دختر پشت سرم است. «کجا میبریام؟» این را صد بار پرسیده است. جواب میدهم: «میبرمات پیش مادر واقعیات.» میگوید: «من مادر واقعیام را میشناسم. تو مادر واقعیام هستی.»
جواب میدهم: «وقتی مادر واقعیات را ببینی بهجا میآوریاش. تندتر بیا، باید شبنشده برگردیم.» یک قدم راه میرود و یک قدم میدود که از من عقب نماند.
به اعماق جنگل میرویم. جایی که تا فرسنگها دورترش آدمیزادهیی منزل ندارد. میگویم: «کمی استراحت کنیم.» پهلوی هم مینشینیم و به کندهی بلوط بزرگی تکیه میدهیم. از سبدش نان و پنیر و تنگ آبی بیرون میآورد و مشغول میشویم.
آهستهآهسته میرویم. نکند گم شدهایم؟ دختر مرتب عقب میماند. میلندد: «امکان ندارد بتوانیم پیش از تاریک شدن برگردیم.» جواب میدهم: «این را بسپار به من.»
در تاریکترین نقطهی دل جنگل میایستم. میگویم: «دوباره استراحت کنیم.» مانتوش را میگیرم و بر برگها پهن میکنم. مینشینیم. میگویم «بیا اینجا» و دستام را دورش حلقه میکنم. لرزهی خفیفی تو بدناش میدود. دومینبار است که میگذارم به من دست بزند. میگویم: «چشمات را ببند.» سکوت آنقدر عمیق است که صدای خشخش لباسهامان را میشنویم. صدای ساییده شدن لباس خاکستری او به لباس مشکی من. سرش را بر شانهام میگذارد. من و او، دو موجود واقعی، بر دریایی از برگهای پاییزی نشستهایم.
شروع میکنم: «به اینجا آوردمات که دربارهی والدینات چیزهایی به تو بگویم. نمیدانم کی به تو گفته پدرت شربتساز ِاهل ِدتفرد بوده که به کشورهای دریای شمال فراری شده، این داستان درست نیست. پدرت مردی است به اسم دنییل فو. همان مردی که تو را به پاییدن خانهی نوئینگتن واداشت. او به تو گفت من مادرت هستم، بیگفتوگو داستان مرد شربتساز را هم خودش نوشته است. این مرد در فلندرز چند گردان دارد.»
میخواهد چیزی بگوید اما ساکتاش میکنم.
میگویم: «میدانم حرفی که میخواهی بزنی درست نیست. میدانم میخواهی بگویی به عمرت این دنییل فو را ندیدهای. اما از خودت بپرس، این خبر که مادرت سوزان بارتنی است که در فلان خانه در استوک نوئینگتن زندگی میکند، از کجا به گوش تو رسید؟»
زیر لب میگوید: «سوزان بارتن اسمام است.»
«چیز زیادی را ثابت نمیکند. در این کشور تا دلات بخواهد سوزان بارتن هست، کافی است کمی بگردی. دوباره میگویم: چیزهایی که دربارهی والدینات میدانی همه قصه است، قصههایی که همه از یکجا آب میخورد.»
میگوید: «پس مادر واقعی من کی است؟»
«تو پدرزادی. مادر نداری. دردی که میکشی درد نداشتن است نه درد از دست دادن. تو میخواهی در وجود من چیزی پیدا کنی که هیچوقت نداشتهای.»
میگوید: «پدرزاد، تا حالا این کلمه را نشنیده بودم.» سر تکان میدهد.
منظورم از پدرزاد چی است؟ در سپیدهدم خاکستری لندن از خواب بیدار میشوم و هنوز این کلمه در گوشام طنینانداز است. از پنجره که نگاه میکنم خیابان خلوت است. دختر رفته که رفته؟ سرانجام او را در جنگل طرد کرده، از خود رانده و گم کردهام؟ آنقدر پای درخت بلوط مینشیند تا برگریزان او را بپوشاند؟ او و سبدش را؟ و از او جز تودهیی قهوهیی و طلایی به چشم نخورد؟
http://www.cheshmeh.ir/book/دشمن.htm
http://www.vandadjalili.com/article/13/
خرید کتاب دشمن
جستجوی کتاب دشمن در گودریدز
معرفی کتاب دشمن از نگاه کاربران
باز آفريني مدرن داستان كلاسيك رابينسون كروزو از دنيل دفو.ممكن است در نگاه اول تصور شود با داستاني ماجراجويانه طرفيم، اما در واقع @دشمن@ در مورد نويسندگي و داستان نويسي است.در دشمن شخصيت نويسنده اي وجود دارد به نام @دنيل فو@ كه وجود اين تشابه اسمي بين @دنيل فو@ و @دنيل دفو@ دست را براي تفسير هاي مختلف باز مي گذارد
داستان تا صفحه ي چهل خوب بود ولي بعد از آن جذابيت خود را از دست داد.و پايان مبهم داستان هيچ كمكي به عوض شدن نظرم در موردش نكرد.
