کتاب هرگز ترکم مکن

اثر کازوئو ایشی گورو از انتشارات افق - مترجم: مهدی غبرایی-معروف ترین رمان ها

این اثر ایشی گورو، رمان تکان‌دهنده‌ای است آکنده از احساس شکنندگی انسان معاصر، خاطرات به یادماندنی شخصیت‌هایی که رفته‌رفته به حقیقت دوران کودکی به ظاهر شاد و نیز آینده خود پی می‌برند. آنها پس از سالها درمی‌یابند که چرا موسسه «هیلشم» آنان را از کودکی پناه داده است. این کتاب درباره «کلونها» یا همان انسانهای آزمایشگاهی است و از زاویه دید شخصیتی به نام کتی اچ نقل می‌شود. «هرگز ترکم مکن» نیز مثل بیشتر کتابهای ایشی‌ گورو نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کرده است. ایشی‌گورو نامزد جایزه بوکر در این اثر خود که آن را در سال 2005 نوشته است داستان عشق، از دست‌رفتگی و حقایق زندگی را روایت می‌کند. این رمان در فهرست های مختلف منتقدان جزو برترین کتاب های چند سال اخیر قرار گرفته است و حتی در فهرست سایت آمازون در بین ۱۰۰۱ کتابی که پیش از مرگ باید خواند در رتبه اول قرار دارد. رمان را کتی اچ ۳۱ ساله پرستار روایت می کند، داستان از دوران کودکی و تحصیل او در مدرسه هیلشم آغاز می شود و کم کم با روت و تومی آشنا می شویم.داستان به آرامی و سادگی پیش می رود، این آرامش حتی ممکن است خواننده را خسته کند اما ضربه مهلک آنجایی وارد می شود که متوجه می شویم کتی و دوستانش انسان هایی واقعی نیستند و در واقع برای هدفی خاص شبیه سازی شده اند! این کلون ها قرار است بعد از پرورش اعضای بدن خود را بی هیچ پرسشی اهدا کنند. در ابتدا انگار کتی اچ راوی و تصویرگر یک مدرسه عادی است، اما این مدرسه یا بهتر بگوییم مرکز، نکات عجیبی دارد که به تدریج خواننده متوجه آنان می شود. دانش آموزان اسامی خاص دارند و هیچ یک از نام خانوادگی استفاده نمی کنند، معلمان بیشتر شبیه خواهران کلیسا رفتار می کنند و مقررات خاصی در هیلشم برقرار است. آدم های هیلشم، افرادی عادی هستند، دوستانی دارند، عواطف انسانی را به خوبی درک می کنند و مثل انسان ها زندگی می کنند. همین نکته است که «هرگز ترکم مکن» را مبدل به کتابی هولناک کرده است. هولناک نه به معنای ترس و خوف بلکه یک هراس انسانی و دردآور.


خرید کتاب هرگز ترکم مکن
جستجوی کتاب هرگز ترکم مکن در گودریدز

معرفی کتاب هرگز ترکم مکن از نگاه کاربران
‎دوستانِ گرانقدر، این داستان بسیار غم انگیز و ناراحت کننده، از آن دسته از داستان هایست که وجدان هر انسانِ آگاهی را به درد می آورد... داستان کودکانِ بی گناهی که در یتیم خانه و یا پرورشگاهی دور از شهر به نامِ @هالشیم@ بزرگ میشوند و عده ای موجوداتِ پست و کثیف که من آنها را لایق نام انسان نمیدانم، از کودکی به این کودکان، به نوعی القا میکنند که هیچ حقی برای زندگی ندارند و زمانی که بزرگ شدند، اعضای بدنشان را در مراحل مختلف به عده ای پولدار کثیف اهدا کنند و آنها را از دنیای بیرون از پرورشگاه یا همان یتیم خانه ترسانده اند... من نمیدانم یعنی زندگی این انسانهای بیچاره که جرمشان بی سرپرست بودن بوده است، ارزشش از زندگی دیگران کمتر است!!!؟.. به نظر من اهدای عضو یک حرکت غیر انسانی و کثیف است و نباید واژهٔ زیبای هدیه و یا اهدا را بر رویِ آن گذاشت
************
‎شخصیت های اصلی داستان، دو دختر به نامِ <کثی> و <روث> و همچنین پسری به نامِ <تامی> میباشند... کثی از کودکی عاشق تامی است و دوستِ او روث این را میداند، امّا از روی حسادت تامی را از دست کثی میرباید و عشق آنها را نابود میکند و امّا کثی هیچگاه اعتراضی نمیکند و عشق پاک و راستین خود را تا پایان در دل نگه میدارد
