کتاب جاودانگی

اثر میلان کوندرا از انتشارات علم - مترجم: حشمت الله کامرانی-معروف ترین رمان ها

This breathtaking, reverberating survey of human nature finds Kundera still attempting to work out the meaning of life without losing his acute sense of humour. It is one of those great unclassifiable masterpieces that appear once every twenty years or so.

It will make you cleverer, maybe even a better lover. Not many novels can do that. Nicholas Lezard, GQ


خرید کتاب جاودانگی
جستجوی کتاب جاودانگی در گودریدز

معرفی کتاب جاودانگی از نگاه کاربران
پیرزنی با دست تکان دادن برای مربی شنای خود سعی بر فریفنن او دارد و همین کوندرا را وا می داردتا شخصیت اگنس را خلق کند.کوندرا هم خالق و هم جزیی از کتاب است و این کار مخصوصا در آخرین فصل که شخصیت ها یکدیگر را ملاقات میکنند به اوج خود می رسد.
جاودانگی از چندین داستان مجزا با محوریت های متفاوت اما مرتبط تشکیل شده است:پل و اگنس،گوته و معشوقه اش بتینا،داستان روبنس و زنانش،دختر تنها.
ا و از معدود نویسندگان مردی ست که سرگشتگی و آشفتگی روح زن را وصف می کند . شاید نه کاملا اما تا حد زیادی کالبد یک زن حقیقی در شخصیت اگنس پیدا بود و میشد با او همزاد پنداری کرد.
در داستان گوته،او سعی دارد تلاش انسانها برای جاودانگی(که خود به دو دسته تقسیم می شود:جهانی،عاطفی) بیان کند.محوریت داستان روی بتینا بودکه تمام توان خود را برای جاودانگی نهاد.
داستان روبنس که به عقیده کوندرا یک داستان شهوی تراژیک(با سانسور فراوان!!)است.نگاهش را به سمت نیاز جنسی و ازدواج و روابط عاشقانه سوق داد.
بخشی نیز مربوط به دخترک طرد شده بود دختری که صدایش به گوش کسی نرسید مگر هنگام فاجعه!کوندرا با بیان احساسات و درد او، زیباترین بخش کتاب را عرضه داد.
تقابل ظاهر و باطن،نفی قضاوت دیگران،اهمیت حرف مردم از دیگر نکات مفید این کتاب بود.
پختگی در این اثر نسبت به بقیه آثار کوندرا کاملا آشکار بود و خود او این کتاب را بهترین شکل شرح میدهد:
این رمان مانندضیافتی ست با غذاهای بسیار نه یک مسابقه دوچرخه سواری.

مشاهده لینک اصلی
به نظر من روشی كه كوندرا در كتاباش داره و شخصیت های مختلف رو طی لحظه های خاص به هم گره میزنه خیلی جالبه. در واقع شما یك رمان نمیخونید كه دو تا نقطه رو طی یك سری مراحل به هم وصل كنه، در واقع این جزئیات و مدل هر شخصیت هست كه مثل یك پازله و موجب لذت و فكر میشه و شما رو غرق میكنه

مشاهده لینک اصلی
این اولین بار من خواندن کوندرا بود. من آن را در یک کتابفروشی بر روی یک نفر هجوم آوردم و به طور کامل مشتاق بودم. این نویسنده راهی برای گفتن چیزهایی است که من همیشه می خواستم بگویم، اما هرگز کلمات را برای این کار پیدا نکردم. او دارای استعدادی برای مشاهده است که هوشمندانه است، اگر نه ظاهرا، فلسفی. اون خیلی خنده داره اما به اندازه کافی در مورد او، از جمله یکی از نکات اصلی او این است که ما همه خود را بیش از حد با زندگی شخصی از هنرمندان خلاق به جای کار واقعی خود. از این رو، به نظر من دلیل اینکه او نقش خود را در داستان داستان کتاب «سبک آلفرد هیچکاک» به خود می گیرد. او همچنین در گوته، بتهوون، ناپلئون و همینگوی و چندین نفر دیگر برای کمک به توضیح ایده هایش و سکه هایی مانند جاذبهridiculous @ وhypertrophy از روح @، به ما می گوید @ خود را برای نوشیدن @ برای ذهن ما به جویدن در داستان اصلی، نوعی شبیه یک تراژدی یونان مدرن با پیچیدگی اگزیستانسیالیزم فرانسوی و چندین جلسه را خواند. من نمی دانم اگر بتوانم آن را به همه توصیه کنم، اما برای انواع خلاقانه، افسردگی، بیت نیکس و هر کس دیگری که احساس کرده بود که با سایر نقاط جهان سازگار نیست، این یک کتاب عالی است.