مشاهده لینک اصلی
در نشست های اخیر Coetzees Defoe-pastiche، من با شکل جمعه @ empty @ mouth مرتبط شده ام. بدیهی است که فریاد open-O، فریاد بی صدا، نشانه ها در ساحل به عنوان گواهی صدای جمعه به گونه ای که هر دو خاموش شده و محروم شده اند، صحبت می کنند، به صدای زیردریایی صحبت می کند. گفتم، من اعتقاد دارم که کوتیزی بیشتر به این فرضیه توجه دارد که جمعه بدون یک ارگان سخنرانی، بدون زبان است. به یاد بیاورید که تنها شواهدی از این زبان، از روایت سفر است که Crusoe جایی که تصور می کند جمعه ها به دست برده فروشندگان و دیگر @ savages @، همچنین در هر مورد از سوزانز تلاش برای دیدن @ خرد @ باقی مانده، او از آنچه تصور می کند دور می شود، بقایای گوشتی بیش از حد فیزیکی و بیش از حد تحریک آمیز است. این به این معنی است که ما شکاف را در جایی پر می کنیم؟ جمعه غیرمسلح است چرا که ما با پروتکل تصوری موافق هستیم که او را به عنوان نامش نامگذاری می کند؟
مشاهده لینک اصلی
Foe مرا بیشتر از رابرت کوورز، چندینبار و متافیزیک، دوشیزه خردسال را از Robinson Crusoe یاد می کند. این کتاب در مورد تکان دادن بود، و این کتاب در مورد زخم شدن است. اما آنچه واقعا در مورد شما می پرسند، و من دوست دارم ugh، isnt @ multilayered و metafictional @ به اندازه کافی؟ خوب، خدایا به نظر می رسد عجیب و غریب جدی است، اما به خوبی بحث نقاط طرح کلی، بنابراین سر می شود. در اولین لایه: سوزان بارتون در جزیره ای که در حال حاضر توسط دو دیگر castaways ساکن است. هنگامی که او نجات می یابد، او سعی می کند داستانش را به فروش برساند. رمز و راز وجود دارد: یکی دیگر از Castaway ها بی صدا است. ظاهرا زبانش قطع شد، اما او این را تأیید نکرد. چه کسی زبان خود را قطع می کند؟ یا کسی؟ و چه کسی زن است که ادعا می کند دخترش از دست رفته است؟ در زیر، آن را در مورد دانیل Defoes 1719 کلاسیک رابینسون کروزو: دو دیگر Castaway Cruso [sic] و جمعه است. نویسنده او تلاش می کند که داستان خود را به فروش برساند. بنابراین این متافیزیک است و رمز و راز دیگری است: چرا بارتون خودش را به رمان «طرفداران» تبدیل می کند؟ و در زیر، آن را در مورد فرایند داستان داستان: داستان های خود را شنیده و کسانی که خاموش و که حقیقت می گوید. کوتزی تظاهر می کند که [د] فریاد کتاب هایش را از زندگی نامه نوشت، اما آنها را تغییر داد تا آنها سرگرم کننده تر شوند. نسخه ای که وی در نهایت منتشر کرد عملا هیچ ارتباطی با الهامش ندارد. (بعضی از شخصیت های دیگر Defoe نیز برای نشان دادن این نکته ها در این جا نشان داده میشوند و حقیقت آن، اگر چه در کوتزی چیزی را نشان نمی دهد: Defoe از داستان الکساندر سلکیرک کلاسیک الهام گرفته شده است.) Coetzee آفریقای جنوبی است و او Foe در 80 سالگی نوشته است، در طول بحث در مورد آپارتاید به زودی به مرگ. هنگامی که او جمعه را به عنوان مرموزی بی صدا ارائه می دهد - تنها شخصیت قادر به گفتن داستان خود - در مورد کشور خود صحبت می کند. او گفت که ادبیات جنوب آفریقا ادبیات در اسارت است. این کمتر از ادبیات کاملا انسانی است. @ این چیزی است که جمعه نشان می دهد، این کمتر از ادبیات کاملا انسانی است. بنابراین سطح سوم به سوالات مربوط به دو نفر اول پاسخ می دهد. (نمایش اسپویلر) [جمعه خاموش است، زیرا داستانپرداز او را خفه کرده است. و بارتون واقعا یک شخصیت نیست: موز او در طول یک صحنه صریح جنسی شما را به خودتان می گوید. (همه چیز غافلگیرانه فرآیند