‎آنها بزرگ میشوند و کثی هنوز عضوی از بدنش را اهدا نکرده است و روث و تامی دو عضوِ بدنشان را اهدا کرده اند و دیگر با یکدیگر رابطه ای ندارند
‎اگر بخواهم در مورد این داستان بیش از این بنویسم، از جذابیتِ آن کاسته میشود
‎عزیزانم، بهتر است خودتان این داستان را بخوانید و از سرانجامِ غم انگیزِ آن آگاه شوید
************
‎به امید آن روزی که انسانها برای زندگی دیگران ارزش قائل شوند و زندگی هیچ انسانی ارزشش بالاتر از زندگی انسانِ دیگر نباشد و همه بدانند که حقِ زنده ماندنِ هر انسانی به دست خود اوست و برای زندگی کسی تصمیم نگیریم و حتی اگر کسی به کما میرود برای اعضای بدن او تصمیم نگیریم و اعضای بدنش را اهدا نکنیم.... امیدوارم این را درک کنید و زندگی انسانها در این دنیا را به زندگی موهوم و خیالی و دروغینِ زندگی دیگر در آن دنیای موهوم و خیالی و آخرت و هرچه که نامش را میگذارید، نفروشیم... خرد انسانی به ما میگوید که ما تنها این دنیا را داریم.. و سخن گفتن از دنیای موهومِ پس از مرگ و بهشتِ موهوم و خیالی، تنها برای سواستفاده کردن از انسانهای ساده در تاریخ بوده و میباشد
--------------------------------------------
‎امیدوارم از خوادندنِ این داستان لذت برده و کمی در آن بیاندیشید
‎<پیروز باشید و ایرانی>

مشاهده لینک اصلی
بگذارید شروع کنم با گفتن این که بررسی من ممکن است شامل برخی از اسپویلرهای طرح باشد. با این حال من شخصا فکر نمی کنم که دانستن طرح پیش از آن به هیچوجه لذت بردن از این داستان را کاهش نخواهد داد. زیبایی این کتاب در طرح است، اما در اجرای آن. دیگر هشدار دوستانه: هرگز اجازه من برو به دلایلی است که اغلب به عنوان داستان علمی تخیلی طبقه بندی شده است. به همین دلیل است که بسیاری از خوانندگان در نهایت ناامید می شوند. این رمان داستان داستان ادبی در بهترین حالت است. بنابراین اگر نگاهی به داستانهای ادبی نگاه دارید و کتاب هایی را که توسط نویسندگان مانند ایان مک یوان، مارگارت اتوود و خوزه ساراماگو نوشته شده است، مورد توجه قرار ندهید، این یک داستان برای شما نیست. حالا به خود رمان. کتی، در حال حاضر 31 ساله، دانشجوی سابق یک مدرسه شبانه روزی انگلیسی Hailsham است. Hailsham یک مدرسه برای بچه ها با هدف خاص است. تمام تحصیلات در این مدرسه بستگی به آمادگی دانشجویان برای پذیرش @ special @ destiny به عنوان یک داده است. همانطور که کتی آماده کمک مالی برای اولین بار در حین مراقبت از اهدا کنندگان دیگر است، او زندگی خود را در Hailsham و به خودی خود، عمدتا در قالب داستان های خود و بهترین دوستانش، روت و تامی، رقابت، حسادت، و محبت برای یکدیگر. در مورد داستان کتی چیزی به خصوص داستان ترسناک، حیرت انگیز و شدید وجود ندارد، و در عین حال آن را به شما می بخشد که بخشی از کابوس است. پس از خواندن چند بررسی از کتاب، می توانم بگویم که من جنبه های آن را دوست داشتم که بسیاری از نفرت داشتند چی خواننده های دیگر درباره کتی می گویند - جدایی او، کمبود آتش و شورش، درباره قلب من را شکست. چه چیزی می تواند دلهره آورتر از شاهد زندگی انسانی باشد؟ بگذارید به شما بگویم که شاهد زندگی هایی است که از افرادی که حتی متوجه آنچه از آنها گرفته شده است را نمی بینند، افرادی که ارزش ارزش آنها را نمی فهمند، افرادی که نمی دانند که حق دارند بیشتر از آنها استفاده کنند. البته، داستان خیلی بیشتر است. این رمان به دنبال بی اهمیت بودن زندگی انسانی، ناتوانی در نتیجه نهایی @ و اتمام آن است. ما چگونه همه را انتخاب می کنیم که با پایان اجتناب ناپذیر برخورد کنیم. اما برای من شخصا درد ناشی از آرامش کتی برای سرنوشت او چی بود و بیشتر به من ختم شد. در بسیاری از موارد، هرگز اجازه ندهید که مرا به یاد داستانهای دستیار توسط مارگارت اتوود یادآوری کنم. فقط کتی یک قدم بیشتر از افعال است. اگر Offred می داند چه وحشتی است که او تحت تاثیر قرار دارد، اما هیچ قدرت و یا خواهان تغییر شرایط خود را ندارد، کتی حتی نمی داند که زندگی او @ هدف، @ سرنوشت آن غیر انسانی است. این کار نیز برای من بسیار یادآور اتهام یان مک اوون است. McEwan استاد ساخت ظریف به لحظه تقریبا غیر قابل تحمل، درهم شکستن زندگی است، اما Ishiguro استاد گفتن ظریف بدون گفتن، پیش بینی و با تاکید بر شدت unsaid. چه چیز دیگری می توانم در مورد این رمان بگویم؟ هرگز Let Go Go یک اثر استادانه نوشته شده از داستان است که سوالاتی را درباره آنچه که انسان است را مطرح می کند، چه چیزی شما تصمیم می گیرید تا با مرگ یک مرگ متناظر انجام دهید و چه اتفاقی می افتد وقتی علم با اخلاق همراه نیست. ظریف، عجیب و غریب، سرد و خشن. یکی از بهترین کتابهایی که من امسال خواندم.

مشاهده لینک اصلی
** هشدار اسپویلر ** من قبلا از این کتاب اجتناب کرده ام، با شنیدن آن به عنوان داستان علمی بریتانیایی اشاره شده است. و هنگامی که من علم تخیلی بریتانیا را میشنوم، @ من به دکتر چه کسی فکر میکنم. سپس من در مورد همه کسانی که فانتزی های فیلم سینمایی دوران کودکی را جایی که کاپیتان کرک او را می بیند فکر می کنم. (Phasers قصد کشتن، دمیده شدن را دارند! دندانه های مسافرتی بین دو طرف در غرفه های تلفن، به استثنای مقررات فدراسیون استثنا هستند. در مورد انگلیسی ها، به هر حال، یک غرفه تلفن است، کیسه سوپرمن، کودک. هرگز در امپراتوری بریتانیا قرار نگرفت، اما ما Yankees دارای یک مرد است که می تواند سریع تر از سرعت نور پرواز کند.) اما پس از آن من خودم را در یک کتابخانه بزرگ در یک شهر بزرگ به تلاش برای الهی چیزی که چهره فرشتگان در پوشش کتاب بود، یافت به دنبال ترساندن (خود دستکاری، بدون شک، مانند کلون های تخیلی که داستان خود را از آن به فروش می رسد مد شده) و تفکر Kurosawas تعریف هنر در مورد توانایی نگاه کردن به بشریت در تمامیت آن بدون flinching.Muligan. من فریاد زدم. اما کازو ایشیگوورو نداشت. و او از من بیشتر فکر نمی کند یا شما. و شاید در این قضاوت صحت داشته باشد. تصور کنید که افراد باهوشتر و شادابتر، مردم چین را در یک اتاق نشیمن سبز رنگی در جایی در قلمرو انگلیس جمع کردهاند. یک شفت خورشید ظهر از طریق پرده های کشیده درخشان می افتد، زیرا آنها مودبانه درباره اتفاقات روز بحث می کنند. سپس تصور کنید Leatherface، Jack the Ripper، Lex Luther، Sarah Palin و مایکل جکسون، پدر همه چیز را در اطراف خود می اندازد، از دورترین محدوده خانه شروع می کند، به آرامی راه خود را به سوی مردم شادمان می کشد و در نهایت آنها را از بین می برد. سپس هر دو گروه را تصور کنید اگر این کاملا طبیعی است. نوری یک کلمه