مادام Bovary رمان نخستین نویسنده ی فرانسوی گاستوف فلور است که در سال 1856 منتشر شده است. شخصیت به معنای فراتر از معنای آن است تا از بنیاد و ناپدید شدن زندگی استانی فرار کند.
وقتی رمان اولین بار در La Revue de Paris بین اکتبر 1856 و 15 دسامبر 1856، دادستانان به رمان برای ناخوشی حمله کردند. محاکمه ای که در ژانویه 1857 اتفاق افتاد داستان را متواضع ساخت. پس از محکومیت فلوبرت در تاریخ 7 فوریه 1857، مادام بواری به عنوان پرفروش در آوریل 1857 در دو جلد چاپ شد. کار ممتاز رئالیسم ادبی، رمان در حال حاضر به عنوان شاهکار Flauberts و یکی از تاثیر گذارترین آثار ادبی در تاریخ است.
خرید کتاب مادام بواری
جستجوی کتاب مادام بواری در گودریدز
معرفی کتاب مادام بواری از نگاه کاربران
مادام بوواری پرآوازه ترین کتاب فلوبر هست که البته شاید بیشتر به محتوای آن بویژه در زمان انتشار ارتباط باشد .محتوایی که تازه در سالهای نیمه ی قرن نوزدهم مد شده بود و یک موضوع همچون خیانت زن به شوهر و در مجموع فیزیولوژی و روان شناسی زن و زناشویی ، تازه وارد ادبیات می شد . پیشگام این جریان را می توان بالزاک دانست. کسی که با نوشتن رمان هایی همچون زنبق دره ، زن سی ساله و فیزیولوژی زناشویی ، با بی پردگی رئال ویژه خود ، فرانسویان را از خواب رمانتیس بیدار کرد . البته هرگز این سبک در زمان خویش مورد استقبال چندانی قرار نگرفت و تنها چهره این زمان ، همان بالزاک بود . اما در ادامه یک فرد آمد که تمامی جریانهای ادبی پس از او به نوعی وامدار او و رمان های اصلی او یعنی تربیت احساسات و مادام بوواری قرار گرفتند .
نگارش رمان مادام بوواری از سپتامبر 1851 تا اپریل 1856 طول کشید. فلوبر در طول این 5 سال تقریبن از خانه خود، کرواسه، خارج نشد. هر روز پشتِ میز کار مینشست و جز چند خط نمینوشت، اما مرتب آنها را تغییر میداد و دوباره مینوشت وسخت کار میکرد. جالب اینجا هست که پس از مدتی کار، فلوبر شیفته اثر خود شد و با پرسوناژهای داستان خود همدلی غریبی احساس کرد تا انجا که گفت:@مادام بوواری خود من هستم.@
و بعدها به @ماکسیم دوشان@ از نزدیکترین دوستان او میگوید: @زمانی که داشتم صحنه زهرخوردن اِما بوواری را نوشته می کردم مزه آرسنیک را در دهان خود احساس میکردم!@
راز حیات شگفتانگیز این رمان و تمامی نوشتههای فلوبر به تعبیر @موریس بلانشو@، نویسنده و فیلسوف معاصر فرانسوی، در دو نکته هست: اول واقعگرایی و رئالیسم در حادثه ها و دوم رنج ها در نگارش. فلوبر هر پاراگرافِ داستانهای خود را بارها و بارها از نو نوشته می کرده هست و وسواس او در نگارش ما را به یاد جمله@ ویلیام فاکنر@ میاندازد که میگفت: @کار ادبی عرقریزان روح هست.@
چاپ اول رمان مادام بوواری در فرانسه جنجالی سخت بر پا کرد. باز هم منادیان اخلاقِ عمومی جامعه سخت برآشفته شدند که که فلوبر قصد ترویج اروتیسم را داشته و میخواهد مبانی اخلاق کاتولیکی فرانسه را سست کند.
در 24 ژانویه 1875 فلوبر به اتهام توهین به اخلاق و مقدسات مذهبی به دادگاه احضار شد. پس از آن فلوبر که سخت افسرده و دلزده شده بود برای مدتی از جریانهای ادبی فرانسه کنار کشید تا اینکه با رمان بزرگ و فاخرِ سالامبو پاسخ تمام منتقدهای خود همچون ژرژ ساند را داد. ژرژ ساند که از نویسندگان بزرگ و همدوره فلوبر است تلخی رمان مادام بوواری را برنمیتابید و نقدهای بسیار تندی برد کتاب فلوبر نوشت. در حقیقت ارزش رمان مادام بوواری و دیگر آثار فلوبر نه در قرن نوزدهم بلکه در قرن بیستم شناخته شد.
در دوران معاصر، نویسندگان پستمدرنی چون ژان بودریار، میشل فوکو و ژیل دلوز از مادام بوواری بهعنوان شاهکار بیبدیل و کتابی که در تحول رماننویسی فرانسه نقش مهمی داشته
یاد کرده هستند.
@ماریو بارگاس یوسا@ در @عیش مدام@ ، درباره تاثیر بیاندازه @اما بوواری@ در زندگی خود میگوید: @شماری اندک از شخصیتهای داستانی تاثیری چنان ژرف بر زندگی من نهادهاند که بسیاری از آدمهای واقعی که میشناختم قادر به آن نبودهاند.@ یوسا همچنین در این کتاب درباره تاثیر مادام بوواری میگوید: @اغلب دربارهی «مادام بوواری» تکرار میکنند که این رمان به یک ضربت خود را از رومانیستم جدا کرد و اغازگر جنبش رئالیسم شد. اگر بگوییم این رمان به جای انکار رمانتیسم، آن را به کمال رساند، به حقیقت نزدیکتر است.@
مشاهده لینک اصلی
اینکه بگویم ماها دیگر حوصله خواندن کلاسیکها را نداریم، خیلی حرف عجیبی نگفتهام. حداقل در مورد خودم گزارهای کاملاً صادقانه بیان کردهام. ولی کلاسیکها همیشه باید خوانده شوند. مخصوصاً اگر خواننده جدی ادبیات هستیم. در این میان چه بهتر که اول از همه سراغ کلاسیکهایی برویم که جاودانه شدهاند. و راستش را بخواهید بدانید، مادام بوواری نه تنها بین کلاسیکها در دستهی «یک سر و گردن بالاترها» جای می گیرد، بلکه من هم از خواندنش آنقدر خسته نشدم.
مثلِ همهی کلاسیکها برای ما مخاطبین امروزی، صفحات و جملات کسل کنندهی زیادی دارد ولی علت جذابیت کلی رمان شخصیتِ اِما است که نویسنده، فلوبر، به هنرمندی و ظرافت هرچه تمامتر آن را ساخته و پرداخته. البته از هنر زندهیاد «مهدی سحابی» هم نمی توان یادی نکرد.
پی نوشت: یادم رفت بنویسم و دوباره تَکرار کنم که کلاسیکها نیازی به قضاوت ما ندارند. آثار کلاسیک (در هر زمینهای) از قضاوتهای عصر خود عبور کرده و به ما رسیدهاند درنتیجه ارزیابی ما عملاً خاییدن ژاژ است! بنابراین نمره دادن من به کتاب نه از سر قضاوت که از سر برخورد شخصیست.
