزیکی اثر در نظر گرفت، پنهان شده است. دلایلی هست که این مرکزِ فیزیکی را شهرِ سانتاترسا بدانیم». به نظرِ من هم دلایلِ خوبی هست که مرکزِ پنهان قضیه رو خودِ ساختارِ نگارش و کوتاهی و بلندیِ جملاتِ بولانیو در نظر بگیریم (چیزی که در ترجمه‌ی فارسی تا حدِ قابلِ توجهی از دست رفته). در واقع بولانیو فقط داستان‌های خودش رو نیمه‌کاره رها نمی‌کنه بلکه ساختارِ انشایی خودش رو هر چند وقت یک بار مثلِ داستان‌های خودش عوض می‌کنه. به خصوص وقتی به فصلِ چهارم برسید و اون گزارش‌های تکون دهنده از جنایات رو بخونید، این حرفِ من رو کاملن متوجه می‌شید. وقتی جملاتِ پیچیده‌ی فصلِ اول به جملاتِ خشک و سرد و بی‌روح و کوتاه بدل می‌شن. فی‌المثل این تعبیر رو ببینید و با متنِ انگلیسیِ بالا (که از کتابِ اول هستش) مقایسه کنید؛ مثلِ یک سگِ مرده این جملات بی‌روحن:‌


On November 25, the body of Maria Elena Torres, thirty-two, was found in her house on Calle Sucre in Colonia Ruben Dario. Two days earlier, on November 23, there had been a march of women across Santa Teresa, from the university to city hall, protesting the killings of women and the climate of impunity. The march was organized by the WSDP, along with sev- eral NGOs, plus the PRD and some student groups. According to the authorities, no more than five thousand people took part. According to the organizers, there had been more than sixty thousand people marching the streets of Santa Teresa. Maria Elena Torres was among them. Two days later she was knifed in her own home, stabbed through the neck so that she bled to death. Maria Elena Torres lived alone, since she and her husband had separated not long before. She had no children. According to the neighbors she had fought with her hus- band that week. When the police showed up at the boardinghouse where her husband lived, he had already fled. The case was assigned to Inspector Luis Villasenor, recently arrived from Hermosillo, who after a week of interrogations came to the conclusion that the killer wasn’t the fugitive husband but Maria Elena’s boyfriend, Augusto or Tito Escobar, whom the victim had been seeing for a month. This Escobar lived in Colonia La Vistosa and had no known occupa- tion. When they went to look for him, he was gone. Three men were found in the house. Upon interrogation, they declared that they had seen Escobar come home one night with blood- stains on his shirt. Inspector Villasenor had to say that he’d never interrogated three worse- smelling individuals. Shit, he said, was like their second skin. The three men worked picking through the trash at El Chile, the illegal dump. Not only was there no shower where they lived, but no running water either. How the fuck, Inspector Villa-senor asked himself, had Escobar managed to become Maria Elena’s lover? At the end of the interrogation, Villasenor took the three men out to the courtyard and gave them a beating with a length of hose. Then he made them undress, threw them some soap, and sprayed them down for fifteen minutes. Later, as he was throwing up, it occurred to him that there was a logical connection between the two acts. As if one led to the other. The beating with the piece of green hose. The water gushing from the black hose. Thinking this made him feel better. From the scavengers’ combined de- scriptions a police sketch was made of the suspected killer and police stations around the country were alerted. But the case went nowhere. Maria Elena’s ex-husband and boyfriend simply disappeared and were never heard of again.