اعتراض یا سوال، ذهن شما. این چیزی است که این کتاب به من می دهد. در روانشناسی خواندن @ بسیار خواندنی بود. خواندن آن بسیار دشوار بود. پاتو خیلی غریب بود. من باید از آن بگذرم، حدود دو سوم از راه را از طریق. من سعی کردم به خودم بگویم که این به این دلیل بود که من بخش عمده ای از آن را خوانده ام، همانطور که در برخی از اتاق های اتاق هتل شلوغی پنهان شده بودم، یا در زمان هایی که من آن را غم انگیز یافتم. در حقیقت، هرچند، موفق به نور دادن به طبیعت بشری می شود و من فقط نمی توانم نگاه کنم. این داستان باعث ناراحتی من شد و من خودم را پس از آن که کنار گذاشتم، برای بازگشت به آن، تنفر کردم. من شخصیت ها را نادیده گرفتم، کریکت درونی من کریکت، @ SOMEBODY DO something! @ The throaty lethargic باعث شد من متوجه شدم که نه، نه تنها هیچ کس هیچ کاری نمی کند بلکه من نه شما و نه هیچکدام از ما همه اینها از افرادی است که این ارواح ضعیف را برای اعضای خود می برند. بعد از همه، من یک چاق و خوشحال از اول دنیا هستم که کمتر و کمتر برای همه ی کسانی که برای بهره مندی از زندگی شان زندگی می کنند، مراقبت می کنند یا فکر می کنند. ما همو سپییمس با هر چیزی سازگار می شویم و کلاه هایمان را بر اساس عقلانیت های تیزهوش و فرسوده خاتمه می دهیم. من دندان هایم را می شکنم و می پرسم، @ جایی که مارکس آنها است؟ Malcolm X @ @ Fuck، Id آنها را برای استالین یا مقدس آرنولد تنظیم کرده اند. اما شاید ژن انقلابی از نظر ساختارهای کلون خود جدا شده بود و از طریق دانش ناقص راوی اول شخص، امکان پذیر است. هر چه بدتر این است که در حالیکه علم ممکن است آنها را تحسین کند که اطاعت کنند، ما همگی از همه ما به وسیله تحریم تاریخ دست به گریبانیم. همانطور که نوشته ام، خسته شدم با چیزی که من آن را پروس خسته کننده، کاتالوگ جزئیات در مورد زندگی روزمره نقل شده توسط راوی. اما پس از آن به من افتاد که این فهرست بندی دقیقا همان چیزی است که یک فرد مرگبار انجام می دهد. زندگی به فوریت بیشتری نیاز دارد. آنچه که من و شما ممکن است به عهده بگیریم باردار است که به محکومین تعجب می کند. در حقیقت، خوشبختی خوشحال، این دیدگاه با مطالعه ای که در شماره نوامبر 2009 بولتن روانشناسی شخصیت و روان شناسی مطرح شده است، محققان دریافتند که کسانی که ادعا می کنند در عشق هستند بیشتر تحلیلی هستند. و چه کسی کسی را محکوم می کند که دیگر از کسی که در زندگی عاشق زندگی می میرند جان می گیرد؟ من در محکومیت های اسحاقروس در برابر نیمی از اقدامات لیبرال در مواجهه با هنجارهای اجتماعی شرم زده ام. روایتگر و گروهی از دوستانش تقریبا به صورت \"مردانه @\" به تحصیل میپردازند، تشویق میشوند دوستی شخصی خود را با یکدیگر، تشویق کنند که هنر را دنبال کنند. و در حالی که آنها استثنا را نشان می دهند، آزمایشی برای نشان دادن این که کلونها دارای روح هستند، با این وجود آنها محکوم می شوند. همه جوک های کوچک و دوستی های متعالی که زندگی کوتاه و زیبا خود را طراحی کرده اند، توسط جامعه بزرگتر مصرف می شوند. و در حالی که هرگز اشاره ای به خدا نمی شود، نزدیک ترین آنها به دنبال یک مربی سابق است که تنها به طرز خفیفی آنها را دفع می کند و آنها را از خوردن از درخت دانش کامل می پذیرد. بعد از من دوباره تکرار می شود: من احساساتی هستم. من قدرت نداشتم. کیرک، بعد از تمام شدن به بورگ.

