کتاب بی نهایت بلند و به غایت نزدیک

اثر جاناتان سفران فوئر از انتشارات نشر چشمه - مترجم: لیلا نصیری ها-معروف ترین رمان ها

چند سال بعد از مرگ پدرش در یازدهم سپتامبر، اسکار شِل کلیدی را در گلدانی پیدا می‌کند. کلید به پدرش تعلق دارد، اسکار از این بابت مطمئن است. اما این کلید کدام یک از ۱۶۲ میلیون قفل شهر نیویورک را باز می‌کند؟ این سؤال اسکار کاشف، نامه‌نگار و کارآگاه آماتور را بر آن می‌دارد که هر پنج محله‌ی نیویورک را زیر پا بگذارد و وارد زندگی دوستان، اقوام و آدم‌هایی کاملاً غریبه شود. در این راه، غم‌وغصه‌های زیادی روی شانه‌های اسکار سنگینی می‌کند، تحت‏تأثیر این غم‌و‌غصه‌ها حتا جراحت‌هایی به خودش وارد می‌کند و با هر کشفی یک قدم به قلب ماجرای پُررمز‌و‌رازی نزدیک می‌شود که به پنجاه سال پیش و تاریخچه‌ی خانوادگی‌شان بازمی‌گردد. اما آیا این سفر او را از پدر درگذشته‌اش دورتر می‌کند یا او را به پدرش نزدیک‌تر؟


خرید کتاب بی نهایت بلند و به غایت نزدیک
جستجوی کتاب بی نهایت بلند و به غایت نزدیک در گودریدز

معرفی کتاب بی نهایت بلند و به غایت نزدیک از نگاه کاربران
من یک گربه هستم و در حقیقت یک رولر کوهنورد نیستم (از سفر پارک تفریحی متنفرم) اما خواندن این کتاب این بود که چه کسی تصور می کند که در تاریکی شباهت زیادی به رولر کوراست دارد. شما هرگز نمی دانستید زمانی که قصد رفتن به بالا، رها کردن، رفتن به سمت بالا، توقف در یک سکه، سرعت بخشیدن، و غیره و غیره، بنابراین هر بار که شما صفحه را تغییر دهید، این یک تعجب عاطفی بود. شخصیت اصلی و راوی اصلی این کتاب یک پسر نه ساله به نام اسکار است که زودگذر است و من آن را به صورت کلاسیک قرار داده ام، زیرا توصیفی است که همه آنها و سگ هایشان برای توصیف اسکار استفاده می کنند. من سعی کردم به روش دیگری برای توصیف او فکر کنم، بنابراین من می توانم منحصر به فرد باشم، اما نمی توانستم. بنابراین، وقتی که می گویم اوسک خیلی زود است، درست مثل هرکس دیگری است. Oskar همچنین است ...، کاملا صادقانه، کمی عجیب و غریب است. او فرانسوی صحبت می کند. او جواهرات را می سازد. او تامبورین را بازی می کند هز یک گیاهخواری است اما برای بستنی خشک شده استثناء می دهد. Heâ € ™ ثانیه وسواس با استفان هاوکینگ تاریخچه مختصر در زمان (وای، خوب). او می گوید shiitake و VJ به جای گوزن و مهبل (واژن). و در حالی که او توانایی دوست داشتن هر بالغ را دارد با او تماس میگیرد، او در مدرسه طرد می شود و با بسیاری از بچه های دیگر همکاری نمی کند. بچه ضعیف پدر اوسکار در تاریخ 9/11/11 کشته شد، زیرا در همان روز صبح در مرکز تجارت جهانی برای یک دیدار تجاری شرکت کرد. اسکار و پدرش رابطه بسیار ویژه ای داشتند و پدر او والدس اسکار بود که نزدیک ترین همسرش را می دید. پدرش متوجه شد که اسکار یک کودک غیرمعمول بود و سرانجام برای چیزهایی که اوساک تصمیم به حل آن داشت، به او سرنخ داد. اوسر و پدرش در زمانیکه پدرش کشته شد و پدر او در چنین رمز و رازی دخیل بود، ناراحت شد که هرگز نمی تواند کشف کند که پدرش او را می داند. بنابراین پدرش از دست رفته و احساس ناراحتی و نگرانانه در مورد حملات تروریستی، ماموریت اسکار در زندگی است. تقریبا همه چیزهایی که او می گوید و / یا می تواند به آن صبح بستگی داشته باشد و چه اتفاقی افتاده است. در ابتدای این رمان، اسکار یک اسم رمز اساسی با وسایل پدرش پیدا می کند. پدرش کلمه \"سیاه\" در قلم قرمز بر روی پاکت نوشته و از آنجایی که به هیچ یک از قفل ها در آپارتمانی که با مادرش همسو نمی شود، نوشته شده است، اوسار متوجه می شود کلید این بود که رمز نهایی پدرش باشد برای او حل شده است. و بنابراین او قصد دارد این رمز و راز را حل کند و بسیاری از مردم را در مسیر خود تحمیل می کند. فراتر از آن، کتاب کمی توضیح داده است. این حرکت به گونه ای خطی حرکت نمی کند و از میان تلاش های اسکار برای حل رمز و راز کلید سیاه، خاطرات پدربزرگ و مادربزرگش در مورد حملات بمبگذاری دره شهر، درسراسر آلمان، زمانی که جوان بودند، PTSD پدر و مادرش پس از این حملات و رها شدن از خانواده اش به دلیل مشکلات عاطفی او رنج می برد. اگر شما مقایسه کنید بین اوسر و پدربزرگش، نمیتوانید کمک کنید، اما بعدا او راجع به اوسار چه می گویید. من از این کتاب لذت بردم مرا به گریه انداخت. من خندیدم. من نمیخواستم آن را پایین بیاورم. اما بخش هایی از آن به طور کامل با انتظاراتی که در ابتدا مطرح شده بود عمل نمی کرد. من نمیتوانم انگشتم را روی آن بگذارم، اما اگر انجام دهم، میروم و به روز میشوم. در عین حال، آن را 3.75 ستاره به طور رسمی آن را به ارمغان می آورد، اما آن را به چهار تا.