خلاصه که کتاب بی‌شک شاهکاره. هر چی باهاش بیش‌تر هم ور برید، شاهکارتر می‌شه :)‫

مشاهده لینک اصلی
نسخه انگلیسی هنوز منتشر نشده است. آن را در ماه نوامبر می آید هیچ spoilers وجود ندارد. فقط در اینجا به سه نقطه: 1) خون و guts2) فاجعه 3) زنان 1) می دانم که bookbuzz شما زمانی که شما در سراسر جهان قدم زدن و آن همه با زندگی کتاب شما دوباره خواندن؟ 894 صفحه از حماسه bolanoâ € ™ ثانیه و من احساس می کنم مرد در 50 فیلم های علمی تخیلی است که می شود کوچک واقعی کاهش یافته است و به بدن کسی تزریق می شود. به غیر از یک کتاب است. و من در اینجا در اطراف خون و قوزک و استخوان، و صفرا و مغز این چیز را درهم می زنم. من عاشق این رمان های پرطرفدار بزرگ هستم که نمیتوانند به یک موضوع واحد یا حتی چند موضوع بروند. 2666 از طریق بسیاری از ایده های بدبختانه شلیک شده است و در کل جای خود را دارد، غفلت و عجیب و غریب، با تغییرات موقتی و جغرافیایی، تصاویر و موزیک های تکراری، شخصیت ها و نام ها - و تنها چیزهای دور از هر نوع حماسی قابل تشخیص یا هماهنگ . بولانو، گلوله گلوله ای را به پایین تپه نمی اندازد، تماشای آن را در جرم و حجم به دست می آورد، و در آن جا یک میلیونی از گلوله های کوچک برف زده می شود و بعضی ها محتمل هستند و در اندازه بزرگ می شوند، بزرگتر می شوند € | اما دیگران مسطح و ناپدید می شوند و یا به snowdust به عنوان آنها در برابر درختان و سنگ ها اجرا می شود ... 2) godard شکایت کرد که در تماشای Vincontiâ € ™ s سنسو، او بیشتر علاقه مند به آنچه که تصور کرد پس از محو شدن سپس در صحنه های خود. در پاسخ، او ضرب و شتم پیروه ل فو را ضبط کرد، یک فیلم حاوی همه چیزهایی است که در مورد آنچه دیگر هنرمندان روایتی آن را «داستان» می دانند - این نوعی شبیه آنچه که کتاب بولانو است این است: کلاژ دیوانه ای از همه جنگنده ها و افسران ، یک سر و صدا با سرعت بالا از بی ربط و غیر قابل احترام، و حقیقت را می گویند ... چیزی از یک فاجعه است. آره و همچنین این چیز بسیار جالب است که در مدت زمان طولانی خواندید. از سال 2666: \"او انتخاب متامورفوس در دادگاه، او را انتخاب کرد Bartleby بیش از Moby Dickâ € | چه پارادوکس غم انگیز، فکر Amalfitano. در حال حاضر حتی داروسازان کتابفروشی می ترسند که کارهای بزرگ، ناقص، ریخته گری، کتاب هایی را که مسیر را به ناشناخته می گذارند، بردارند. آنها تمرین های عالی کارشناسی ارشد عالی را انتخاب می کنند. یا چیزی که به همان چیزی مربوط می شود: آنها می خواهند که کارگردانان بزرگ را تماشا کنند، اما آنها هیچ علاقه ای به مبارزه واقعی ندارند، زمانی که استادان بزرگ علیه آن مبارزه می کنند، چیزی است که همه ما را وحشت زده می کند، چیزی که ما را گرسنه می کند در میان خون و مرگ و میر و زخم. \"این بولانو در مبارزه جدی لعنتی مشغول است. بی نهایت جالب تر از یک نویسنده با اعتماد به نفس نشسته در میز خود، آماده برای نوشتن یک پروژهای کامل، جاروب شده، قطعه کار سبک. بگو 3) در هسته 2666، یک بازنویسی داستانی از \"قتل مرد\" از جوارز است. این را بدانید؟ خوب، اگر در اینجا یا در اروپا اتفاق افتاد، شما درباره آن شنیده اید. خب، این درست نیست اگر این اتفاق در اینجا یا در اروپا اتفاق افتاد، این امر تا به امروز نخواهد بود. فاکسرها مدتها قبل گرفتار شده بودند (و در مقابل مجازات اعدام که ممکن است من آرزو می کنم آنها در اینجا به جای مکزیک دستگیر شوند، بنابراین ما می توانیم آنها را مستقیما به جهنم بچسبانیم)، از سال 2008، قاتلان تخمین زده می شود که (حدودا 900 زن) مورد تجاوز و قتل قرار گرفته اند (خفه شده، شلیک، آتش زدن، زخمی شدن، ضرب و شتم، ضرب و شتم). و این برآورد کم است. با توضیحات قتل های سریالی شامل توصیف های زنانی است که توسط قاتل (ها) قتل نمی شود، اما توسط دوست پسر و شوهر و پدر و پسران و جان ها ... چرا؟ خوب، اگر یک قاتل سریال سریال یا گروهی از قاتلان مرتبط با علاقه ی دراماتیک وجود داشته باشد ... اما در مورد آن اتفاق می افتد. آنچه مهم است، آنچه در واقع در سطح اجتماعی فرهنگی اتفاق می افتد، بی نهایت بیشتر وحشتناک است - زنان جوارز از لحاظ جسمی تحت تأثیر قرار می گیرند، زیرا آنها مدت ها از لحاظ معنوی و نمادین در نظر گرفته شده اند. قتل و حقیقت این است که آنها ادامه می دهند، این به عنوان یک اورژانس ملی در نظر گرفته نمی شود ... خوب، این نوع معنی دارد. مدونا خانه است، بی خطر، مراقبت و مراقبت از کسانی که قتل می کنند، خوب، آنها باید فاحشه، نه؟ (متوقف - نمی خواهم بپرسم که چگونه Madonna احتمالا در یک جامعه شکسته پس از NAFTA قرار است زنده بماند). زنان جوارز متنفر هستند و ترسیدم مردان از زنان میترسند و قتل ها به معنای بیش از قتل است. خب، این انجمن برای این نوع چیزها نیست و من قطعا نمی خواهم همه چیز را جدی بگیرم. اما این کتاب را چک کنید اگر شما علاقمند هستید ... http://www.goodreads.com/book/show/18...and به عنوان خوانده شده 2666. من دانا نمی دانم که آیا آن؟ کتاب عالی. اما من این را می دانم: من دو هفته پیش خواندنش را داشتم و نمی توانم در مورد آن فکر کنم.