مشاهده لینک اصلی
از نویسندگان مورد علاقه من، هاروکوی موراکامی مانند آموزگار غم انگیز و بوهمی من است. فئودور داستایوفسکی، مشاور متشکل از من، هنوز بسیار مهارتمند؛ و میلان کوندرا یک عمو دوست داشتنی پر از عقل و خرد است. در حالی که داستان های Kunderas در خود زیبا هستند، دیدگاه های فلسفی و مشاهدات فلسفی خود را در مورد بشر که من نمی توانم به اندازه کافی دریافت کنم - بله، این کسی است که من واقعا می تواند در بالا بردن صدای خود را در مورد شرایط انسان احترام. هنگامی که کسی جوان است، او نیست قادر به فهمیدن زمان به عنوان یک دایره است، اما فکر می کند که آن را به عنوان یک جاده ای هدایت می کند تا به افق های جدید تبدیل شود؛ او هنوز نمیداند که زندگی او فقط یک موضوع واحد دارد؛ او تنها زمانی متوجه خواهد شد که زندگی او شروع به تغییر اولین تغییرات خود می کند. در این رمان (یا فقط تغییرات در زندگی و مرگ است)، موضوع های بی شماری را می بینند (و یا فقط تغییرات در زندگی و مرگ است) حواس فقط به لمس - آیا من تا به حال در مورد این فکر؟ بله، او آن را کاملا قرار داده است؛ این چیزی است که من همیشه می خواستم به کلمات بگویم اما هرگز نمی توانستم تصور کنم زندگی در یک جهان بدون آینه داشته باشم. Youd در مورد صورت خود را رویا و تصور کنید آن را به عنوان بازتاب بیرونی آنچه در داخل شما است. و سپس، هنگامی که شما به چهل رسیدید، کسی برای اولین بار در زندگی خود یک آینه را برای شما قرار می دهد. تصور کنید ترس شما! چهره غریبه را می بینید. و شما کاملا به وضوح می دانید که شما نمی توانید درک کنید: چهره شما نیست. یکی از قوی ترین نیروهای زندگی ما و شاید یک ثابت طبیعی انسان، با خودمان شناسایی می شود. آیا می توانید روزی بدون نگاه کردن به آینه بمانید؟ آیا نام خود را برای شما عزیزان بسیار عجیب و غریب می بینم که حتی خود را از چیزی که خودتان از استعداد و الهام گرفته است، احساس می کنید؟ آیا حرکات ما، روابط خانوادگی، شیوه های ساختن عشق و آنچه که ما به عنوان ویژگی های خاص خودمان در نظر می گیریم، واقعا منحصر به فرد است، زمانی که تعداد عظیمی از مردم بر روی زمین غیرممکن است؟ اگر هنر را ایجاد کردیم، آیا ما برای جاودانگی و یا خودمان به عنوان خالق آرزو می کنیم؟ چقدر خوب فکر می کنیم که ما می دانیم که دیگران چگونه ما را درک می کنند؟ خواندن کاندرا، شما چهره به چهره با بسیاری از سوالات در مورد خود و هویت خود را، اما شما نیز با گذشته خود را، با دوران کودکی، خانه خود، پشیمان و مراحل اول در عشق؛ و همچنین آینده، جایی که رویاها و آرزوهای شما دروغ می گویند، آنچه ما در عشق و ازدواج می خواهیم، ​​چگونه می خواهیم جهان را در زندگی و مرگ ببینیم. شخصا من فکر می کنم که اندکی از حال حاضر، بین گذشته و آینده من قرار دارد. برای آزمایش که با استفاده از الکترودهای متصل به سر انسان، دقیقا چه مقدار از افراد زندگی را به حال حاضر اختصاص داده است، چقدر به خاطرات و چقدر به آینده. این به ما اجازه می دهد که بداند که یک مرد واقعا در ارتباط با زمان خود است. چه زمان انسان واقعا است. من به ویژه Agnes در این رمان دوست داشتم؛ احساس کردم که جهان و شأن و مقام او برای او بیش از هرچیز ارزشمند بود و می توانستم با آن ارتباط برقرار کنم. در حالی که او متوجه می شود که دوستش دارد و واقعا با پدرش ارتباط دارد، همیشه شکاف غیر قابل نفوسی بین او و مادرش، خواهر، عاشق، حتی شوهر و دختر وجود دارد. آگنس از همه چیزش بیرون می آید و قرض گرفته می شود تا نزدیک تر شود جوهر خالص او (حتی با خطر ابتلا به صفر در پایین تفریق). روش لوراس دقیقا مخالف است: برای اینکه خود را بیشتر قابل فهم، قابل درک، قابل فهم، قابل اندازه گیری کند، او را به ویژگی های بیشتر و بیشتر اضافه می کند و تلاش می کند تا خود را با آنها شناسایی کند (با این خطر که ماهیت خود ممکن است با ویژگی های اضافی به خاک سپرده شود.) تنها دلیل این که من این کتاب را پنج ستاره نمی دانم این است که آن را فقط از استانداردهای سبک بی تحرکی بودن که به من عمیق تر برخورد کرده اند، پایین می اندازد، اما من باید بگویم که جاودانگی به راحتی بیش از حد بیشتر رمان های Ive دارای چهار ستاره است. اگر قبل از خواندن کوندرا خوشتان آمد، من به شدت به این دو، به نظر من، آثار هنری که از طریق حکمت، بینش و بیشتر از همه، به عشق می گویند، توصیه می کنم. آگوست 5، 20152016 ویرایش: کاندرا در لیست نویسندگان مورد علاقه من نیست اما من هنوز این کار را دوست دارم و Lightness بودن غیر قابل تحمل بودن هستم.