دومین پینوشت: از شوخیهای زبان فارسی برای ما امروزیها، یکی همین ژاژ خاییدن!
مشاهده لینک اصلی
در اینجا چیزی درباره نوشتن فلوبر است که باعث می شود که من بخواهم کتاب های خود را به عنوان خوانده شده آنها بنویسم. من در سال گذشته این تجربه را با Bouvard et Pà © خلوص داشتم و در طول خواندن این کتاب دوباره آن را دوباره داشتم، بنابراین وقتی به عنوان خوانده می شد، افکارم را به عنوان خوانده می شد. قسمت اول وقتی که شما چنین داستان معروف ای را به عنوان این عنوان می خوانید، پایان که همه می دانند در حال حاضر، شما آن را متفاوت به عنوان خوانده شده. شما در حال جمع شدن، خود را با جزئیات عجیب و غریب. بنابراین، در این صفحات اولیه، مفهوم این است که چگونه فلوریدا بخشی از فرانسه را که در آن او تصمیم گرفته است داستان خود را توصیف کند، توصیف می کند: هورن نورماندی، قلمرو خانه اش. روشن است که او در حومه اطراف روان بسیار دوست دارد. همچنین از این واقعیت برخوردار است که بیش از یک مادام بواری در داستان است. خانم Bovary â € ~mà ¨reâ € ™ بانوی تند و زننده است که در Madame Bovary â € ~belle-filleâ € ™، که در راه خود را به شدت جذاب است اگر نه دقیقا â € ~belleâ € ™. اما خانم بویاری دوم، به رغم صادقانه بودن دارو که توسط پزشک خود توسط چارلز تجویز شده است، به راحتی میمیرد، به این ترتیب اجازه می دهد مادام بویاری سومین، تجسم آرامش باشد، به دست آوردن کیسه بار تنش در قطار او. اگر او یک مسابقه بود، همه چیز را به خودش بسپارد. حالا که داستان او را تنظیم کرد و چشم اندازش را توصیف کرد، احساس می کنم که فلوریدا واقعا توانایی های نویسندگانش را آزمایش می کند. او خود را به چالش کشیدن برای مادام Bovary ساکن سوم روح آتشین. این خوب است. او بسیار خوب است و من تعجب می کنم که چگونه می تواند آن را حفظ کند. مامان متوجه شد که چطور اغلب او را از پنجره ی او توصیف می کند، زیرا او به آرامی در دنیای وسیع تر از دیوارهای زندگی باریکش خیره می شود. این چیزی که به من یادآوری می کند، هرچند که من مطمئن نیستم که باید آن را انجام دهم و باید پیش چشم خودم را ببوسم وقتی که او بومی می خواهد نام Bovary معروف شود، آن را در تمام کتاب فروشی ها نمایش داده و در روزنامه ها.اما همانطور که صفحات آرام به نوبه خود، من خودم را برای یک تغییر برای اما و برای من به عنوان یک خواننده تمایل دارم. دنیای او خیلی محدود است. در مورد نیازهای خواننده، عزیزم فلوبر؟ فهمیدم که ما برایمان دعا می کنیم. ایمما به یک توپ در چائو تئو همسایه دعوت شده است و من فکر می کنم، بله، فلاوبرت اینجا را تغییر می دهد و او می کند. توصیف خنده دار از شام در سالن مراجعه به ترکیبات متنوعی که در هر صفحه دیگری از Bouvard Et Pecuchet رخ داده است، به من یادآوری نمیکنند و نمیتوانم این کتاب را بیشتر دوست داشته باشم. اما متأسفانه، قسمت Cha ¢ teau به زودی پایان می یابد و از لحاظ تغییر برای اهمیت - و یا برای خواننده - خیلی زیاد نیست. افکار در بخش بخش IIThis با وعده کمی بیشتر شروع می شود. اما و چارلز به یونویل، یک شهر کوچک در یک دره با یک رودخانه ماندگار حرکت می کنند. فلوبر جاده ای را که به شهر می آید به عنوان مرغ های جوان مرطوب توصیف می کند، سرزمین شانزده گیاهان را می شکنند. کلمه فرانسوی Aspen، â € ~trembleâ € ™، بلافاصله به من یادآوری خطوط Tennyson از بانوی از Shalott: Willow whiten، تپانچه تپانچه، سحر و جادو کمی درخشان، لرزش، موج که برای همیشه توسط جزیره در رودخانه اجرا می شود، جریان به Camelot. چهار دیوار خاکستری و چهار برج خاکستری، یک فضای گل را نادیده گرفته و بانوی شالوت جزیره ساکت و آرام را نادیده گرفته است. به یاد می آورم توصیفات از نگاه او به جهان از طریق پنجره او، و من فکر می کنم، بله! تا این لحظه، اما دقیقا مانند خانم شالوت مشتاق شده است، به نظر می رسد در جهان به نظر می رسد از یک آینه، قطع شده از زندگی واقعی. شاید از پنجره او در یونویل، او شاه خواهد لشکر Lancelot سوار ... این شهر برای هر خواننده مورد توجه خاصی قرار می گیرد. ما به یک مجموعه رنگارنگ از ساکنان معرفی شده ایم. خانم Lefrançois، که میزبان خوابگاه محلی است، وجود دارد. در آنجا مردی از تمام کارهایش با کلوپ روبرو می شود، Hippolyte؛ مشتریان به طور منظم: یک جمع کننده مالیاتی با نام M. Binet و یک وکیل مدافع جوان آقای M. Leon Dupuis. سپس یک مغازه دار بنفش داریم که M. Lheureux نام دارد؛ راننده یونویل راننده ی مرحله ی هیبرت؛ یک روحانی مقدس به نام M. Bournisien و یک داروساز آزاد، اما در عین حال pedantic به نام Homais. نبرد فوری بین روحانیون و داروساز، داستان را به سادگی می یابد. من از این شخصیت های جدید خوشحال می شوم، مهم نیست که چقدر مقدس یا پنهانی. و Homais به من بسیار کمی از Bouvard و Pà © خالص را یادآوری می کند، هر چند به نظر می رسد Homais به نظر می رسد در واقع می دانیم که چه چیزی صحبت در مورد بر خلاف این خنده دار کمیک است. اما در حالی که معرفی چند شخصیت های جالب و کمیک، فلاور به طور همزمان با انتظارات ما بازی. او به ما می گوید که در یونویل، یک خیابان واحد، طول یک محدوده تفنگ، در گوشه ای از جاده متوقف شده است. اگر شما در انتهای سمت راست قرار گرفتید، به گنبد وارد شدید. اشاره کردن به یک خیابان طول طناب سنجی که به پایان ناگهانی و همراه با اشاره به یک گورستان می آید، به خوبی به نظر نمی آید. اما شاید به اشتباه تمرکز بر روی پیش بینی ها در اولین صبح در خانه جدید خود در یونویل، اما پنجره را می بیند و کارمند وکلای لئون می بیند. ه ...