مشاهده لینک اصلی
@ بازی فوق العاده ای که پدر و من گاهی اوقات در روزهای یکشنبه بازی می کردند، Expedition Reconnaissance بود. ... برای آخرین ما که تا به حال انجام دادیم، که هرگز نرسید، نقشه ای از پارک مرکزی به من داد. من گفتم، و؟ و او گفت، و چه؟ من گفتم، سرنخ کجاست؟ او گفت، چه کسی گفت که سرنخ ها باید وجود داشته باشد؟ همیشه سرنخ ها وجود دارد این موضوع به خودی خود چیزی را پیشنهاد نمی کند. یک نشانه واحد نیست؟ او گفت، مگر اینکه سرنخ یک سرنخ باشد. آیا سرنخ های یک سرنخ است؟ او شانه هایش را شانه کرد، همانطور که هیچ ایده ای در مورد آن نداشت. من آن را دوست داشتم @ ماهها پس از مرگ پدرش اسکار شلز 9 ساله در حمله مرکز تجارت جهانی، اوسک یک گلدان را در قفسه ای در گنبد پدرش می یابد. داخل گلدان یک پاکت نامه با @ Black @ روی آن نوشته شده است، و داخل پاکت یک کلید است. اسکار تصمیم دارد که او را در این آخرین مأموریت پدرانش بگذراند و قفل را پیدا کند که کلیدی مناسب است. او این کار را با تلاش برای دیدار با هر فردی در شهر نیویورک با نام خانوادگی Black و از آنها میپرسد اگر آنها پدرش را میشناختند. اسطوره های دیگر نیز در بازی وجود دارد - بعضی ها برای اسکار، و بعضی برای خواننده: کسی کهTomas Schell @ را در تمام فروشگاه های هنری یک سال تمام پس از مرگ پدر اوسار نوشت! هویت اسرارآمیز @ مهاجم @ که با مادربزرگ Oskars زندگی می کند چیست و هرگز دیده نمی شود؟ و مهمتر از همه برای خواننده، چه چیزی در پنج پیام تلفنی ثبت شده است که پدر و مادر اوسر به عنوان برج ها فرستاده شده اند؟ اسرار قانع کننده ای هستند و به عنوان حواس پرتی (هر دو برای اسکار و خواننده) از خرد کردن، غرق شدن غم و اندوه و غم و اندوه که این داستان را احاطه کرده است، هسته اصلی داستان مبارزه خانوادگی با مرگ غیرمنتظره یکی از عزیزان است. من از این داستان عاطفی به من خسته شده ام. آن کار کرد، خرابکاری کرد. همه چیز زیبا و هیجان انگیز بود و به همین ترتیب، بسیار غم انگیز بود که من می خواستم در زمان خواندن آن را متوقف کنم. من همچنین اسرار را دوست داشتم (هرچند رمز و راز اصلی به لطف شرایطی است که بعید به نظر میرسد و تنها در خدمت رساندن داستان است که من نمی توانم آن را تحمل کنم)، و من خوشحالم که گزارش بدهد، بله، Safran Foer همه ما را جامد و اجازه می دهد شخصیت اصلی خود را در واقع حل رمز و راز او تعیین حل در ابتدای داستان، بر خلاف برخی از نویسندگان من می