مشاهده لینک اصلی
من همیشه هیجان زده می شود وقتی که من در سراسر یک رمان اجرا می شود، تا آنجا که من می توانم بگویم، اساسا کامل است. هرگز Let Me Go یکی از آن هاست. با این کتاب یک اشتباه نیست. Ishiguro استاد صنعت است و آن را در اینجا نشان می دهد. توصیف رمان ها زمین عالی است. جریان روایت آن چیزهایی را دقیقا در جهت درست نشان می دهد. رمز و راز حفظ می شود تا زمانی که دیگر اهمیت نداشته باشد و سپس، تحت نور وحی، ما کشف رمز و راز هرگز مهم نیست. Ishiguro با خواننده به نمایش می گذارد، همانطور که اکتشاف خود را از آنچه به معنای زندگی است، باز می کند، اما هرگز این کار را ناعادلانه یا با هزینه شخصیت های خود به حق بودن و حقیقت نمی دهد (درست است که او شخصیت های زیادی را تحمیل می کند) من برو از نزدیک به یک دهه قبل از انتشار آن نقل شده است. همانطور که کتی بی سر و صدا در اوایل دهه 1990 به یاد می آورد، او به تدریج به دنبال یک زندگی پر از معنی و هدف می شود و به طور همزمان با آن نوع بی معنی فوق العاده که کلیسایوست در تمام خستگی های ناخوشایند آن می فروشد. کتی مراقب دونرها است و در مورد مواردی که او توانسته است به کسانی که دانش آموزان منحصر به فرد (و به نظر می رسد بسیار غمگین شده) Hailsham، جایی که او خودش بزرگ شد خاطرات Hailsham آب دلتا بارور از خاطرات که از طریق آن ما به تدریج می آیند برای درک هر دو کتی و جهان او به ارث برده است - جهان پر از هر دو با نور و بسیار تاریکی است. به عبارت دیگر، جهان بسیار شبیه به من و یا شما. با این حال، داستان کتیس منحصر به فرد است و در ویژگی های داستان های خود است که خود ما بهتر است آشکار. بهتر است کاوش شود. بعضی از افراد ممکن است وسوسه شوند که هرگز اجازه ندهید که من به سوال اخلاقی و اطاعت از این نسل خوانندگان و آنچه که ما را دنبال می کند، برویم. مطمئنا این است که وجود دارد، اما فقط به عنوان mise-en-scène به چشم انداز وسیع زنانی که تلاش می کنند گذشته، حال و آینده خود را از نگرانی از خاطرات (که بعضی از آنها تنها قابل اعتماد و یا حتی قابل اعتماد هستند) و این که چگونه این سفر بر مسائل مهم تر از نگرانی های اخلاقی نادیده گرفته می شود. در Ishiguro هرگز به من اجازه ندهید بازی کند، همانطور که در گذشته با حافظه و ادراک کار می کند و این که چگونه حافظه، دفاع مقدماتی در برابر زلزله است، اما چنانکه راوی او به شدت از نوشتن تاریخ خود از طریق نوستالژی و فراموشی آگاهی دارد، ما اطمینان داریم که آگاهی از اهداف خود در اینجا نیست. من اعتقاد دارم که هرگز اجازه ندهید که بیشتر تفکر کاملا رسم شده (و سبک آن کاملا متفکرانه) بر روی شرایط انسان، جای دستان ما در شکل دادن به سرنوشت های ما و آنچه که به معنای زندگی است. اینها همه می توانند موضوع کلیشه باشند، اما Ishiguro با چنین قدرتی مبهم انسانی روبرو می شود که او (از طریق کتی راوی خود) روح خاصی را به این چیزها می اندازد. آنها هرگز به عنوان چیزی بیش از روان شناخته نمی شوند، بلکه دقیقا به این ترتیب است که او به هدف خود چنین قدرت و تاثیر می بخشد.