مشاهده لینک اصلی
او بیش از حد آرزوهای بلند، خانه اش را خیلی محدود می کند. ما انواع مختلفی از مردم را ملاقات می کنیم. ما انواع متنوعی از کتابها را خوش آمد میگوییم. سال گذشته من لذت بردن از خانم جین ایور را دیدم. با آرزوهای آرام و زندگی شرافتمندانه، پذیرفتن و دوست داشتن او آسان بود. او خیلی دور بود اما به سختی چیزی در مورد او تغییر کرد. شخصیت داستانی ادبیات نشان دهنده ی روح فضیلت زندگی واقعی است، اما او تنها نیست. بعضی از شخصیت های دیگر جین وجود داشت که مطمئنا با من وحشت زده بود اما موسیقی ایجاد شده یک ملودی تسکین دهنده نبود. راه های متکبر از پسر عموی رید و نزاکت جسورانه در عشق بارتا ماسون، نماد یک جهان ناخوشایند است که در آن داستان های مؤثر، اما مرتبط را برگزار می کند. در یک چنین داستانی امسال، ملاقات ام را دیدم. اما باید یک مرد همه چیز را بشناسد، در بسیاری از فعالیت های مختلف پیشرفت کند، شما را به شدت اشتیاق، اصلاحات زندگی، تمام رمز و رازهایش بسپارد؟ با این حال این مرد چیزی به او یاد نداد، هیچ چیز نمی دانست، هیچ چیز آرزو نداشت. او فکر کرد او خوشحال بود؛ و او او را برای آن آرامش حل و فصل، آن آرامش قابل توجهی، که بسیار شادی است که او او را به ارمغان آورد. خسته و زیبا، مادام Bovary. همه ما احتمالا او را می شناسیم. این دختر کوچک ساده لوح که اسباب بازی را در دستانش نمی داند، زیرا فرزند دیگری دارای تیاردای مصنوعی اما پر زرق و برق است. این زن جوان بی پروا که فهرستی از هذیانهای ناخوشایندی را به وجود می آورد که می تواند به خوشبختی بعد از گذشت زمان برسد. این خانم بالغ مایه تاسف است که در نهایت خالی بودن قلعه های هوا را هنگامی که بسیار دیر است متوجه می کند. اما در حالی که تک تک تصور و پیش بینی داشت؛ خانم Bovary در حالی که ازدواج کرده بود نومیدی و شور. دشوار بود که او را دوست داشته باشیم و او را قبول کنیم، اما دقیقا همان چیزی بود که من انجام دادم - با کمک کمی از نوشتن عالی فلوبر و کمک کمی از دنیای اطرافم. عشق و خشنودی های آن هیچ کس را دوست ندارد. آن لذت ها زمانی که بیرون می آیند، بعضی اوقات نیز دچار رنج های ابدی می شوند. این اختلاف ممکن است در خلاء ایجاد شده در عشق و عقیده بودن در عشق باشد. هر دو می توانند کشنده باشند، اما من می خواهم اعتقاد داشته باشم که این چیزی است که مجبور است فردی را در مورد خودش و هر کس در اطراف بفهمد. اما تلاش کرد تا پل ایده ای از ایده خود را نیز ایجاد کند، در امید به رسیدن به مقصد نامعلومی که او معمولا در کتاب هایش خواند، اما در نهایت او نیز رنج می برد. از کجا می توانست این فساد را بیاموزد، چنان عمیق و غافلگیر شده بود که تقریبا غیرمعمول بود؟ چرا فقط از این جامعه. جامعه ای که بر روی خوشبختی ظاهری اش شکوفا می شود و اصرار دارد که غم و اندوه دائمی را پنهان کند. جامعهیی که دائما ابداعاتی را برای جمعآوری بدهیها به شخص دیگری در حالی که با پوشیدن رفاه عمومی، بهدست میآورد. جامعه ای که در آن مادام بویاری دیگر، مادر مادر، در سکوت ازدواج شریف خود را می پذیرد. در میان تمام این دروغ ها، جای تعجب نیست که اما چیزهایی را یاد می گیرد که ارزش یادگیری را ندارند. فلوبر، از طریق روایت همهجانبه خود، هر قضاوتی را تصویب نکرد و یا به نتیجه گیری بی فایده در اینجا رسیده است. او به سادگی اظهار داشت که چگونه مردم زندگی خود را هنگامی که ماتریالیسم به ذهنیت یک نفر پیش می رود، انجام می دهد. در چنین مواردی عشق به جهنم می رود. او محبوب هر رمان بود، قهرمان هر درام، مبهم او از هر حجم شعر. آه! طعنه.
مشاهده لینک اصلی
احساسات پر زرق و برق پرویز در ترجمه لیدیا دیویس از مادام بوار بیشتر بر این می اندیشند که ماده اولیه یا موضوع اصلی رمان: عالی ترین زن زن و شوهر و شوهر زنبق وفادار او هستند. مادام Bovary رویاهای ادبی، ماجراهای عاشقانه با ستدای جوان است و یکی از افراد محور اصلی در کانون غربی است. با این حال، ممکن است برخی از کسانی که آن را خواندند، هیچ تصوری از انتهای @ ending ندارند (که من این را در اینجا ندیدم). این یک رمان استادانه است و شاید یکی از دلایلی که این تاثیر را دارد این است که اکثر ما می دانیم که می توانیم نیش زده از سیب خوشگلی بگیریم؛ اگر ما این اشتباه را در زندگی اشتباهی انجام داده ایم زودگذر)، ما نیز خودمان و عزیزانمان را که در جاده ای زندگی می کنند، می کشانیم که همیشه به تراژدی برای کسی در زندگی ما منجر می شود. اگر شما این را خوانده اید، من این ترجمه را توصیه می کنم که در آن پرویز لیدیا دیویس بزرگ است، به عنوان مثال: عشق او، به اعتقاد او، باید ناگهان، با یک ضربه بزرگ از رعد و برق و یک فلاش رعد و برق، طوفانی از آسمان که بر زندگی شما مانند تخریب، ایده های خود را مثل برگ می اندازد و روح بسیار خود را به پرتگاه می اندازد. او کمی دانست که بر روی سقف خانه، باران یک استخر را در صورت زهکشی مسدود می کند، و در آنجا او احساس امنیت می کند در آنجا، تا یک روز او به طور ناگهانی کراش را به سمت پایین دیوار کشف کرد. این رمان به روشهای گوناگونی به کار رفته است، و نه کمترین وجهی از احساسات انسانی که از خواننده فرار می کند و در حالی که از فلوبرت با توجه به جزئیات جالب توجه می شود. ترجمه های مبهم این رمان در گذشته از تجربه غم و اندوه، خشم، انزجار، تحقیر و تاسف که این ترجمه به لحاظ زیبایی شناختی از آن غافل شد، از این ترجمه غافل شد. اگر این را بخوانید، این ترجمه را بسیار توصیه می کنم.