توانم نام. (من به شما نگاه می کنم، دانا ترت، شما می دانید که شما انجام دادید.) این کتاب، همه چیز در همه جا قدرتمند و گیر افتاده بود، و حالا من باید زمان را به طور مستقیم به نویسنده صحبت کنم. آقای آقای صفر فور، اول، شما عالی هستند. شما به خوبی می نویسید، و قضاوت در این کتاب عکس ژاکت بسیار cuter از یک نویسنده درخشان حق دارد باشد. من می خواهم شما را با کتاب های شگفت انگیز مثل این بگذرانید، و من فقط دو درخواست دارم. 1) داستان جدیدی را پیدا کنید. اجازه دهید یک بازی را امتحان کنید: من قصد دارم یکی از کتابهای شما را خلاصه کنم، و شما باید حدس بزنید که کدام یک پسر. یک پسر به یک مکان عجیب و غریب برای کشف حقیقت در مورد پدربزرگش می رود. او تقریبا هیچ چیزی را دنبال نمی کند، اما همراه با هدایت های نامطلوب او موفق به پیدا کردن حقیقت با مصاحبه با غریبه های مختلف است که به طور کامل بیشتر به یک غریبه ای کامل تر از آنها احتمالا باید باشد. داستان شخصا به وسيله شخصي با روشی بسيار خنده دار از صحبت کردن، و تا حدودی توسط شخصي که در گذشته بازتاب مي کند، نقل شده است. فلس بک ها، که در سبک غیر خطی گفته می شود، عاشقانه بین دو نفر را که توسط یک فاجعه ناشی از جنگ جهانی دوم متلاشی شده است، توصیف می کند. کتاب ها و کلمات در فلس بک ها اهمیت زیادی دارند و شخصیت با روش های غیر معمول برای ضبط اطلاعات دارد. آیا حدس می زنید؟ من توضیح دادم همه چیز روشن است شما می توانید بگویید که در آن یکی، پسر به دنبال حقیقت در مورد پدر بزرگ خود است. در فوق العاده با صدای بلند و فوق العاده نزدیک، پسر حقیقت را در مورد پدر و مادرش پیدا می کند. نوشتن شما خوب است واقعا، واقعا خوب هست من فقط می خواهم در مورد چیزی متفاوت در حال حاضر بخوانم. 2) من می خواهم این را به صراحت که ممکن است بگویید: برای عشق به خدا، شروع کنید. جدید پاراگراف هرکدام زمان. جدید شخصیت. صحبت می کند من به سرعت خواندن کردم و من به اندازه کافی دچار مشکل شده بودم که کدام شخصیت صحبت می کند وقتی نویسنده از پاراگراف ها استفاده می کند و کسی را که صحبت نمی کند شناسایی می کند. هنگامی که شما تمام گفتگو را در یک پاراگراف طولانی قرار داده اید، همه اینها با هم مخلوط می شوند و خیلی زود من هیچ نظری ندارم که چه چیزی و چه چیز دشوار است. من دریافتم که شما انتخاب سبک خاصی می کنید، اما زمانی که با گفتن داستان خود مواجه می شوید، به اندازه کافی کافی است. برای fucks ها به خاطر