مشاهده لینک اصلی
من از این ستاره ها متنفرم من این بچه را دوست دارم، چون من صادقانه اعتقاد ندارم که هر راهی که به پایان رسید. این کتاب انجام نشده است! من مقدمه ای را خواندم و نمیتوانم در داستان پشت سرهم روشن کنم، اما درک مبهم من این است که بولاوو پس از ارسال این مطلب به ناشر خود، که ادعا می کند آماده است، اما به طور جدی، مرد، من فقط نمی توانم باور کنم که . این کتاب تقریبا عالی است بخشی از آن کاملا ذهنی است، اما حقیقت این موضوع، من متقاعد شدم که به یک ویرایش جدی نیاز داشت. چیزی که انجام نشد، و این کاملا منفی ترین چیزی است که من در مورد آن می توانم بگویم. مثبت ترین چیز این است که احتمالا به این دلیل که من نزدیک به پایان دادن به این تا حدودی نفخ - er، توده عظیمی از صفحه چوب از 900 صفحه، من شروع به تجربه حس قوی که زمانی که Id پایان، Id شروع به شروع از ابتدا و خواندن همه چیز دوباره. بنابراین، آره، 2666، ناتمام هر چند ممکن است، این خوب است. آن خوب است و آن ناقص است و بنابراین چه کاری می توانید انجام دهید؟ مرد ضعیف مرد! بنابراین من نمی تونم واقعا به او دیوانه در مورد آن، به دلیل برخی از شرایط فراتر از هر گونه نویسندگان کنترل است. این غم انگیز است، اما درست است. بنابراین، بله، 2666. من چندین بار کتاب را مرور کردم و امیدوارم به یاد بیاورم که چطور این کار را انجام می دهد .... خوب، این کتاب نوعی از سه است (افرادی که در اینجا می گویند پنج، اما به من به نظر می رسید مثل سه) رمان هایی که در مکان ها مرتبط و همپوشانی دارند، اما همچنین به وضوح از یکدیگر متمایز هستند. بخش اول حدود چهار دانشگاهی است (یک فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی و یک بریت به یک کنفرانس پیوسته اند) که از طریق شور و شوق خود برای Archimboldi، رمان نویس آلمانی گریزان و مرموز، متحد هستند. پیگیری دانشگاهیان این نویسنده، آنها را به یک شهر مرزی مکزیکی تبدیل می کند که به وسیله یک اپیدمی از قتل های نامطلوب و غالبا حل نشده زنان است. دومین بخش اصلی - و این جایی بود که من تلاش می کردم، زیرا ترکیبی از بی نظیر و ناخوشایند بسیار سخت می توانست سخت بیافتد - در این اداره یواریز اتفاق می افتد و شامل یک فهرست بی رحمانه و بی رحمانه از تجاوز و تجاوز جسد زنان کشته شده که به معنای واقعی کلمه صدها صفحه است. آخرین بخش کتاب به همراه نویسنده Archimboldi در طول زندگی او، از جمله زمان او در ارتش آلمان در طول جنگ جهانی دوم است. خوب، بنابراین، من بیش از حد تسریع می کنم، اما ساختار پایه 2666 است. قبل از آن که به آنچه که بیشتر درباره بولائو عاشق می شوم دست پیدا کنم، مثل اینکه می گویم که دوستم داری، بیشتر او را دوست دارم. نویسنده ی فمینیستی بزرگ که می توانم آن را درک کنم. من نمی دونم چطوری بر اساس این نظر است، و من می توانم تصویری از دست دادن یک استدلال را با کسی که می خواست به من چالش بکشد، اما این فقط همان طوری که من احساس می کردم در حالی که خواندن این و Detectives Savage. در یک سطح بسیار اساسی و صرفا عاطفی، من فقط عاشق راه این مرد می نویسم در مورد زنان، هر چند من حتی نمی دانم که من می توانم توضیح دهید که چرا. آن را بسیار واضح از یک دیدگاه مردانه و من احساس می کنم که او در مورد شخصیت های زن خود را با حذف رمانتیک خاص، که باید یک مشکل است، اما به دلایلی که من آن را دوست دارم، می نویسد. عاشقشم! من همچنین این کتاب را در نظر می گیرم، به خصوص بخش هایی که در مورد آن ها واقعا نمی خواهم، در مورد قتل های سریال (بر اساس واقعیت)، یک