مشاهده لینک اصلی
چرا همه کلاسیک @ بزرگ @ هدایت می شوند توسط قهرمانان مشهور زن اغلب در مورد آزادی شخصی از طریق مصالح جنسی، منجر به بدبختی و نابودی نهایی؟ من متوجه شدم که یک تصویر دقیق از فرهنگ و زمان، اما چرا Bovary و مول فلاندرز متریال های قابل توجه ادبیات کلاسیک هستند؟ تفسیر من در مورد بیداری برای ناامیدی های مشابه را ببینید. چرا در مورد زنان قوی کارهای بیشتری انجام می دهیم که در زندگی خود، اگر نه از خانواده ها و جوامع آنها، متفاوت باشد؟ چرا ما زنان جوان را خواندن یک کار یا 2 نشان می دهد یک زن قوی است که به پایان رسیدن به امور، انجام خودکشی، و یا در غیر این صورت پیچ و تاب زندگی خود و زندگی از دیگران به عنوان او به پایین که در آن او به طور ناخواسته متعلق به پایین فرو می ریزد؟ قهرمانان قدرتمند و ذهنی که ممکن است فمینیست ها را کمی هوشمند و الهام بخش نگاه می کنند کجا هستند؟
مشاهده لینک اصلی
شاید او دوست داشته باشد در مورد همه این چیزها به کسی اطمینان داشته باشد. اما چگونه یک ابراز ناراحتی را غیرممکن می کند، یکی که شکل مانند یک ابر را تغییر می دهد که جهت مانند باد را تغییر می دهد؟ او فاقد کلمات، مناسبت، شجاعت بود.\nبرخی از آن ها را بر روی رمان هایی که با کتیچ sentimentalist بسته بندی شده، سرزنش می کنند؛ بعضی از رویاهای بلند او، خانه ای که بیش از اندازه او را نشان می دهد، نشان می دهد، به طوری که بالاتر از آن او را از شادی بالا می برد، سخت تر از آن که بتواند صعود کند؛ برخی از خشم خود را در معاملات مالی بی پروا خود را که خانواده اش را ورشکست می کند هدایت می کند؛ برخی از آنها ناامید به عدم احساس مسئولیت او نسبت به همسر و فرزند کوچک او هستند. بعضی از بزرگان (دزدان دریایی) را به خاطر خودکشی زمانی که اسرار او از آن بیرون می آیند، رد می کند و از چتپاها که او را برای طراحی طرح های بیهوشی طراحی کرده است، مخفی می کند. به طور خلاصه، هرکس فکر می کند که او به عنوان احمقانه، احمقانه، خودخواه، خالی، تحریک آمیز، غیر واقعی، و غیره، حتی یک زن شرور [بیش از حد سوء استفاده]، انسداد خود و خانواده اش را از بین می برد، به طریقی، تکیه می کند، ادعا Madame Tuvaches که چنین زنان باید شلاق زده شوند. بسیاری از ما فکر می کنیم که اما هیچ جرأتی نداشت تا خود را در مسیر خود نابودی قرار دهد، که ممکن است فلوبر پاسخ داده باشد: هیچ کس از فیلترهای ایدئولوژیک گذشته شما را نمی بیند. در میان این محکومیت محکومیتی که ما به راحتی نمی توانیم در آن ببینیم آینهیی که فلوبر، در صدای خنثی مرگبار آن، ما را بدون هیچ قید و شرطی در هر نوازندهای از داستان به ما نشان میدهد، با استفاده از رپرتوار غم انگیز و قابل تحسینش از عجیب و غریب: محیط محتاطانه که در ظاهر به دام افتاده است؛ آن دسته از زمانهای سخت و سخت که شما را با چهره ای از ثروت خود قضاوت می کنند؛ این اخلاق خفیف که منافقانه خود را از طریق ساختاری که ادعا می کرد برای مبارزه با آن تقویت می کند، تقویت می کند. اما ما هنوز هم فراموش میکنیم که وقتی باردار شد، برای یک پسر دعا کرد. او حتی زمانی که با جنسیت اشتباه متولد شد، حتی به دختر بچه نگاه نکرد. این است که چگونه اماما می خواهد زنیت او را رها کند تا رویای خیالی او را تحقق بخشد: او یک پسر را می خواست؛ او قوی و تاریک خواهد بود، او را ژورژ می نامید؛ و این ایده داشتن یک فرزند پسر، نوعی امیدواری بود برای جبران خسارت برای تمام بی نظمی های گذشته اش. حداقل یک مرد، آزاد است؛ او می تواند هر گونه شور و اشتیاق، هر سرزمین، غلبه بر موانع، طعم لذت های دور را بررسی کند. اما یک زن به طور مداوم از بین می رود. اراده او، مانند حجاب با کلاه او با یک رشته گره خورده است، با هر نسیم فریاد می زند؛ همیشه دلم برای او تنگ شده است، برخی از کنوانسیون او را برگرداند.\nهر زن امروز، در هر گوشه ای از جهان، که نمی خواهد تولد بدهد، دختر کوچکی از مادام بواری در او دارد. اما، برای من، یک سایه خشن از زمان او است که به نظر می رسد از گام دقیقا به این دلیل که او از یک هوش مصنوعی و unbridled طغیان که قادر به پیدا کردن هیچ خروجی در کانال محدود برای او در دسترس بود. اگر به من اجازه دهید که چهار رکعت از عمر خیام نقل قول کنم: یک درب بود که هیچ کلید نیافتم / گذشته ای از حجاب بود که نمیتوانستم ببینم / بعضی وقتها کمی از من و تو / به نظر می رسید، و بعد دیگر از تو و من. افتخار بی نظیر و اجتناب ناپذیر اومان متناسب با استعاره یک رودخانه است که در خارج از بانک هایش با تسونامی سقوط می کند و خود و همه چیز را پس از آن از بین می برد، بدون آنکه به اراده آزاد خود برسد. اما در طرح بزرگتر چیزها، اما، تلاش برای شادی مطلق، برای ثروت، برای ایستگاه، برای شناخت است، که بشریت را در قلب خود بیفایده است. چرا، زمانی که ما تمام شاخص های یک زندگی منطقی شاد را در اختیار داریم، همچنان احساسات انووی را مانند قربانی معنوی معادل قحطی سومالی احساس می کنیم؟ اما ما به ما پاسخ می دهد و این جایی است که او جهانی می شود، و به ما یک حقیقت در مورد وضعیت بشر می دهد. در لحظه ای درخشان از خودآموزی، اما می بیند که مشخصات وی در آینه بازتاب شده است، دست ها و چشم هایش خیلی بزرگ، خیلی تاریک و عمیق است، و دوباره به خود می گوید: من عاشق هستم! یک عاشق، این فکر را مثل اینکه او به بلوغ دوم می آید. در نهایت او آن شادی های عشق را در بر می گیرد، که تب از شادی که او از آن ناامید شده است. او به چیزی شگفت انگیز وارد شد که در آن همه شور و اشتیاق، دلپذیری بود.\nمعلوم شد که یک معجزه است. خوشبختی نمی آید عشق آخرین نیست او تمام زوایای ازدواج را با زنا کشف کرد. مهم نیست که چه چیزی انجام داد یا فکر کرد، هر مسیری که او تصمیمی گرفت، نمی توانست هیچ پاسخی را به مفهوم وجودش پیدا کند.اما جایی که آقای چارلز بویار در همه این موارد جا دارد؟ او تمام جعبه های یک \"شوهر خوب\" و \"مرد خوب\" را می کشد. او متوسط طبقه متوسط است، یک پزشک پزشکی محترم که دوستش داشته باشد، با او بحث نمی کند، به انتخاب های شخصی او احترام می گذارد، او را غافلگیر می کند سبک زندگی. چارلز در مقاله و قبل از شناختن او، شوهری است که هر زن می خواهد. اما گفتگو او همانند پیاده رو بود، و ایده های هرکسی در لباس های معمولی خود، بدون هیجان، خنده، یا احمقانه هیجان زدند. او عشق را بدون ...