مشاهده لینک اصلی
من واقعا ناراحت شده بود به طور تصادفی یک پیش نمایش برای این فیلم چند ماه پیش را ببینید. بسیار باهوش و باور نکردنی نزدیک به سالها در لیست خواندن من نشسته است. در ادامه به حمایت از کتاب های دیگر ادامه دادم و مطمئن نیستم که چرا، اما زمانی که ساندرا بولاک را در تلویزیون تماشا می کرد، فیلم را تبلیغ می کردم، برای اینکه بتوانم خودم را در کتابخوانی طولانی مدت کتاب الکترونیکی در کتابخانه بگذرانم. لعنتی. در حال حاضر من به عنوان یکی از افرادی که عطر و طعم کتاب ماه را انتخاب می کنند نگاه می کنم. شما می دانید، مثل زمانی که هر جوجه در دنیا بخوانیدMemoirs of a Geisha @ در قطار، و یا مثل الان، زمانی که هر مامور پیرمرد پیرمرد در دفتر من، کپی هایی از @ Help @ را می گذراند. اورگ پس پس از آنکه در نهایت حفر شد، من شروع خوبی نکردم. من فکر کردم این 2 ستاره خواندن بود. این احساس ساخت و کودک اوسر من را فریاد زد - و او همچنان به من آزار می دهد تا پایان. اما این تقصیر خود را نداشت، نویسنده بیش از آنکه شخصیت را به یک وودی آلن 9 ساله روانپریشی معرفی کند، نوشت. اما پس از آن یک سوم از طریق کتاب، چیزی به روان من خزید و مرا به خطوطی مانند @ متصل کرد ... گاهی اوقات می توانم استخوان هایم را تحت وزن تمام زندگی قرار دهم، زندگی نمی کنم ... @ p. 74 این فصل مربوط به داستان پدربزرگ و مادربزرگ بود که من بیشتر دوستش داشتم. در حالی که اسکار در اطراف با کلیدی که یک شخصیت 9 ساله و شگفت آور و کاملا باور نکردنی بود، به خانه های پدربزرگ و مادربزرگ ها منتقل شد. کسانی که با چنین اشتیاق و تاریکی پر شده بودند و بسیار سست و خام بودند. من آن قسمتها را خیلی دوست داشتم که من آن را به سه ستاره تقسیم کردیم و بخشنده بودم، در حال حاضر، احساس ناراحتی ناشی از فصل 11 سپتامبر که توسط JSF فشرده شده بود، فریاد میزدم که احساس غم و غصه و وحشت و خوشی دارم به من فشار بیاورد. اتفاق نمی افتد اینطوری نه. کلمات @ بسیار @ و @ باور نکردنی @ حداقل پنجاه بار هر بار استفاده می شود. من می خواستم از آن متنفرم من می خواستم در مورد آن خیلی آزار دهنده باشم. و با این حال: @ من احساس فوق العاده نزدیک به همه چیز در جهان، بلکه بسیار به تنهایی. من برای اولین بار تعجب کردم، اگر زندگی ارزش تمام کارهایی را که برای زندگی به ارمغان آورد، ارزش دارد. دقیقا چه چیزی ارزشش را دارد؟ چه بسیار وحشتناک در مورد مرده برای همیشه، و نه احساس هر چیزی، و حتی خواب؟ چه بسیار در مورد احساس و رویای است @ Beautiful.