متن فمینیستی است. این باعث می شود که کنجکاو جالبی با مکان های تاریک My Ellroys My Dark وجود داشته باشد که پوشش های مشابهی را شامل می شود - زنانی که مورد تجاوز و قتل قرار می گیرند و یک داستان کارآزمایی منفجر می شوند - اما جایی که Ellroy در زرق و برق عددی همه این خشونت ها گم می شود، Bolaà ± o نگاهی دقیق به اقتصاد و بدبختی گسترده جامعه، و ما را مجبور می کند تا صفحات مورد تجاوز و محروم کارگران جوان کارخانه را برای آنچه که آنها هستند، بدون هیچ گونه عاشقانه یا غریزی بکشیم .... کدام من را به آنچه که من واقعا دوست دارم بهترین در مورد این نویسنده: به سادگی و بی معنی، راه او را در مورد همه چیز بد و خوب از این جهان می نویسد. آه .... .... ممکن است غیرممکن باشد که بگویم فقط منظورم چیست؟ اما حدس می زنم باید سعی کنم، درست است؟ به همین دلیل همه اینجا بودند، آره؟ من، مثل حداقل 99٪ از نژاد بشر، این را بسیار دشوار برای زندگی در این جهان است. حتی زمانی که همه چیز برای من تنگ است، آگاهی مبهم من از شدت قابل درک خشونت و رنج بر روی زمین، تقریبا غیر قابل تحمل است. البته، من هم به طور همزمان خرد شده و خوشحال از زیبایی و شکوه و جلال همه چیز است که من بسیار احساس می کنم مانند فریاد سر من تقریبا تمام وقت. بنابراین، من می دانم آن را به نظر می رسد کمی عجیب و غریب بیان شده است مانند چنین، اما من فرض کنید که بسیاری از مردم احساس این راه، و من باید تصور کنید این تنها یک جنبه اساسی از تجربه انسان است. فقط موقعیت کلاسیک بین یک سنگ و یک مکان سخت، و شاید بیشتر شبیه به تعلیق بین دو آهنربن همان قدر قوی است، در این جادویی جادویی از شدت تحریک دردناک، که در آن نیروی غیرقابل توقف، می گویند، من نمی دانم، نسل کشی، ملاقات هدف از (متاسفم، این گنگ) عشق .... یا هر چیز دیگری است. شما می دانید منظورم چیست؟ مثل همیشه همه چیز خیلی وحشتناک است که فقط میخواهید بمیرید اما همه چیز همیشه همین است ...

مشاهده لینک اصلی
روبرتو بولاوس 2666 به عنوان یکی از رویدادهای ادبی ترین سال سال @ (لوق گراسمن، زمان)، به عنوانa شناخته شده است، به عنوان آنچه که ممکن است برای رمان به عنوان یک شکل @ (Jonathan Lethem، The New York Times Book Review )، به عنوان @ کار قدرت ویرانگر و پیچیدگی @ (آدام Mansbach، بوستون گلوب)، به عنوان @ کار نبوغ ادبی @ (فرانسیس پروز، مجله Harpers)، و بارها و بارها، به عنوان یک شاهکار. آدام کیرش از Slate.com می نویسد که @ 2666 حماسی از نجوا و جزئیات است، پر از ساختارهای دفن شده و شهود که به نظر می رسد بیش از حد خسته کننده و یا خیلی وحشتناک، به کلمات است. از خواننده خواسته شده است نوعی تسلیم محرمانه، غرور آگاهانه آن، تیزهوش بودن و حتی تدریج گاه به گاه آن باشد که تنها بزرگترین کتاب ها جرات درخواست یا شایستگی را دارند. @ Boyd Tonkin ادعا می کند که @ 2666 همه چیز را که داستان را ارائه می دهد یک منتقد می نویسد: \"مرگ او، در آخرین لحظات ایجاد آن، بی نظمی نهایی Bolaà ± esco لمس: رمز و راز، باز بودن، نقصان - وعده های همزمان همه چیز و از هیچ چیز نیست. اما هیچ یک از آن چیزی نیست که من در این کتاب یافتم. به جای اینکه مفهوم هنر رمان یا نجات آن باشد، 2666 برای من یک تلاش بلند پروازانه برای عظمت است که ناتوان است. این همچنین نشان دهنده شکست منتقدان ادبی برای شناخت تفاوت بین ادبیات بزرگ، ادبیات متوسطه به شکل ادبیات بزرگ و ادعاهای عظیم است که توسط یک زندگی عاشقانه و مرگ زودهنگام تقویت می شود. به طور معمول یک رمان خوب یک طرح جالب، رشد