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب مادام بواری
وقتی رمان اولین بار در La Revue de Paris بین اکتبر 1856 و 15 دسامبر 1856، دادستانان به رمان برای ناخوشی حمله کردند. محاکمه ای که در ژانویه 1857 اتفاق افتاد داستان را متواضع ساخت. پس از محکومیت فلوبرت در تاریخ 7 فوریه 1857، مادام بواری به عنوان پرفروش در آوریل 1857 در دو جلد چاپ شد. کار ممتاز رئالیسم ادبی، رمان در حال حاضر به عنوان شاهکار Flauberts و یکی از تاثیر گذارترین آثار ادبی در تاریخ است.
خرید کتاب مادام بواری
جستجوی کتاب مادام بواری در گودریدز
نگارش رمان مادام بوواری از سپتامبر 1851 تا اپریل 1856 طول کشید. فلوبر در طول این 5 سال تقریبن از خانه خود، کرواسه، خارج نشد. هر روز پشتِ میز کار مینشست و جز چند خط نمینوشت، اما مرتب آنها را تغییر میداد و دوباره مینوشت وسخت کار میکرد. جالب اینجا هست که پس از مدتی کار، فلوبر شیفته اثر خود شد و با پرسوناژهای داستان خود همدلی غریبی احساس کرد تا انجا که گفت:@مادام بوواری خود من هستم.@
و بعدها به @ماکسیم دوشان@ از نزدیکترین دوستان او میگوید: @زمانی که داشتم صحنه زهرخوردن اِما بوواری را نوشته می کردم مزه آرسنیک را در دهان خود احساس میکردم!@
راز حیات شگفتانگیز این رمان و تمامی نوشتههای فلوبر به تعبیر @موریس بلانشو@، نویسنده و فیلسوف معاصر فرانسوی، در دو نکته هست: اول واقعگرایی و رئالیسم در حادثه ها و دوم رنج ها در نگارش. فلوبر هر پاراگرافِ داستانهای خود را بارها و بارها از نو نوشته می کرده هست و وسواس او در نگارش ما را به یاد جمله@ ویلیام فاکنر@ میاندازد که میگفت: @کار ادبی عرقریزان روح هست.@
چاپ اول رمان مادام بوواری در فرانسه جنجالی سخت بر پا کرد. باز هم منادیان اخلاقِ عمومی جامعه سخت برآشفته شدند که که فلوبر قصد ترویج اروتیسم را داشته و میخواهد مبانی اخلاق کاتولیکی فرانسه را سست کند.
در 24 ژانویه 1875 فلوبر به اتهام توهین به اخلاق و مقدسات مذهبی به دادگاه احضار شد. پس از آن فلوبر که سخت افسرده و دلزده شده بود برای مدتی از جریانهای ادبی فرانسه کنار کشید تا اینکه با رمان بزرگ و فاخرِ سالامبو پاسخ تمام منتقدهای خود همچون ژرژ ساند را داد. ژرژ ساند که از نویسندگان بزرگ و همدوره فلوبر است تلخی رمان مادام بوواری را برنمیتابید و نقدهای بسیار تندی برد کتاب فلوبر نوشت. در حقیقت ارزش رمان مادام بوواری و دیگر آثار فلوبر نه در قرن نوزدهم بلکه در قرن بیستم شناخته شد.
در دوران معاصر، نویسندگان پستمدرنی چون ژان بودریار، میشل فوکو و ژیل دلوز از مادام بوواری بهعنوان شاهکار بیبدیل و کتابی که در تحول رماننویسی فرانسه نقش مهمی داشته
یاد کرده هستند.
@ماریو بارگاس یوسا@ در @عیش مدام@ ، درباره تاثیر بیاندازه @اما بوواری@ در زندگی خود میگوید: @شماری اندک از شخصیتهای داستانی تاثیری چنان ژرف بر زندگی من نهادهاند که بسیاری از آدمهای واقعی که میشناختم قادر به آن نبودهاند.@ یوسا همچنین در این کتاب درباره تاثیر مادام بوواری میگوید: @اغلب دربارهی «مادام بوواری» تکرار میکنند که این رمان به یک ضربت خود را از رومانیستم جدا کرد و اغازگر جنبش رئالیسم شد. اگر بگوییم این رمان به جای انکار رمانتیسم، آن را به کمال رساند، به حقیقت نزدیکتر است.@
مشاهده لینک اصلی
اینکه بگویم ماها دیگر حوصله خواندن کلاسیکها را نداریم، خیلی حرف عجیبی نگفتهام. حداقل در مورد خودم گزارهای کاملاً صادقانه بیان کردهام. ولی کلاسیکها همیشه باید خوانده شوند. مخصوصاً اگر خواننده جدی ادبیات هستیم. در این میان چه بهتر که اول از همه سراغ کلاسیکهایی برویم که جاودانه شدهاند. و راستش را بخواهید بدانید، مادام بوواری نه تنها بین کلاسیکها در دستهی «یک سر و گردن بالاترها» جای می گیرد، بلکه من هم از خواندنش آنقدر خسته نشدم.
مثلِ همهی کلاسیکها برای ما مخاطبین امروزی، صفحات و جملات کسل کنندهی زیادی دارد ولی علت جذابیت کلی رمان شخصیتِ اِما است که نویسنده، فلوبر، به هنرمندی و ظرافت هرچه تمامتر آن را ساخته و پرداخته. البته از هنر زندهیاد «مهدی سحابی» هم نمی توان یادی نکرد.
پی نوشت: یادم رفت بنویسم و دوباره تَکرار کنم که کلاسیکها نیازی به قضاوت ما ندارند. آثار کلاسیک (در هر زمینهای) از قضاوتهای عصر خود عبور کرده و به ما رسیدهاند درنتیجه ارزیابی ما عملاً خاییدن ژاژ است! بنابراین نمره دادن من به کتاب نه از سر قضاوت که از سر برخورد شخصیست.
دومین پینوشت: از شوخیهای زبان فارسی برای ما امروزیها، یکی همین ژاژ خاییدن!