خلقت است - متاسفم، من آن را می دانم، کتزی را سرزنش می کنم، بارتون لحظات داستان را پس از اینکه توسط مظنونان مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد، شروع می کند، بنابراین استعاره برای شما وجود دارد.) و دختر راز داستان خودش است - تا زمان رسیدنش به Muse قابل تشخیص نیست، پیچیده شده و هنوز هم امیدوارانه توسط داستان نویسی ارائه شده است. Did من آن را درست کردم @ و Muse مانند ugh، نه، این وحشتناک است. (پنهان کردن اسپویلر)] صادقانه، من فکر می کنم کتاب کمی به wankery شروع به شروع در بخش سوم، 3/4 از طریق کتاب. این داستان را متوقف می کند و شروع به صحبت در مورد آن می کند، و کمی در سمت خسته کننده است. اما این کار به اندازه کافی انجام می شود تا آن را به دست آوردن wanking کمی؛ یک کتاب بسیار خوب است. چند لایه! و متافیزیک
مشاهده لینک اصلی
من مدت ها پیش این مطلب را خواندم و فقط اکنون در مورد بازنگری فکر کردم. در حال حاضر من در مقابل یک نت بوک نشسته با یک لیوان بزرگ از شراب قرمز، تلفن کار خاموش (ستایش تمام خدایان خود را، این آخر هفته است) و شمعی از آجیل بادام زمینی شور به دست. در حال حاضر شما می توانید در جزیره بیابانی رها کنید و بدون امید به رستگاری و تا زمانی که من می توانم شراب و آجیل را برداشتم (به لطف تلفن من را ترک کنید)، من احتمالا نمی توانم به عنوان یک جادوگر اعتراض صحبت کنم. به نظر می رسد که مرور این کتاب احتمالا یک تاکتیکی است از طرف من، زیرا به اندازه کافی از تصوری که اجازه می دهد خاطرات برجسته ای را نادیده نگیرد (یکی از خوانندگان خوب امروز اشاره کرد که آمیناسیون کتاب اغلب معیار است از یک کتاب بد)، خطوط شوخ طبعی و توضیحات شاعری برای سیلاب کردن. به من یک ساعت، شراب بیشتری بدهید و احتمالا پرینت ها را با نوعی نسخه مبهم دنباله Coetzees / موازی با دانیل Defoes Robinson Crusoe (که اخیرا خوانده و بررسی شده است) پر می کنم، اما می خواهم نوشتن را قبل از رسیدن به آن نقطه ناهموار به جای اینکه قادر به ارائه مشاهدات جدید و هیجان انگیز جدید در این متن باشد، من فقط دو نظرسنجی عالی را خواند: کریس هولمز http://www.goodreads.com/review/show/...and مرور بریان http: // www .goodreads.com / بررسی / نمایش / ... هر دو که ارزش خواندن با یا بدون شراب. Coetzee داستان داستان رابینسون کروزو و سالهای کاپیتان او را با اضافه کردن به ترکیب، یک همسر زن که به انگلستان بازگشته است و داستان زندگی خود را در یک جزیره با کروسو و مرد جمعه که اکنون مرده است، به همراه آورده است. داستان او می گوید بسیار متفاوت از آنچه که از انتشارات محبوب می دانیم، Crusoe است. آیا این آن را کمتر درست می کند؟ من فکر می کنم نکته این است که ارتباط، و یا اگر شما جمعه، عدم آن، به طور مداوم به تفسیر باز است. آیا آنچه که ما می گوییم در واقع توسط کسانی که آن را می شنوند، به شیوه ای که ما آن را می شناسیم، تفسیر می کنیم؟ احتمالا نه. ارتباطات چهره امروز (متن، توییتر، وبلاگ و حتی مقالات خوب) بسیاری از حوزه ها را برای تفسیر و خطا در نظر می گیرند. با Cruso من حدس می زنم این سوال است، چقدر از داستان خود را در این مورد او است؟
مشاهده لینک اصلی
چشم انداز جالب در رمان Robinson Crusoe توسط یک زن که در همان جزیره ویران شده است. بسیاری از انتقادهای اجتماعی، قطعات افسانه ای، در نهایت باز هستند - تا به امروز، عناصر کافی برای ایجاد انگیزه خواندن وجود دارد، اما چیزی کم است.