مشاهده لینک اصلی
Crosswind مغز بیش از پاریس Fields 4.5 ستاره بزرگتر از آن است که جوانه زدن به تجربه خواندن، کشیدن گوته و همینگینگ از فراتر از آن، بدون زحمت با استفاده از دستگاه های ادبی جادویی به طرز دلخواه. این باید یک علامت قابل خواندن در راه رمان شما را مشاهده کنید. شما نمی توانید طرح / موضوع را بدون خراب شدن سفر توصیف کنید. وقتی خواندن کوندرا را شروع می کنید، اگر قبل از خواندن او را مطالعه کنید، ممکن است به شما کمک کند که بدانید که او شامل نویسنده (اغلب شخصیت داستانی در خود) در فرآیند خواندن است. به این معنا است که او اغلب شخصا یک نویسنده دوستانه را تصدیق می کند، بسیار شبیه روث زاکرمن، و به دیدگاه خود در نوشتن رمان اجازه می دهد. در اینجا، این رمان با نویسنده (نویسندگان) شروع می شود که زندگی یک زن را تصور می کند که او را در کنار استخر هتل نگه می دارد. این بهترین مکان برای شروع تلاش خواندن میلان کوندرا است. لذت بردن.

مشاهده لینک اصلی
جدا از آشکار بودن، چیزی در مورد کاندرا منحصر به فرد است. او عناصری بسیار دارد که من در غیر این صورت دوست ندارم، مثل این که او مستقیما مداخله می کند یا اینکه هر بار که غالبا به نمایش بی انتها در مورد دیدگاه هایش می اندیشد، طرح را قطع می کند، اما کتاب هایش به نظر می رسد چیزی است که هر لحظه از گردن می گیرد. ساختن 150 صفحه در یک روز! تا همین امروز Lightness بودن غیر قابل تحمل Kundera مورد علاقه من بود، در حالی که دیگران خیلی نزدیک نبودند (نه خیلی زیاد). جاودانگی به سطح درخشندگی Lightness می رسد، که من باید دوباره بخوانم اگر من تصمیم بگیرم که کدام بهتر است. من می دانم که آن را یک clip، اما Immortality را به عنوان خوانده شده من تا آنجا که من آن را بخوانید. ممكن است در حال حاضر يك بازبيني به من بدهد! در واقع، خواندن آن مشکوک به عشق ورزیدن بود. (اگر شما، خوانندگان، ایده عشق را به یک کتاب پوچ، فکر کنید دوباره فکر کنید) کجا بود؟ بله، جاودانگی خواننده را خواننده می کند، نقاط آن نه تنها قابل مشاهده است، بلکه تقریبا قابل لمس هستند. این یک رابطه دو طرفه است که در نهایت شما را روشن و زخمی می کند، مانند هر رابطه ای که ارزش آن را دارد. Kundera بار دیگر شخصیت های خود را از مواد ملموس تر می سازد، به طوری که آنها به نظر می رسد آماده به پریدن از کاغذ و راه راست در مقابل شما. با این حال، نه تنها شخصیت هایی که این شاهکار را ایجاد می کنند. موضوع بسیار مهم جاودانگی بسیار ظریف و سخت است، در حالی که