مشاهده لینک اصلی
در اینجا چیزی درباره نوشتن فلوبر است که باعث می شود که من بخواهم کتاب های خود را به عنوان خوانده شده آنها بنویسم. من در سال گذشته این تجربه را با Bouvard et Pà © خلوص داشتم و در طول خواندن این کتاب دوباره آن را دوباره داشتم، بنابراین وقتی به عنوان خوانده می شد، افکارم را به عنوان خوانده می شد. قسمت اول وقتی که شما چنین داستان معروف ای را به عنوان این عنوان می خوانید، پایان که همه می دانند در حال حاضر، شما آن را متفاوت به عنوان خوانده شده. شما در حال جمع شدن، خود را با جزئیات عجیب و غریب. بنابراین، در این صفحات اولیه، مفهوم این است که چگونه فلوریدا بخشی از فرانسه را که در آن او تصمیم گرفته است داستان خود را توصیف کند، توصیف می کند: هورن نورماندی، قلمرو خانه اش. روشن است که او در حومه اطراف روان بسیار دوست دارد. همچنین از این واقعیت برخوردار است که بیش از یک مادام بواری در داستان است. خانم Bovary â € ~mà ¨reâ € ™ بانوی تند و زننده است که در Madame Bovary â € ~belle-filleâ € ™، که در راه خود را به شدت جذاب است اگر نه دقیقا â € ~belleâ € ™. اما خانم بویاری دوم، به رغم صادقانه بودن دارو که توسط پزشک خود توسط چارلز تجویز شده است، به راحتی میمیرد، به این ترتیب اجازه می دهد مادام بویاری سومین، تجسم آرامش باشد، به دست آوردن کیسه بار تنش در قطار او. اگر او یک مسابقه بود، همه چیز را به خودش بسپارد. حالا که داستان او را تنظیم کرد و چشم اندازش را توصیف کرد، احساس می کنم که فلوریدا واقعا توانایی های نویسندگانش را آزمایش می کند. او خود را به چالش کشیدن برای مادام Bovary ساکن سوم روح آتشین. این خوب است. او بسیار خوب است و من تعجب می کنم که چگونه می تواند آن را حفظ کند. مامان متوجه شد که چطور اغلب او را از پنجره ی او توصیف می کند، زیرا او به آرامی در دنیای وسیع تر از دیوارهای زندگی باریکش خیره می شود. این چیزی که به من یادآوری می کند، هرچند که من مطمئن نیستم که باید آن را انجام دهم و باید پیش چشم خودم را ببوسم وقتی که او بومی می خواهد نام Bovary معروف شود، آن را در تمام کتاب فروشی ها نمایش داده و در روزنامه ها.اما همانطور که صفحات آرام به نوبه خود، من خودم را برای یک تغییر برای اما و برای من به عنوان یک خواننده تمایل دارم. دنیای او خیلی محدود است. در مورد نیازهای خواننده، عزیزم فلوبر؟ فهمیدم که ما برایمان دعا می کنیم. ایمما به یک توپ در چائو تئو همسایه دعوت شده است و من فکر می کنم، بله، فلاوبرت اینجا را تغییر می دهد و او می کند. توصیف خنده دار از شام در سالن مراجعه به ترکیبات متنوعی که در هر صفحه دیگری از Bouvard Et Pecuchet رخ داده است، به من یادآوری نمیکنند و نمیتوانم این کتاب را بیشتر دوست داشته باشم. اما متأسفانه، قسمت Cha ¢ teau به زودی پایان می یابد و از لحاظ تغییر برای اهمیت - و یا برای خواننده - خیلی زیاد نیست. افکار در بخش بخش IIThis با وعده کمی بیشتر شروع می شود. اما و چارلز به یونویل، یک شهر کوچک در یک دره با یک رودخانه ماندگار حرکت می کنند. فلوبر جاده ای را که به شهر می آید به عنوان مرغ های جوان مرطوب توصیف می کند، سرزمین شانزده گیاهان را می شکنند. کلمه فرانسوی Aspen، â € ~trembleâ € ™، بلافاصله به من یادآوری خطوط Tennyson از بانوی از Shalott: Willow whiten، تپانچه تپانچه، سحر و جادو کمی درخشان، لرزش، موج که برای همیشه توسط جزیره در رودخانه اجرا می شود، جریان به Camelot. چهار دیوار خاکستری و چهار برج خاکستری، یک فضای گل را نادیده گرفته و بانوی شالوت جزیره ساکت و آرام را نادیده گرفته است. به یاد می آورم توصیفات از نگاه او به جهان از طریق پنجره او، و من فکر می کنم، بله! تا این لحظه، اما دقیقا مانند خانم شالوت مشتاق شده است، به نظر می رسد در جهان به نظر می رسد از یک آینه، قطع شده از زندگی واقعی. شاید از پنجره او در یونویل، او شاه خواهد لشکر Lancelot سوار ... این شهر برای هر خواننده مورد توجه خاصی قرار می گیرد. ما به یک مجموعه رنگارنگ از ساکنان معرفی شده ایم. خانم Lefrançois، که میزبان خوابگاه محلی است، وجود دارد. در آنجا مردی از تمام کارهایش با کلوپ روبرو می شود، Hippolyte؛ مشتریان به طور منظم: یک جمع کننده مالیاتی با نام M. Binet و یک وکیل مدافع جوان آقای M. Leon Dupuis. سپس یک مغازه دار بنفش داریم که M. Lheureux نام دارد؛ راننده یونویل راننده ی مرحله ی هیبرت؛ یک روحانی مقدس به نام M. Bournisien و یک داروساز آزاد، اما در عین حال pedantic به نام Homais. نبرد فوری بین روحانیون و داروساز، داستان را به سادگی می یابد. من از این شخصیت های جدید خوشحال می شوم، مهم نیست که چقدر مقدس یا پنهانی. و Homais به من بسیار کمی از Bouvard و Pà © خالص را یادآوری می کند، هر چند به نظر می رسد Homais به نظر می رسد در واقع می دانیم که چه چیزی صحبت در مورد بر خلاف این خنده دار کمیک است. اما در حالی که معرفی چند شخصیت های جالب و کمیک، فلاور به طور همزمان با انتظارات ما بازی. او به ما می گوید که در یونویل، یک خیابان واحد، طول یک محدوده تفنگ، در گوشه ای از جاده متوقف شده است. اگر شما در انتهای سمت راست قرار گرفتید، به گنبد وارد شدید. اشاره کردن به یک خیابان طول طناب سنجی که به پایان ناگهانی و همراه با اشاره به یک گورستان می آید، به خوبی به نظر نمی آید. اما شاید به اشتباه تمرکز بر روی پیش بینی ها در اولین صبح در خانه جدید خود در یونویل، اما پنجره را می بیند و کارمند وکلای لئون می بیند. ه ...