مشاهده لینک اصلی
\u0026 lt؛ 3
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دشمن
جواب میدهم: «وقتی مادر واقعیات را ببینی بهجا میآوریاش. تندتر بیا، باید شبنشده برگردیم.» یک قدم راه میرود و یک قدم میدود که از من عقب نماند.
به اعماق جنگل میرویم. جایی که تا فرسنگها دورترش آدمیزادهیی منزل ندارد. میگویم: «کمی استراحت کنیم.» پهلوی هم مینشینیم و به کندهی بلوط بزرگی تکیه میدهیم. از سبدش نان و پنیر و تنگ آبی بیرون میآورد و مشغول میشویم.
آهستهآهسته میرویم. نکند گم شدهایم؟ دختر مرتب عقب میماند. میلندد: «امکان ندارد بتوانیم پیش از تاریک شدن برگردیم.» جواب میدهم: «این را بسپار به من.»
در تاریکترین نقطهی دل جنگل میایستم. میگویم: «دوباره استراحت کنیم.» مانتوش را میگیرم و بر برگها پهن میکنم. مینشینیم. میگویم «بیا اینجا» و دستام را دورش حلقه میکنم. لرزهی خفیفی تو بدناش میدود. دومینبار است که میگذارم به من دست بزند. میگویم: «چشمات را ببند.» سکوت آنقدر عمیق است که صدای خشخش لباسهامان را میشنویم. صدای ساییده شدن لباس خاکستری او به لباس مشکی من. سرش را بر شانهام میگذارد. من و او، دو موجود واقعی، بر دریایی از برگهای پاییزی نشستهایم.
شروع میکنم: «به اینجا آوردمات که دربارهی والدینات چیزهایی به تو بگویم. نمیدانم کی به تو گفته پدرت شربتساز ِاهل ِدتفرد بوده که به کشورهای دریای شمال فراری شده، این داستان درست نیست. پدرت مردی است به اسم دنییل فو. همان مردی که تو را به پاییدن خانهی نوئینگتن واداشت. او به تو گفت من مادرت هستم، بیگفتوگو داستان مرد شربتساز را هم خودش نوشته است. این مرد در فلندرز چند گردان دارد.»
میخواهد چیزی بگوید اما ساکتاش میکنم.
میگویم: «میدانم حرفی که میخواهی بزنی درست نیست. میدانم میخواهی بگویی به عمرت این دنییل فو را ندیدهای. اما از خودت بپرس، این خبر که مادرت سوزان بارتنی است که در فلان خانه در استوک نوئینگتن زندگی میکند، از کجا به گوش تو رسید؟»
زیر لب میگوید: «سوزان بارتن اسمام است.»
«چیز زیادی را ثابت نمیکند. در این کشور تا دلات بخواهد سوزان بارتن هست، کافی است کمی بگردی. دوباره میگویم: چیزهایی که دربارهی والدینات میدانی همه قصه است، قصههایی که همه از یکجا آب میخورد.»
میگوید: «پس مادر واقعی من کی است؟»
«تو پدرزادی. مادر نداری. دردی که میکشی درد نداشتن است نه درد از دست دادن. تو میخواهی در وجود من چیزی پیدا کنی که هیچوقت نداشتهای.»
میگوید: «پدرزاد، تا حالا این کلمه را نشنیده بودم.» سر تکان میدهد.
منظورم از پدرزاد چی است؟ در سپیدهدم خاکستری لندن از خواب بیدار میشوم و هنوز این کلمه در گوشام طنینانداز است. از پنجره که نگاه میکنم خیابان خلوت است. دختر رفته که رفته؟ سرانجام او را در جنگل طرد کرده، از خود رانده و گم کردهام؟ آنقدر پای درخت بلوط مینشیند تا برگریزان او را بپوشاند؟ او و سبدش را؟ و از او جز تودهیی قهوهیی و طلایی به چشم نخورد؟
http://www.cheshmeh.ir/book/دشمن.htm
http://www.vandadjalili.com/article/13/
خرید کتاب دشمن
جستجوی کتاب دشمن در گودریدز
داستان تا صفحه ي چهل خوب بود ولي بعد از آن جذابيت خود را از دست داد.و پايان مبهم داستان هيچ كمكي به عوض شدن نظرم در موردش نكرد.