شخصیت قابل توجه، یا اهمیت موضوعی یا سیاسی داشته باشد. 2666، با این حال، تمام این چیزها را ندارد. این یک طرح صرفا تکمیل شده است، فقدان تکامل کامل شخصیت ها، به عنوان شخصیت های مسطح و دور و بدون هیچ فاشیستی می آیند و می روند و هر موضوع مرکزی یا اهمیت سیاسی عمیقا در سطح دقیق جزئیات غرق شده است. حتی بیشتر، یک رمان خوب است که چیزی می کند: یک پاسخ عاطفی در خواننده ایجاد می کند، چیزی را می آموزد، یک مسئله را روشن می کند یا یک بیانیه سیاسی می سازد. این رمان هیچ کدام از این موارد را انجام نمی دهد. با این وجود، مشکل اصلی من این است که این رمان بدون شادی در آن است. شخصیت ها همه مرده اند و دور هستند، ارتباطی با دیگران ندارند و رضایت از زندگی شان؛ طرح، مانند آن است، تمرکز بر تجاوز و قتل، افراد از دست رفته و جنگ است؛ و این سبک به طور مداوم خواننده در طول بازو از همه این نگه می دارد. این شادی به نظر می رسد عمدی است، اما این باعث می شود آن را لذت بخش تر، جالب تر و یا با ارزش برای خواندن. جیلز هاروی از سال 2666 می نویسد: @ ساموئل بکت، برنده اصلی شکست، فقط چند صفحه ای از گفت و گو یا پروسه برای نشان دادن یک بی نهایت خستگی مفرط؛ Bolaà ± O تصمیم به واقع ما را به این خستگی، برای 900 صفحه است. @ کتاب وجود دارد که دقیقا به دلیل این کمبود شادی، نقطه نظر و یا برجسته، در مقابل، چیزی در مورد بشری اساسی است. ریچارد وراث بومی پسر چنین رمان است. ما را به روان Bigger توماس، مرد سیاه پوست سیاه و پر تحرک و ناراحت در دهه 1930 شیکاگو می برد، به عنوان تجاوز و قتل دو زن جوان. این یک رمان بدون امید بسیار است و بدون نور زیاد، همانطور که در دنیای Biggers وجود دارد، خسته شده است، اما این تاریکی هدفمند است، طراحی شده برای ایجاد مشکل برای نور و تاثیر گذار در تغییر سیاسی. به همین ترتیب، Cormac McCarthys The Road ضرب و شتم یک کتاب در راه است که بر تخریب و از دست دادن است. اما، حتی اگر هیچ امیدی به شخصیت های طرح وجود نداشته باشد، در رابطه ای که بین پدر و پسر ایجاد شده است، نوعی رستگاری وجود دارد. تاریکی در Bolaà ± os 2666 متفاوت است. قسمت 1، بخش «درباره منتقدان»، @ داستان چهار منتقد اروپایی ادبی را در جستجوی یک نویسنده، بنو فان آرچیمبلدی و امور (بیشتر) آن (و عمدتا) عدم تحقق امور عاطفی با یکدیگر می گوید؛ بخش 2، بخش @ درباره Amalfitano، @ در مورد یک مرد در سانتا تتراسا (شهر در مکزیک است که توسط مجموعه ای از تجاوز و قتل زن جوان تحت تعقیب قرار گرفته است و بر اساس Juárez مدل، که در آن یک واقعیت واقعی است، سری زندانیان تجاوز و قتل در دهه 1990 اتفاق افتاد) که به تدریج از واقعیت دست می کشید؛ قسمت 3، قسمت «درباره سرنوشت»، به گزارش خبرنگار آمریکایی آفریقایی آمریکایی به نام «اسکار فایت» که به سانتا ترزا برای پوشش یک مسابقه بوکس می آید و به رمز و راز پیرامون ناپدید شدن آن در آمده است، قسمت چهارم @ بخش مربوط به جرایم، @ کمی بیشتر از موارد بالینی متشکل از صدها جنایت علیه زنان است، بسیاری از آنها شامل زنان جوان مشابه که به طور مرتب و واژینال مورد تجاوز قرار گرفته اند @ و سپس به قتل می رسند و تلاش های نیمه دل را دنبال می کنند از پلیس محلی برای حل این جنایات گفت؛ و قسمت 5، بخش @ About Archimboldi، @ در نهایت به خوانندگان می گوید که نویسنده از قسمت اول واقعا چه می گوید، از کجا آمده است، چه چیزی او را شکل داده (عمدتا جنگ جهانی دوم، به نظر می رسد) و آنچه از او تبدیل شده است. قطعات فقط به صورت آزاد به یکدیگر وابسته هستند و هیچ کدام ...