مشاهده لینک اصلی
او بیش از حد آرزوهای بلند، خانه اش را خیلی محدود می کند. ما انواع مختلفی از مردم را ملاقات می کنیم. ما انواع متنوعی از کتابها را خوش آمد میگوییم. سال گذشته من لذت بردن از خانم جین ایور را دیدم. با آرزوهای آرام و زندگی شرافتمندانه، پذیرفتن و دوست داشتن او آسان بود. او خیلی دور بود اما به سختی چیزی در مورد او تغییر کرد. شخصیت داستانی ادبیات نشان دهنده ی روح فضیلت زندگی واقعی است، اما او تنها نیست. بعضی از شخصیت های دیگر جین وجود داشت که مطمئنا با من وحشت زده بود اما موسیقی ایجاد شده یک ملودی تسکین دهنده نبود. راه های متکبر از پسر عموی رید و نزاکت جسورانه در عشق بارتا ماسون، نماد یک جهان ناخوشایند است که در آن داستان های مؤثر، اما مرتبط را برگزار می کند. در یک چنین داستانی امسال، ملاقات ام را دیدم. اما باید یک مرد همه چیز را بشناسد، در بسیاری از فعالیت های مختلف پیشرفت کند، شما را به شدت اشتیاق، اصلاحات زندگی، تمام رمز و رازهایش بسپارد؟ با این حال این مرد چیزی به او یاد نداد، هیچ چیز نمی دانست، هیچ چیز آرزو نداشت. او فکر کرد او خوشحال بود؛ و او او را برای آن آرامش حل و فصل، آن آرامش قابل توجهی، که بسیار شادی است که او او را به ارمغان آورد. خسته و زیبا، مادام Bovary. همه ما احتمالا او را می شناسیم. این دختر کوچک ساده لوح که اسباب بازی را در دستانش نمی داند، زیرا فرزند دیگری دارای تیاردای مصنوعی اما پر زرق و برق است. این زن جوان بی پروا که فهرستی از هذیانهای ناخوشایندی را به وجود می آورد که می تواند به خوشبختی بعد از گذشت زمان برسد. این خانم بالغ مایه تاسف است که در نهایت خالی بودن قلعه های هوا را هنگامی که بسیار دیر است متوجه می کند. اما در حالی که تک تک تصور و پیش بینی داشت؛ خانم Bovary در حالی که ازدواج کرده بود نومیدی و شور. دشوار بود که او را دوست داشته باشیم و او را قبول کنیم، اما دقیقا همان چیزی بود که من انجام دادم - با کمک کمی از نوشتن عالی فلوبر و کمک کمی از دنیای اطرافم. عشق و خشنودی های آن هیچ کس را دوست ندارد. آن لذت ها زمانی که بیرون می آیند، بعضی اوقات نیز دچار رنج های ابدی می شوند. این اختلاف ممکن است در خلاء ایجاد شده در عشق و عقیده بودن در عشق باشد. هر دو می توانند کشنده باشند، اما من می خواهم اعتقاد داشته باشم که این چیزی است که مجبور است فردی را در مورد خودش و هر کس در اطراف بفهمد. اما تلاش کرد تا پل ایده ای از ایده خود را نیز ایجاد کند، در امید به رسیدن به مقصد نامعلومی که او معمولا در کتاب هایش خواند، اما در نهایت او نیز رنج می برد. از کجا می توانست این فساد را بیاموزد، چنان عمیق و غافلگیر شده بود که تقریبا غیرمعمول بود؟ چرا فقط از این جامعه. جامعه ای که بر روی خوشبختی ظاهری اش شکوفا می شود و اصرار دارد که غم و اندوه دائمی را پنهان کند. جامعهیی که دائما ابداعاتی را برای جمعآوری بدهیها به شخص دیگری در حالی که با پوشیدن رفاه عمومی، بهدست میآورد. جامعه ای که در آن مادام بویاری دیگر، مادر مادر، در سکوت ازدواج شریف خود را می پذیرد. در میان تمام این دروغ ها، جای تعجب نیست که اما چیزهایی را یاد می گیرد که ارزش یادگیری را ندارند. فلوبر، از طریق روایت همهجانبه خود، هر قضاوتی را تصویب نکرد و یا به نتیجه گیری بی فایده در اینجا رسیده است. او به سادگی اظهار داشت که چگونه مردم زندگی خود را هنگامی که ماتریالیسم به ذهنیت یک نفر پیش می رود، انجام می دهد. در چنین مواردی عشق به جهنم می رود. او محبوب هر رمان بود، قهرمان هر درام، مبهم او از هر حجم شعر. آه! طعنه.
مشاهده لینک اصلی
احساسات پر زرق و برق پرویز در ترجمه لیدیا دیویس از مادام بوار بیشتر بر این می اندیشند که ماده اولیه یا موضوع اصلی رمان: عالی ترین زن زن و شوهر و شوهر زنبق وفادار او هستند. مادام Bovary رویاهای ادبی، ماجراهای عاشقانه با ستدای جوان است و یکی از افراد محور اصلی در کانون غربی است. با این حال، ممکن است برخی از کسانی که آن را خواندند، هیچ تصوری از انتهای @ ending ندارند (که من این را در اینجا ندیدم). این یک رمان استادانه است و شاید یکی از دلایلی که این تاثیر را دارد این است که اکثر ما می دانیم که می توانیم نیش زده از سیب خوشگلی بگیریم؛ اگر ما این اشتباه را در زندگی اشتباهی انجام داده ایم زودگذر)، ما نیز خودمان و عزیزانمان را که در جاده ای زندگی می کنند، می کشانیم که همیشه به تراژدی برای کسی در زندگی ما منجر می شود. اگر شما این را خوانده اید، من این ترجمه را توصیه می کنم که در آن پرویز لیدیا دیویس بزرگ است، به عنوان مثال: عشق او، به اعتقاد او، باید ناگهان، با یک ضربه بزرگ از رعد و برق و یک فلاش رعد و برق، طوفانی از آسمان که بر زندگی شما مانند تخریب، ایده های خود را مثل برگ می اندازد و روح بسیار خود را به پرتگاه می اندازد. او کمی دانست که بر روی سقف خانه، باران یک استخر را در صورت زهکشی مسدود می کند، و در آنجا او احساس امنیت می کند در آنجا، تا یک روز او به طور ناگهانی کراش را به سمت پایین دیوار کشف کرد. این رمان به روشهای گوناگونی به کار رفته است، و نه کمترین وجهی از احساسات انسانی که از خواننده فرار می کند و در حالی که از فلوبرت با توجه به جزئیات جالب توجه می شود. ترجمه های مبهم این رمان در گذشته از تجربه غم و اندوه، خشم، انزجار، تحقیر و تاسف که این ترجمه به لحاظ زیبایی شناختی از آن غافل شد، از این ترجمه غافل شد. اگر این را بخوانید، این ترجمه را بسیار توصیه می کنم.