مشاهده لینک اصلی
چیزی که من بیشتر از خواندن خواندن Ishiguro لذت می برم، سطح عمیق عمیق او است که به شخصیت های او می رسد؛ او تمام شدت احساسات واقعی را در بر می گیرد که آیا آنها خودخواه هستند یا مخرب هستند. سبک نوشتن او ساده و ساده است، اما او در بسیاری از اوقات لایه های مختلف را ایجاد می کند که به سمفونی کامل احساسات متضاد در انفجارهای قدرتمند رها شده است. با این حال، برای تمام استعدادهای خود، من فکر نمی کنم این رمان همانقدر مؤثر باقی مانده از روز یا حتی زمانی بود که ما یتیمان بودیم. این محبوب ترین کار او است و بیشترین منتقد آن است و من فکر می کنم آن فقط به خاطر موضوعات خاصی که او در اینجا به آن پرداخته است. این علم تخیلی است، اما من اصطلاح علمی تخیلی را ترجیح می دهم. اینها کمی اندیشمندانه هستند، اما عناصر تخیلی نسبتا قابل مقایسه با آنچه انسان امروز می تواند انجام دهد. پیوند Vivisection چیزی جدید نیست. اهدا کنندگان ارگان هیچ چیز جدیدی نیستند. این کتاب به طرز شگفتانگیزی شبیه فیلم «جزیره» (2005) است که در آن یک گروه انتخابی از کلونهای خاصی برای هدف منحصر به فرد برای ارائه قطعات جابجایی آنها استفاده میکنند. آنچه که من جالب می بینم این است که چگونه این دو با یکدیگر همدیگر را آزاد کردند. برای من، چنین اشکالاتی، منعکس کننده نگرانی ها و نگرانی های آن دهه است. بحث در مورد نوزادان طراح و مسائل مربوط به حقوق حیوانات (در مورد آزمایش، پیوند و کلونینگ) اغلب در رسانه ها بود. اگر ما به ویکتوریا نگاه کنیم، عناصر در ادبیات، نگرانی های مربوط به سن را نشان می دهند. این درست است برای تمام جنبش های ادبی؛ من فقط برای این مثال از این استفاده کردم، اما نکته ای است که من فکر می کنم این رمان، جنبه ای از آن زمان را که در آن نوشته شده، نشان می دهد. و برای من همین دلیل است که من فکر می کنم این ارزش مطالعه است. اما آیا از آن لذت بردم؟ بیش از حد آیا فکر می کنم این موفقیت هنری و چشمگیر است؟ واقعا نیست برای من رمان به طور مداوم نتوانست تحویل دهد. روایت گذشته ی گذشته از وقایع جدا شده است. تضمین شده است، صدای تمام اعتماد به نفس را از دست داده و به زندگی غم و اندوه و ناتمام نگاه می کند، اما این فقط یک حس زندگی نیست. شما می توانید این را بگوئید زیرا او در دولت ایالتی نیمه انسان است که بر او تحمیل شده است، اما برای من، خیلی ناامید کننده بود. و این از کسی است که ادگار آلن پو را در بین نویسندگان مورد علاقه خود شمرده است. ناتوانی شخصیت ها در مورد وضعیت نیز به من تا حدودی گیج شده است. مطمئنا، آنها باید دیدگاه های گوناگونی از اندیشه داشته باشند که وضعیت فعلی آنها بی عدالتی است؟ کمبود تعمق به اخلاقیات وضعیت وجود داشت. و این، هنگامی که با شکست کامل خود را در شناخت احساسات خود نسبت به یکدیگر، با یکدیگر روبرو می شوند، روایت احساس کمی ناقص می شود. آنها به نظر نمی رسید فراتر از وضعیت خودشان باشند. به عنوان یک خواننده، ما قضاوت خود را مطرح می کنیم، اما کجا بودیم؟ به طور کلی، می بینم که چرا این کتاب خیلی محبوب است. اما من فکر نمیکنم این همه اینهاست. کتاب های دیگر Ishiguro بسیار بیشتر انجام شده است.