زمانیکه آن را به زندگی روزمره ما منتهی کردیم، کار سختی است. کاندرا نمیتواند بدون اشاره به شخصیت های عظیم خود، مانند گوته و همینگویی، که به هر حال، دو قسمت صحنه های جنجالی را با هم به اشتراک می گذارد، نقاط قوت خود را به کار می گیرد. نابغه این کلمه است جاودانگی یک کتاب نیست که به راحتی می تواند در مورد آن صحبت کند. شما هرگز نمیتوانید یک تجربه شدید را توصیف کنید، آیا می توانید؟ من گفتم بیش از من فکر کردم من می توانم، بنابراین اجازه می دهد تا فقط آن را در آن استراحت. پنج ستاره جاویدان: پریشان آن است که هرگز با Buà ± ul یا آنتونیونی یا کافمن هماهنگی نداشته است!

مشاهده لینک اصلی
من نمیخواهم این کتاب را «رتبهبندی» بدانم چون نمیتوانم تصمیم بگیرم. قسمت هایی از رمان وجود داشت که من جذاب، قطعاتی را که کاملا گیج کننده بود، و قسمت هایی که کاملا بی ربط بودند، یافتم. آغاز رمان بسیار جذاب است. این خواننده را درست می کند. من بلافاصله به فلسفه Kundera علاقه مند شدم. مورد در نقطه: â € œTHE بخش خاصی از همه ما است که در خارج از زمان زندگی می کند. شاید ما از سن ما فقط در لحظات استثنایی آگاهی داشته باشیم و اغلب اوقات ما بیقراری هستیم. \"من هم دوستش داشتم وقتی که ایده ای راجع به یک زن و شوهر متاهل که در زمان مرگ خواسته شده بود، اظهار داشت که آیا آنها می خواهند ابدی با هم یا هرگز نگذارند دوباره یکدیگر را ببینید چرا این کار را انجام نداد؟ من فکر می کنم او اجازه داده است که بسیاری از ایده های خوب از بین برود. متاسفانه، به عنوان Kudera شروع به لعنتی با خط زمان، آن را واقعا پیچیده و تفکر خواننده به عقب بیرون می آید. من چیزی را که می خواهم می بینم، مشکل این است که کمی ناامید می شود. زبان هنوز زیبا است و لحظات خاصی وجود دارد: \"من می توانم از خوابیدن و بیدار شدن لذت ببرم، این حرکت شگفت انگیزی بین بیداری و خوابیدن است که به خودی خود کافی است تا ما را از پشیمانی نسل ما دور نگه دارد.\" من مشاهدات خود را درباره کلاسیک دوست داشتم هنرمندان نقاش عبارات در نقاشی ها و مجسمه ها. چهره زیبایی است زیرا حضور فکر را نشان می دهد در حالی که لحظه ای از مرد خنده فکر نمی کند. \"در پایان، من فکر می کردم که آن واقعا قوی شد، در وسط به ضرب و شتم افتاد و به یادداشت بالا پایان داد.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب جاودانگی


 کتاب تار تاریکی
 کتاب فیروزخان
 کتاب مسواک مهم ترین چیزه‮‏‫
 کتاب در حال محو شدن
 کتاب برگزیده
 کتاب وان پیس: داستان ایس (2)