مشاهده لینک اصلی
چرا همه کلاسیک @ بزرگ @ هدایت می شوند توسط قهرمانان مشهور زن اغلب در مورد آزادی شخصی از طریق مصالح جنسی، منجر به بدبختی و نابودی نهایی؟ من متوجه شدم که یک تصویر دقیق از فرهنگ و زمان، اما چرا Bovary و مول فلاندرز متریال های قابل توجه ادبیات کلاسیک هستند؟ تفسیر من در مورد بیداری برای ناامیدی های مشابه را ببینید. چرا در مورد زنان قوی کارهای بیشتری انجام می دهیم که در زندگی خود، اگر نه از خانواده ها و جوامع آنها، متفاوت باشد؟ چرا ما زنان جوان را خواندن یک کار یا 2 نشان می دهد یک زن قوی است که به پایان رسیدن به امور، انجام خودکشی، و یا در غیر این صورت پیچ و تاب زندگی خود و زندگی از دیگران به عنوان او به پایین که در آن او به طور ناخواسته متعلق به پایین فرو می ریزد؟ قهرمانان قدرتمند و ذهنی که ممکن است فمینیست ها را کمی هوشمند و الهام بخش نگاه می کنند کجا هستند؟
مشاهده لینک اصلی
شاید او دوست داشته باشد در مورد همه این چیزها به کسی اطمینان داشته باشد. اما چگونه یک ابراز ناراحتی را غیرممکن می کند، یکی که شکل مانند یک ابر را تغییر می دهد که جهت مانند باد را تغییر می دهد؟ او فاقد کلمات، مناسبت، شجاعت بود.\nبرخی از آن ها را بر روی رمان هایی که با کتیچ sentimentalist بسته بندی شده، سرزنش می کنند؛ بعضی از رویاهای بلند او، خانه ای که بیش از اندازه او را نشان می دهد، نشان می دهد، به طوری که بالاتر از آن او را از شادی بالا می برد، سخت تر از آن که بتواند صعود کند؛ برخی از خشم خود را در معاملات مالی بی پروا خود را که خانواده اش را ورشکست می کند هدایت می کند؛ برخی از آنها ناامید به عدم احساس مسئولیت او نسبت به همسر و فرزند کوچک او هستند. بعضی از بزرگان (دزدان دریایی) را به خاطر خودکشی زمانی که اسرار او از آن بیرون می آیند، رد می کند و از چتپاها که او را برای طراحی طرح های بیهوشی طراحی کرده است، مخفی می کند. به طور خلاصه، هرکس فکر می کند که او به عنوان احمقانه، احمقانه، خودخواه، خالی، تحریک آمیز، غیر واقعی، و غیره، حتی یک زن شرور [بیش از حد سوء استفاده]، انسداد خود و خانواده اش را از بین می برد، به طریقی، تکیه می کند، ادعا Madame Tuvaches که چنین زنان باید شلاق زده شوند. بسیاری از ما فکر می کنیم که اما هیچ جرأتی نداشت تا خود را در مسیر خود نابودی قرار دهد، که ممکن است فلوبر پاسخ داده باشد: هیچ کس از فیلترهای ایدئولوژیک گذشته شما را نمی بیند. در میان این محکومیت محکومیتی که ما به راحتی نمی توانیم در آن ببینیم آینهیی که فلوبر، در صدای خنثی مرگبار آن، ما را بدون هیچ قید و شرطی در هر نوازندهای از داستان به ما نشان میدهد، با استفاده از رپرتوار غم انگیز و قابل تحسینش از عجیب و غریب: محیط محتاطانه که در ظاهر به دام افتاده است؛ آن دسته از زمانهای سخت و سخت که شما را با چهره ای از ثروت خود قضاوت می کنند؛ این اخلاق خفیف که منافقانه خود را از طریق ساختاری که ادعا می کرد برای مبارزه با آن تقویت می کند، تقویت می کند. اما ما هنوز هم فراموش میکنیم که وقتی باردار شد، برای یک پسر دعا کرد. او حتی زمانی که با جنسیت اشتباه متولد شد، حتی به دختر بچه نگاه نکرد. این است که چگونه اماما می خواهد زنیت او را رها کند تا رویای خیالی او را تحقق بخشد: او یک پسر را می خواست؛ او قوی و تاریک خواهد بود، او را ژورژ می نامید؛ و این ایده داشتن یک فرزند پسر، نوعی امیدواری بود برای جبران خسارت برای تمام بی نظمی های گذشته اش. حداقل یک مرد، آزاد است؛ او می تواند هر گونه شور و اشتیاق، هر سرزمین، غلبه بر موانع، طعم لذت های دور را بررسی کند. اما یک زن به طور مداوم از بین می رود. اراده او، مانند حجاب با کلاه او با یک رشته گره خورده است، با هر نسیم فریاد می زند؛ همیشه دلم برای او تنگ شده است، برخی از کنوانسیون او را برگرداند.\nهر زن امروز، در هر گوشه ای از جهان، که نمی خواهد تولد بدهد، دختر کوچکی از مادام بواری در او دارد. اما، برای من، یک سایه خشن از زمان او است که به نظر می رسد از گام دقیقا به این دلیل که او از یک هوش مصنوعی و unbridled طغیان که قادر به پیدا کردن هیچ خروجی در کانال محدود برای او در دسترس بود. اگر به من اجازه دهید که چهار رکعت از عمر خیام نقل قول کنم: یک درب بود که هیچ کلید نیافتم / گذشته ای از حجاب بود که نمیتوانستم ببینم / بعضی وقتها کمی از من و تو / به نظر می رسید، و بعد دیگر از تو و من. افتخار بی نظیر و اجتناب ناپذیر اومان متناسب با استعاره یک رودخانه است که در خارج از بانک هایش با تسونامی سقوط می کند و خود و همه چیز را پس از آن از بین می برد، بدون آنکه به اراده آزاد خود برسد. اما در طرح بزرگتر چیزها، اما، تلاش برای شادی مطلق، برای ثروت، برای ایستگاه، برای شناخت است، که بشریت را در قلب خود بیفایده است. چرا، زمانی که ما تمام شاخص های یک زندگی منطقی شاد را در اختیار داریم، همچنان احساسات انووی را مانند قربانی معنوی معادل قحطی سومالی احساس می کنیم؟ اما ما به ما پاسخ می دهد و این جایی است که او جهانی می شود، و به ما یک حقیقت در مورد وضعیت بشر می دهد. در لحظه ای درخشان از خودآموزی، اما می بیند که مشخصات وی در آینه بازتاب شده است، دست ها و چشم هایش خیلی بزرگ، خیلی تاریک و عمیق است، و دوباره به خود می گوید: من عاشق هستم! یک عاشق، این فکر را مثل اینکه او به بلوغ دوم می آید. در نهایت او آن شادی های عشق را در بر می گیرد، که تب از شادی که او از آن ناامید شده است. او به چیزی شگفت انگیز وارد شد که در آن همه شور و اشتیاق، دلپذیری بود.\nمعلوم شد که یک معجزه است. خوشبختی نمی آید عشق آخرین نیست او تمام زوایای ازدواج را با زنا کشف کرد. مهم نیست که چه چیزی انجام داد یا فکر کرد، هر مسیری که او تصمیمی گرفت، نمی توانست هیچ پاسخی را به مفهوم وجودش پیدا کند.اما جایی که آقای چارلز بویار در همه این موارد جا دارد؟ او تمام جعبه های یک \"شوهر خوب\" و \"مرد خوب\" را می کشد. او متوسط طبقه متوسط است، یک پزشک پزشکی محترم که دوستش داشته باشد، با او بحث نمی کند، به انتخاب های شخصی او احترام می گذارد، او را غافلگیر می کند سبک زندگی. چارلز در مقاله و قبل از شناختن او، شوهری است که هر زن می خواهد. اما گفتگو او همانند پیاده رو بود، و ایده های هرکسی در لباس های معمولی خود، بدون هیجان، خنده، یا احمقانه هیجان زدند. او عشق را بدون ...
مشاهده لینک اصلی