In these gems of reportage Truman Capote takes true stories and real people and renders them with the stylistic brio we expect from great fiction. Here we encounter an exquisitely preserved Creole aristocrat sipping absinthe in her Martinique salon; an enigmatic killer who sends his victims announcements of their forthcoming demise; and a proper Connecticut householder with a ruinous obsession for a twelve-year-old he has never met. And we meet Capote himself, who, whether he is smoking with his cleaning lady or trading sexual gossip with Marilyn Monroe, remains one of the most elegant, malicious, yet compassionate writers to train his eye on the social fauna of his time.
خرید کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها
جستجوی کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها در گودریدز
معرفی کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها از نگاه کاربران
این کتاب رو چند ماه پیش همراه تابوتهای دستساز خریدم. اونیکی رو همون موقع خوندم و دوستش داشتم؛ اما نه زیاد! موقعِ خرید، نمیدونستم «موسیقی برای آفتابپرستها« مجموعه داستانه؛ وگرنه احتمالاً نمیخریدمش. اما وقتی کتاب رو خوندم، خیلی خوشحال شدم از خوندنش. شاید چون این کتاب با فرضی که از داستان کوتاه داشتم، کمی فرق داره. یه جورایی توصیف یکسری اتفاقاتیه که برای خودِ نویسنده افتاده یا قصۀ ملاقاتش با بعضی آدماس. یعنی خیلی شخصیه و منم عموماً از نوشتههای اینطور شخصی خوشم میاد.
این کتاب رو به مراتب از «تابوتهای دستساز» بیشتر دوست داشتم؛ خصوصاً بخش آخر که یهجور مکالمه و مصاحبهس بین خودش و خودش!
پینوشت:
اگر من یک روز نویسنده شدم یا یه چیزی _هر چند مختصر_ نوشتم، مطمئناً ترومن کاپوتی در اون تأثیر داشته!
مشاهده لینک اصلی
کتاب فوقالعاده جذابی بود. ترجمهی نسبتا خوبی داشت که از شخصی مثل بهرنگ رجبی -اگر اشتباه نکنم قاتل نیمی از کارهای مارتین مک دنا در ایران- بعید به نظرم میرسید، اما خب نشون داد که غیر ممکن نیست. موقع خوندنش دائم احساس آشنایی شبیه به خوندن یک وبلاگ با نوشتههای استاندارد داشتم. همان جنس از ثبت روزمرهگیهای بلاگری بود. مشتاق شدم که صبحانه در تیفانی رو زودتر تمومش کنم.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها
خرید کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها
جستجوی کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها در گودریدز
این کتاب رو به مراتب از «تابوتهای دستساز» بیشتر دوست داشتم؛ خصوصاً بخش آخر که یهجور مکالمه و مصاحبهس بین خودش و خودش!
پینوشت:
اگر من یک روز نویسنده شدم یا یه چیزی _هر چند مختصر_ نوشتم، مطمئناً ترومن کاپوتی در اون تأثیر داشته!
مشاهده لینک اصلی
کتاب فوقالعاده جذابی بود. ترجمهی نسبتا خوبی داشت که از شخصی مثل بهرنگ رجبی -اگر اشتباه نکنم قاتل نیمی از کارهای مارتین مک دنا در ایران- بعید به نظرم میرسید، اما خب نشون داد که غیر ممکن نیست. موقع خوندنش دائم احساس آشنایی شبیه به خوندن یک وبلاگ با نوشتههای استاندارد داشتم. همان جنس از ثبت روزمرهگیهای بلاگری بود. مشتاق شدم که صبحانه در تیفانی رو زودتر تمومش کنم.
مشاهده لینک اصلی