مشاهده لینک اصلی
من قبول میکنم که احتمالا برای این موضوع فلاکت شده است، اما به اندازه کافی کافی است: این کتاب فریبنده، ریشخرده و گاه گاه قانعکننده، زندگی من را ناکارآمد میکند. آیا من آن را تمام میکنم؟ آیا مهم است؟ بگذارید برای این رکورد بگویم که خودم را به عنوان یک علاقه مندی احتمالی محاسبه می کنم - من به نمایه می روم - اما پس از یک جنگ طولانی و طولانی، خودم را به همراه گروهی که بولانو موعظه می کنند آواز می خوانم. در حقیقت، من شروع به تعجب کردم که آیا به عنوان خوانندگان به فرقه نویسنده برده شده اند که ما دیگر نیازی به شاهکار خود برای ادعای خود به عظمت، به عنوان یک اثر انتزاعی از هنر که انتقال آن و فراتر از لحظه آن بدون توجه به انحصاری از نویسنده آن برای آن است. این نیز با سبلد اتفاق افتاد: نویسندگان مرگ، برای پایان دادن به آن انسانی، به طور متناقض، جاودانگی فوری کار را حفظ می کنند و ما را به وضعیت کانونی پیش می بریم تا کار خودمان بتواند آزمایش استقامت را منتقل کند - نه لزوما زمان، بلکه داستان به عنوان یک شکل زندگی اختراع شده است که می تواند نه تنها در آب و هوای منصفانه یک پذیرش دوستانه اطمینان حاصل شود، بلکه غرق شدن خوانندگان شگفتی واقعی است. و کار خود را به دلیل این نوع افتخار ادبی به خود جلب می کند: به دلیل مبهم بودن خود ارجاع خود، @ 2666 @ به عنوان یک رمان منحصر به فرد بدون ایده @ Bolano @ به عنوان یک شهید ادبی ادبی محسوب می شود، همانطور که ممکن است به عنوان یک بت از ابدی فوری، به عنوان یک بت از ابدی فوری، به عنوان یک رمان، بدون فانتزی کلاسیک @ Sebald، فردی @ Vertigo، @ @ Austerlitz، @ @ Emigrants @ و همکارانش باشید تا همه آنها را متصل کنید. برای من مهمترین شکست @ 2666 @ این است که آن را قانع کننده * به عنوان * یک رمان، به عنوان یک جهان متحد ساکن شده توسط انواع مختلفی از مردم واقعی خیالی که زندگی ما در دست ما است. برای تمام جزئیات بیش از حد شخصی خود، @ characters @ از این کتاب برای خوانندگان وجود ندارد به عنوان آنها، چرا که آنها در خدمت کتاب بیش از بالعکس؛ آنها ظاهر می شوند، مورد استفاده قرار می گیرند و - بر خلاف قربانیان سانتا ترزا - نادیده گرفته می شوند؛ بدن خود را در امتداد بزرگراه غیرقابل انکار از یک روایت عمیقا رانده، به نظر می رسد، با امتناع از پایان. (نه یک روانپزشک روانشناسی فروشگاه، اما این به من یادآور یک معلم بسیار متشکرم که من یک بار گفته بودم،Nobody تا کنون درگذشته صحبت کرد. @) هنگامی که شخصیت ها دوباره ظاهر می شوند، بازسازی آنها هیچ وزن واقعی قابل توجهی ندارد، زیرا آنها هرگز خالی از سکنه فضاهایی که از آنها غایب بودند؛ بدون آگاهی مستقیم از نویسنده، آنها هیچ موجودی ندارند. (زمانی که او در مورد آنها فکر نمی کند، نه کتاب است). من به آنها به نام به دلایلی اشاره نمی کنم: من نیازی به این ندارم. به جای شخصیت های صادقانه، آنها به نظر می رسد بیشتر به عنوان اجزای یک نفس نفس گیر، انسانی جهانی که حس کنجکاوی انسانی را برای خود منافع جایگزین می کند، - خودکشی ادبی یک کتاب که خود را جذب می کند. (با این معیار، من می توانم بسیاری از رمان های پست مدرن / پست مدرن را با نویسندگان مرده که هنوز تنفس می کنند فکر می کنم.) حتی می توان گفت که اصل سازماندهی این کتاب بطور نامحدود، مرگ نویسنده است و در حالی که ممکن است به اندازه کافی مستحکم باشد، حتی شریف، من مطمئن نیستم که نسل های اتوماتیک انگیزه شایسته یا قانع کننده ای برای یک رمان است که در بهترین حالت تلاش می کند در ابتدا و انتها