مشاهده لینک اصلی
در نشست های اخیر Coetzees Defoe-pastiche، من با شکل جمعه @ empty @ mouth مرتبط شده ام. بدیهی است که فریاد open-O، فریاد بی صدا، نشانه ها در ساحل به عنوان گواهی صدای جمعه به گونه ای که هر دو خاموش شده و محروم شده اند، صحبت می کنند، به صدای زیردریایی صحبت می کند. گفتم، من اعتقاد دارم که کوتیزی بیشتر به این فرضیه توجه دارد که جمعه بدون یک ارگان سخنرانی، بدون زبان است. به یاد بیاورید که تنها شواهدی از این زبان، از روایت سفر است که Crusoe جایی که تصور می کند جمعه ها به دست برده فروشندگان و دیگر @ savages @، همچنین در هر مورد از سوزانز تلاش برای دیدن @ خرد @ باقی مانده، او از آنچه تصور می کند دور می شود، بقایای گوشتی بیش از حد فیزیکی و بیش از حد تحریک آمیز است. این به این معنی است که ما شکاف را در جایی پر می کنیم؟ جمعه غیرمسلح است چرا که ما با پروتکل تصوری موافق هستیم که او را به عنوان نامش نامگذاری می کند؟
مشاهده لینک اصلی
Foe مرا بیشتر از رابرت کوورز، چندینبار و متافیزیک، دوشیزه خردسال را از Robinson Crusoe یاد می کند. این کتاب در مورد تکان دادن بود، و این کتاب در مورد زخم شدن است. اما آنچه واقعا در مورد شما می پرسند، و من دوست دارم ugh، isnt @ multilayered و metafictional @ به اندازه کافی؟ خوب، خدایا به نظر می رسد عجیب و غریب جدی است، اما به خوبی بحث نقاط طرح کلی، بنابراین سر می شود. در اولین لایه: سوزان بارتون در جزیره ای که در حال حاضر توسط دو دیگر castaways ساکن است. هنگامی که او نجات می یابد، او سعی می کند داستانش را به فروش برساند. رمز و راز وجود دارد: یکی دیگر از Castaway ها بی صدا است. ظاهرا زبانش قطع شد، اما او این را تأیید نکرد. چه کسی زبان خود را قطع می کند؟ یا کسی؟ و چه کسی زن است که ادعا می کند دخترش از دست رفته است؟ در زیر، آن را در مورد دانیل Defoes 1719 کلاسیک رابینسون کروزو: دو دیگر Castaway Cruso [sic] و جمعه است. نویسنده او تلاش می کند که داستان خود را به فروش برساند. بنابراین این متافیزیک است و رمز و راز دیگری است: چرا بارتون خودش را به رمان «طرفداران» تبدیل می کند؟ و در زیر، آن را در مورد فرایند داستان داستان: داستان های خود را شنیده و کسانی که خاموش و که حقیقت می گوید. کوتزی تظاهر می کند که [د] فریاد کتاب هایش را از زندگی نامه نوشت، اما آنها را تغییر داد تا آنها سرگرم کننده تر شوند. نسخه ای که وی در نهایت منتشر کرد عملا هیچ ارتباطی با الهامش ندارد. (بعضی از شخصیت های دیگر Defoe نیز برای نشان دادن این نکته ها در این جا نشان داده میشوند و حقیقت آن، اگر چه در کوتزی چیزی را نشان نمی دهد: Defoe از داستان الکساندر سلکیرک کلاسیک الهام گرفته شده است.) Coetzee آفریقای جنوبی است و او Foe در 80 سالگی نوشته است، در طول بحث در مورد آپارتاید به زودی به مرگ. هنگامی که او جمعه را به عنوان مرموزی بی صدا ارائه می دهد - تنها شخصیت قادر به گفتن داستان خود - در مورد کشور خود صحبت می کند. او گفت که ادبیات جنوب آفریقا ادبیات در اسارت است. این کمتر از ادبیات کاملا انسانی است. @ این چیزی است که جمعه نشان می دهد، این کمتر از ادبیات کاملا انسانی است. بنابراین سطح سوم به سوالات مربوط به دو نفر اول پاسخ می دهد. (نمایش اسپویلر) [جمعه خاموش است، زیرا داستانپرداز او را خفه کرده است. و بارتون واقعا یک شخصیت نیست: موز او در طول یک صحنه صریح جنسی شما را به خودتان می گوید. (همه چیز غافلگیرانه فرآیند خلقت است - متاسفم، من آن را می دانم، کتزی را سرزنش می کنم، بارتون لحظات داستان را پس از اینکه توسط مظنونان مورد تجاوز جنسی قرار می گیرد، شروع می کند، بنابراین استعاره برای شما وجود دارد.) و دختر راز داستان خودش است - تا زمان رسیدنش به Muse قابل تشخیص نیست، پیچیده شده و هنوز هم امیدوارانه توسط داستان نویسی ارائه شده است. Did من آن را درست کردم @ و Muse مانند ugh، نه، این وحشتناک است. (پنهان کردن اسپویلر)] صادقانه، من فکر می کنم کتاب کمی به wankery شروع به شروع در بخش سوم، 3/4 از طریق کتاب. این داستان را متوقف می کند و شروع به صحبت در مورد آن می کند، و کمی در سمت خسته کننده است. اما این کار به اندازه کافی انجام می شود تا آن را به دست آوردن wanking کمی؛ یک کتاب بسیار خوب است. چند لایه! و متافیزیک
مشاهده لینک اصلی
من مدت ها پیش این مطلب را خواندم و فقط اکنون در مورد بازنگری فکر کردم. در حال حاضر من در مقابل یک نت بوک نشسته با یک لیوان بزرگ از شراب قرمز، تلفن کار خاموش (ستایش تمام خدایان خود را، این آخر هفته است) و شمعی از آجیل بادام زمینی شور به دست. در حال حاضر شما می توانید در جزیره بیابانی رها کنید و بدون امید به رستگاری و تا زمانی که من می توانم شراب و آجیل را برداشتم (به لطف تلفن من را ترک کنید)، من احتمالا نمی توانم به عنوان یک جادوگر اعتراض صحبت کنم. به نظر می رسد که مرور این کتاب احتمالا یک تاکتیکی است از طرف من، زیرا به اندازه کافی از تصوری که اجازه می دهد خاطرات برجسته ای را نادیده نگیرد (یکی از خوانندگان خوب امروز اشاره کرد که آمیناسیون کتاب اغلب معیار است از یک کتاب بد)، خطوط شوخ طبعی و توضیحات شاعری برای سیلاب کردن. به من یک ساعت، شراب بیشتری بدهید و احتمالا پرینت ها را با نوعی نسخه مبهم دنباله Coetzees / موازی با دانیل Defoes Robinson Crusoe (که اخیرا خوانده و بررسی شده است) پر می کنم، اما می خواهم نوشتن را قبل از رسیدن به آن نقطه ناهموار به جای اینکه قادر به ارائه مشاهدات جدید و هیجان انگیز جدید در این متن باشد، من فقط دو نظرسنجی عالی را خواند: کریس هولمز http://www.goodreads.com/review/show/...and مرور بریان http: // www .goodreads.com / بررسی / نمایش / ... هر دو که ارزش خواندن با یا بدون شراب. Coetzee داستان داستان رابینسون کروزو و سالهای کاپیتان او را با اضافه کردن به ترکیب، یک همسر زن که به انگلستان بازگشته است و داستان زندگی خود را در یک جزیره با کروسو و مرد جمعه که اکنون مرده است، به همراه آورده است. داستان او می گوید بسیار متفاوت از آنچه که از انتشارات محبوب می دانیم، Crusoe است. آیا این آن را کمتر درست می کند؟ من فکر می کنم نکته این است که ارتباط، و یا اگر شما جمعه، عدم آن، به طور مداوم به تفسیر باز است. آیا آنچه که ما می گوییم در واقع توسط کسانی که آن را می شنوند، به شیوه ای که ما آن را می شناسیم، تفسیر می کنیم؟ احتمالا نه. ارتباطات چهره امروز (متن، توییتر، وبلاگ و حتی مقالات خوب) بسیاری از حوزه ها را برای تفسیر و خطا در نظر می گیرند. با Cruso من حدس می زنم این سوال است، چقدر از داستان خود را در این مورد او است؟
مشاهده لینک اصلی
چشم انداز جالب در رمان Robinson Crusoe توسط یک زن که در همان جزیره ویران شده است. بسیاری از انتقادهای اجتماعی، قطعات افسانه ای، در نهایت باز هستند - تا به امروز، عناصر کافی برای ایجاد انگیزه خواندن وجود دارد، اما چیزی کم است.
مشاهده لینک اصلی
\u0026 lt؛ 3
مشاهده لینک اصلی