مشاهده لینک اصلی
من ابتدا کمی شکاک بودم. من نزدیک ما را با طرح شیفته، اما تکامل داستان بسیار متفاوت از آنچه من تصور بود. من فکر کردم اسکار سحر و جادو می تواند یک ماجراجویی، پر از فتنه ها و معماهای برای حل زندگی می کنند. اما من متوجه دخمه پرپیچ و خم از احساسات، تست خوبی مشکل تر به تصویب؛ مقایسه با غم و اندوه و درد از دست دادن پدر خود، یک نقطه مرجع ضروری است. یک داستان ساده، با صدای زنده و کنجکاوی بی خیال از یک کودک، قادر به حرکت واقعا گفت، با وجود ناگهانی prosa.Allinizio فکر کردم آن زیاد طولانی نباشند بود، من شک و تردید است که داستان قادر خواهد بود به آخرین طولانی بود. من ذهن من در پایان تغییر: یک رمان خیلی کوتاه است.

مشاهده لینک اصلی
رمان جاناتان صفرن فورس به پایان رسید، شب گذشته، اواخر، چون نمی توانستم بخوابم و فقط کمی خواندن داشتم. در پایان، من گریه کردم. این کتاب احساساتی نیست. آن را در سبک تجربی، با doodle و عکس و تصادفی قرار دادن کلمات، عبارات، گفت و گو در حال اجرا به یکدیگر گاهی اوقات، جهش های عجیب و غریب، و POVs که یک بار در حالی که در حالی که پرش، حتی با @ I @ صدا نوشته شده است. بارها فکر کردم،Hey! این به نظر می رسد مانند یک تمرین نوشتن او فقط در آن انداخت! یکی از عالی، اما با این حال، به نظر می رسد حواس پرتی است @ با این حال همه در هم می آیند در پایان. نمی آید - هیچ، دایره ای نیست که در آن شیک و روایت، روایت، بیشتر داستان، تلاش می کند برای رسیدن به آن. به طور تصادفی و در تمام طول و اغلب خسته کننده به دنبال. اما احساس می کند مانند تجربه و در نهایت، احساس می کند که شما آن را زندگی می کرد، چرا که کلمات نهایی شما را در یک جامع ترین، محبت آمیز، تحریک آمیز، حرکتی حرکت می کند. این اصطلاح معنی دارد - من هنوز پردازش می کنم - و من واقعا نمی خواهم یک ادبیات ادبی Foer و شخصیت شگفت انگیز او، 13 ساله اسکار بنویسد (یا او 15 ساله، مسیر را از دست داد، اما نه بد مسیر). Hes در حال حاضر یکی از معتبر GRANTAs @ Best Young Novelists زیر 35 به سازمان دیده بان. @ دیگران تجزیه و تحلیل و مومیایی کردن ادبی بسیار بهتر از I.Simply، هنگامی که این رمان در سال 2005 منتشر شد، من خواندن بررسی که گفت:Here جوان است مردی که یکی از اولین رمانهای 11 سپتامبر را از طریق چشمان دمدمی مزاج قبل از نوجوانی، بدون احساسات یا ملودرام یا گور نوشته است و هنوز بهتر از استعداد کسی است که به شدت با استعداد است. @ یا بعضی از این اصطلاحات . به هر حال، من به یاد داشته باشید که آن را یادداشت میکنم. @ این اولین رمان در مورد 11 سپتامبر خواهد بود، وقتی که آماده ام، خواندن خواهد داشت. در سپتامبر 2006، در 5 سالگرد 11 سپتامبر، برای اولین بار متوجه شدم که میخواهم به یاد داشته باشم. نه آن که من همیشه فراموش کرده ام - من آن روز را کاملا احساس می کنم هر ساله آن را در سراسر رول و در هر اشاره و مرجع که من می شنوم. من فکر می کنم، مانند هر نیویورکر در آن لحظه، من نمی توانم خودم را از وجود حضورش در من جدا کنم، که در آن روز در منهتن زندگی می کردم و آن سال پس از آن در فوریه پس از آن. اما من آن را از من دور کرد، این چیزی است که من هرگز نخواستم که در آن جا بمانم. بنابراین در سال جاری، من بالاخره خودم را غرق کردم. و من این کتاب را می خوانم. همه می توانم بگویم این است که آن را در معنای روانی بسیار عمیق، تمام جزئیات از بعد از فراتر از آن روز و پس از آن، در بیشتر دقیق ترین، تصادفی، پریشان، همیشه در حال حاضر، غریب، غم انگیز، وحشتناک، عصبانی، خنده دار، بدبختانه، اما راه ارتباطی، به طوری زیست محیطی، که حتی گاهی اوقات در خواندن سرگردان شدم، گاهی اوقات فقط به عقب رانده شدم، متوجه شدم که شگفت آور در مکان های ناخودآگاه حرکت می کند، فضاها، من با سادگی نهایی آن در انتها به هستیم لمس کردم. من نمی توانم این جزئیات را به اشتراک بگذارم - من احساس می کنم این یکی از آن کتاب هایی است که برای اولین بار خواندن تجربه ی منحصر به فرد خود است و بنابراین می خواهم این کشف آینده را برای خوانندگان بالقوه نابود کنم - اما من این را می گویم: یک کتاب زیبای زیبا در حدود 11 سپتامبر، به خصوص در مورد مفهوم تخیل اجازه می دهد که بشریت همیشه، یک ظاهر امید، در هر سایه. به طور قطعی توصیه می شود که سبک داستانی آزمایشی آن ممکن است یک فنجان چای باشد.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بی نهایت بلند و به غایت نزدیک


 کتاب برگزیده
 کتاب وان پیس: داستان ایس (2)
 کتاب وان پیس: داستان ایس (1)
 کتاب بامگارتنر
 کتاب سکوت باران
 کتاب هیچ چیز سیاه نیست