چیزی را برای زندگی به وجود بیاورد که آیا آن را به معنای واقعی کلمه وجود دارد یا نه. با این حال، آنچه من فکر می کنم * نجیب است، واکنش عجیب و غریب به کار بولانی است. شخصا، بررسی ها - encomia @ 2666 @ را به عنوان تقلید از نبوغ بولانوس - جهنم بسیار جالب تر از خود کتاب، و من فکر می کنم من می دانم که چرا ممکن است. شور و شوق که خوانندگان برای این رمان افتخار چیزی فوق العاده مهم: اعتقاد پایدار به پتانسیل تحول آمیز رمان به عنوان یک سنت است. خوانندگان که این کتاب را دوست دارند، معتقد به رمان هستند و می توانند آن را انجام دهند و سؤال من این است که آیا این کتاب خاص واقعا آن را انجام می دهد و یا اگر به دنبال یک رمان بود که این شکل را دوباره شکل می داد - داستانی نه یک سرمایه گذاری پایانی، بلکه ابداع کننده و ابداعی ابدی است که مایل بودند ایمان خود را به چیزی که به آن هدف می اندیشید سرمایه گذاری کنند اما لزوما به آن دست نمی یابند. بولانا این تمایل را نیز به خوبی به اشتراک گذاشته است، اما به ذهن من، خوانندگان خود را با اعتقاد به باورهایشان، عمدتا در تعبیر کردن این آرزو، این کتاب بزرگ جدید خیالی، به جای آنکه در جهان اختراع شده درون آن، از بین برود، شکست داد. به جای قهرمانان @ 2666 @ به عنوان سهم خودمختار در ادبیات، و یا ایجاد یک دنیای جدید عجیب و غریب، ما بندگان بولونوس خود اسطوره خود را تبدیل شدن به. و این ممکن است نجیب است، اما آن نیز ناامید کننده است.

مشاهده لینک اصلی
تحریک! غرق شدن احیای! این کتاب بزرگ و چاق برای چندین سال در قفسه ی من نشسته، بی رحم، تهدید آمیز و ناامید شده است. من پوشش را دوست داشتم، اما من به خصوص از شکل خود کتاب خوشم نمی آمد. این یک آجر بود. به هر حال به نظر می رسد ابعاد آن ناسازگار است. برای مدت طولانی، من عذر می خواهم، و سپس، در نهایت، توسط دو دوستان گرمی مطرح شد، من تصمیم خود به خود گرفتم. من آن را باز کردم و شروع به خواندن کردم ... ده روز به خودم در یک جهان وحی کشیدم. من همچنان احساسات پیشگامانه ای را احساس می کنم. وقتی نوشتن یک رمان را انجام می دهند، نویسنده می نویسد؟ آیا آنها زندگی را کنجکاو می کنند؟ آیا آنها از بین می روند؟ آیا آنها زندگی کم عمق دارند؟ آیا آب را حذف می کنند؟ آیا آنها کویر ایجاد می کنند؟ پس زندگی می تواند تا زمانی که باران می آید حفظ شود؟ خوانندگان چه زمانی خوانده می شوند؟ آیا ما فقط آب اضافه می کنیم؟ آیا ما دوباره هدر دادن زندگی می کنیم؟ آیا باران رمان منتظر است؟ آیا تلاش ما رمان را زنده می سازد؟ آیا ما آن را حیاتی می دانیم؟ آیا خواندن بیابان را به یک واسطه تبدیل می کند؟ آیا ما تحرک می دهیم آنچه که نویسنده ایجاد کرده است؟ و بالعکس؟ آیا آفرینش آنها تفریح ​​ما را تسهیل می کند؟ نویسندگان، بیشتر بنویسید تا ما متحرک باشیم! خوانندگان، بیشتر بخوانید تا بتوانید تحریک (و متحرک تر) را تحریک کنید! نویسندگان، خوانندگان ... خود را در یکی دیگر غوطه ور کنید! احیای! Vitalise! لذت بردن! خودتان را به زندگی تبدیل کنید! دوباره به مرگ برگرد زمان آن می آید ... اما هنوز نه صحبت کردن سر - @ و او بود @ https: //www.youtube.com/watch؟ V = ZV9DN ... @ حالا شروع به افزایش می شود یک دقیقه برای تمرکز و او باز می شود چشمانش دنیای در حال حرکت بود و او آنجا بود (و او بود) @ Hermosillo، SonoraDoesnt ماه نگاه بزرگ امشب! یک تلاش انتقادی برای AuthorIn قسمت 1 این متافیزیک، چهار منتقدان اروپایی به دنبال (آلمانی) نویسنده نویسنده، هانس ریتر (به نام بنو فون آرچیمبلدی، به نام بنیتو جورز، استاد برجسته مکزیک و جیسپه آرکیمبلدو، نقاش میلان، نامگذاری شده است). او در جایی در مقابل آنها قرار دارد، در مکزیک، اما آنها نمیتوانند چوب را برای درختان ببینند. در قسمت پنجم، بولانو ما را به نویسنده ای ارائه می دهد تا نقطه ای که برای مکزیک برگردد. خوانندگان ما می دانند آنچه منتقدان نمی دانند و چه می دانند. آنچه که یاد می گیریم، هویت نویسنده، شخص، شخصیت او، دوران کودکی، بزرگسالی، خانواده اش، تأثیرات آن، کتابشناسی، تاریخ او، گذشته اش است. دور از زمان و فضای ما سفر کشف ما را نه تنها در طول زمان، بلکه در سراسر جهان، از قبل از جنگ آلمان به اتحاد جماهیر شوروی به مکزیک معاصر می رساند. به ترتیب زمانی که ما در جنگل شروع به عبور از دریا، و ما در نهایت در صحرا هر یک از این مکان ها دارای اهمیت استعاره ای برای بولانو است. در جنگ (قسمت 5)، طی چند هفته، 500 یهودی (در جنگل) توسط تعدادی از مدیران محلی تخریب می شوند، در حالی که در سانته تریزا، شمال مکزیک (قسمت 4) ما شاهد 105 زن و دختر در طی پنج سال مورد تجاوز و قتل قرار گرفتیم. به طور متوسط ​​21 سال در سال است، اما آنها فقط آمار نیستند؛ همه آنها نام ها، سن، هویت، خانواده ها و علل مرگ را دارند. قسمت چهارم به عنوان صریح یا مزاحم نیست پیش بینی کردم شما فقط باید یک استراتژی خواندن را برای انطباق با بخش عمده ای از فمیسیدها تهیه کنید. آن بی رحم، اما به هیچ وجه به عنوان بی رحم به عنوان تجربه از چیز واقعی است. صرف نظر از تعداد جنایات، جزئیات کمتر از یک رمان جرم و جنایت استاندارد وجود دارد. آن را وسوسه می کند که آن را انحصار کند، کافر شود، و آن را به عنوان داستان صرفا اداره کند. اما این هدف را شکست می دهد. این بر اساس واقعی است (همانطور که توصیف هولوکاست است). این بیابان واقعی است. ما نمی توانیم پشتمان را عوض کنیم. ما باید آن را تایید کنیم. جهانی CentralPart 5 ذهن من را منفجر کرد. هرکسی که به آن دست نزند، زیرا در قسمت چهارم آن را رد می کند، برخی از بهترین نوشتن این قرن را از دست می دهد! واقع بینانه بودن زمان جنگ در اروپا نسبتا دو بعدیEurope Central @ وجود دارد. با این حال، این بخش ما را به بعد پنجم می برد. تراژدی، کمدی، فانتزی، علمی تخیلی، طنز وجود دارد. فکر می کنم د Sade، توماس مان، هرمان هس، Günter گراس، توماس Pynchon، دیوید لینچ، جیمز Ellroy، جوزف هلر، کورت Vonnegut، مایکل بلگاکوف، برونو Schulz، حتی ساول Bellow در زمان. برای ترجمه خود بولانو، این یکی از بزرگ، ناقص، آثار مخرب که مسیر را به ناشناخته رها می کند، یک رمان است که در آن یکی از استادان بزرگ (و بولانو حق دارد که برچسب) @ مبارزه علیه چیزی است که همه ما را وحشت می کند، چیزی که گاو و ما را درگیر می کند، در بین خون و مرگ و میر و زخم. @ Juan Davila - @ Stupid as a Painter @ (1982) متی 26: 66 @ چه فکر می کنید؟ آنها پاسخ دادند و گفتند که او مجرم است. @ موازی نسل کشی و فمیسیده به گفته هانا آرنت، بولانا ما را به چالش می کشد، حداقل در رابطه با هولوکاست. 500 یهودی با قطار، ظاهرا به اشتباه، در یک شهر کوچک منطقه ای می رسند. آنها یک مشکل برای دولت محلی را ایجاد می کنند، ناراحتی. به آرامی، دولت به راه حل نهایی می رسد که در آن تقریبا کل شهر شرکت می کند. بولانو به ما اجازه می دهد که ببینیم که مردم عادی در یک جناح مشارکت می کنند.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب 2666


 کتاب زرافه ی سفید
 کتاب آواز دلفین
 کتاب افسانه ی فیل ها
 کتاب آخرین پلنگ
 کتاب عملیات کرگدن
 کتاب علیاحضرت ملکه