مشاهده لینک اصلی
** هشدار اسپویلر ** شما می دانید که شخصیت های تصادفی سهام در فیلم های علمی تخیلی / اکشن، کسانی که هرگز نام و یا هر خط را دریافت کنید؟ آنها همیشه وقت های گرانبهای خود را صرف چند دقیقه از صفحه نمایش می دهند که قهرمان به طور ناگهانی از راهرو عبور می کند یا از یک فاصله امن به عنوان یک مبارزه ی کوهنوردی می گذرد یا از هر زمان که یک سایبورگ قاتل از بین می رود، پنجره دفتر خود را. آیا تا به حال تعجب آنچه که مردم زندگی می کردند شبیه بود؟ آیا شما تا به حال به خودتان فکر کرده اید،Man، این فیلم ها جالب و همه، اما من می خواهم بیشتر بدانم که آن مرد که هتل را که در آن سرخ کانرر از ترمیناتور مخفی شده بود، بیشتر بداند. من شرط می بندم که او یک زندگی جذاب را هدایت می کند. @ (اعتقاد من، او نمی کند.) تصور کنید اگر کسی تصمیم به نوشتن یک کتاب در مورد این نوع از شخص. نتيجه هرگز بگذار بروم (نيمه اسپويلرها، شما هشدار داده شده است) بنابراين كتاب در مورد نوع انگليسي متناوب جهاني است كه مردم آن را شكل ميدهند و كودكان كودكان آنها در مدارس شبيهسازي شده مستقر هستند، تمام وقت خود را صرف نقاشی و بازی كردن و كمك دادن به مبهم میكنند در مورد اینکه چگونه آنها مسنتر میشوند، باید @ کمکهای مالی انجام دهند. ما (در نهایت و بدون هیچ درام) یاد میگیریم که این بچهها به طور خاص به عنوان اهداکنندگان اهدای آینده ایجاد شدهاند، و همه چیز برای آنها اهمیت دارد. Ishiguro ما را به Kathy، راوی، و دوستانش معرفی می کند که در یکی از این مدارس با او زندگی می کردند - روت و تامی. همانطور که گفتم، ما به تدریج و کارآمد در مورد اهداف واقعی مدارس یاد می گیریم، اما به نظر می رسد تقریبا مانند یک زیرمجموعه است، زیرا اکثریت این کتاب تنها کتی درباره مدرسه اش است و اینکه چگونه او و روث در یک زمان به یک مبارزه تبدیل شدند همچنین او تامی را درهم ریخته بود اما او و روث ازدواج کرده بودند، بنابراین کتی رابطه جنسی با برخی از بچه های تصادفی داشت و آه خدای من می توانستیم به اهدای عضو ارگان بازگردیم؟ به طور جدی کل کتاب چنین است - ما حس می کنیم که برخی از چیزهای مربوط به آینده ی گرگ و میش در حال رفتن در پس زمینه است، اما قهرمانان ما مراقبت نیست زیرا آنها بیش از حد مشغول صحبت کردن در مورد آن یک بار کتی نوار کاست مورد علاقه خود را از دست داده بود و بسیار ناراحت کننده بود . حتی زمانی که به نظر می رسد مانند قطعه ای که شروع به کار می کند، همیشه یک هشدار دروغین است. سفر به یک شهر در این نزدیکی که سه شخصیت برای پیدا کردن یک زن که فکر می کنند ممکن است Ruths @ ممکن @ (فردی که او ممکن است از آن کلون شود) بیرون می آید و ما متوجه می شویم که نقطه واقعی سفر یک تلاش بود برای متقاعد کردن خواننده که تامی و کتی نوعی جذابیت عاشقانه به یکدیگر هستند. روایت ها ممکن است و همه چیز ممکن است به معنای آن است، رها شده است، بنابراین Ishiguro می تواند فرصتی دیگر برای نشان دادن ناتوانی شگفت آور خود را برای ایجاد هر نوع شیمی بین دو شخصیت داشته باشد. و در پایان. بدون اینکه هیچ چیزی را از دست بدهد، فقط می گویم که کتی و تامی در نهایت تمام پاسخ ها را دربارۀ مدرسه خود و آنچه که در واقع در حال انجام است، دریافت می کنند و آنها پاسخ می دهند ... زندگی خود را همان طور که قبلا انجام می شود. منظورم خدایی هست هرچند این موضوع به نوعی بیشتر علمی تخیلی فکری است، اما من نگرانم. دارای کلونینگ و dontopian undertones؛ این علم فیزیکی است. و فيلم علمي تخيلي من با صداي بلند، درخشان و دراماتيک، با انفجار و کامپيوترهاي زيادي صحبت ميکنم. هری پاتر وقتی دچار اشتباه می شود، هری پاتر را ترک می کند. از آنجا که هیچکس نمیخواهد از افراد معمولی عادی حرف بزند - این نوعی از کل داستان داستان است.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب هرگز ترکم مکن


 کتاب هیاهوی افرا
 کتاب تلخاس
 کتاب شب اتفاق افتاد
 کتاب افسانه هایی از سرزمین گل ختمی ( پنسوری ۱)
 کتاب آوار
 کتاب واریسیدن غروب