کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود

اثر فردریک بکمن از انتشارات نشر نون - مترجم: الهام رعایی-معروف ترین رمان ها

چشمان پیرمرد به‌طور عجیبی خالی است. ناامیدانه به شقیقه‌هایش می‌زند. پسرک دهان باز می‌کند که چیزی بگوید ولی وقتی این صحنه را می‌بیند جلوی خودش را می‌گیرد. در عوض آرام می‌نشیند و همان کاری را می‌کند که پدربزرگ یادش داده‌بود اگر گم شد انجام دهد: «محیط اطرافت را زیر نظر بگیر، دنبال ردپاها و سرنخ‌ها بگرد.»
نیمکت در احاطۀ درختان است چون بابابزرگ عاشق درخت‌هاست، چون درخت‌ها اهمیتی به افکار آدم‌ها نمی‌دهند. شبحی از پرنده‌ها از آنها بالا می‌آیند و در آسمان پخش می‌شوند و با اطمینان بر باد تکیه می‌زنند. یک اژدها میدان را می‌پیماید، خواب‌آلود و سبز، و یک پنگوئن با رد دستی شکلاتی روی شکم در گوشه‌ای به‌خواب رفته است. یک جغد مهربانِ یک‌چشم هم کنار او نشسته است. نوآ همه را می‌شناسد. مال او هستند. اژدها را بابابزرگ درست وقتی که به دنیا آمد به او داده ‌بود، چون‌که مامان‌بزرگ گفته‌بود اژدها برای نوزاد اسباب‌بازی توبغلی مناسبی نیست و بابابزرگ هم گفته‌بود که او هم یک نوۀ مناسب نمی‌خواهد.


خرید کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود
جستجوی کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود در گودریدز

معرفی کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود از نگاه کاربران
خب موضوعی بود که میشد خیلی خیلی بیشتر بهش پرداخته بشه و داستانی طولانی تر از ۶۰ صفحه درباره اش نوشته بشه،کاری که قطعا بکمن از پسش برمیومد. به هرحال ۶۰صفحه خوب و تاثیرگذاری بود که خیلی سریع تموم شد.

مشاهده لینک اصلی
کوتاه ، تلخ ، تاثیرگذار و متاسفانه ملموس و آشنا...🙁

مشاهده لینک اصلی
چنین داستان زیبایی نوشته شده از تم های بزرگ مانند زندگی، عشق و از دست دادن، اما نوشته شده در یک راه قابل دسترسی و متحرک. Backman می تواند هیچ اشتباهی انجام دهد 4.5 ستاره

مشاهده لینک اصلی
رمانتیک کم یک پانچ قدرتمند را می پوشاند. این یکی است که فراموش نخواهد شد. پدربزرگ در حال افتادن حافظه خود است و هر روز کمی بیشتر از دست می دهد. او آگاه است که این اتفاق می افتد؛ او را ترساند. او با نوه او، افکار خود را با نوح، با آن که او یک پیوند ناپذیر را به اشتراک می گذارد، به اشتراک می گذارد. این کمتر از یک ساعت خواندن ارائه می دهد گنجینه از تم زیبایی کشیده شده به خواننده. به طرز وحشتناکی، آن را به ترس از نه تنها در حال رشد قدیمی، بلکه از دست دادن خاطرات با ارزش ترین عزیزترین و اجازه دادن به رفتن است. ما همچنین می بینیم که آنچه در زندگی واقعا مهم است، قدرت عشق و خانواده، طبیعت مصرف از پشیمانی و تمایل عاطفی برای وجود یک بهشت ​​حتی زمانی که ذهن علمی می گوید وجود ندارد. داستان به من لبخند زد، من را به اشک آور آورد، من را به فکر فرو برد، و مهمتر از همه، آن را به من احساس کرد. این رمان کوچک من احساسات بیشتری در من را نسبت به تقریبا هر چیز دیگری که در سال گذشته خوانده ام، رواج می دهد. نویسنده در ابتدا این داستان را برای خودش نوشت. آن را منتشر نخواهد کرد. خوشبختانه، او در نهایت تصمیم گرفت تا آن را با جهان به اشتراک بگذارد. این قطعه ای است که هر کس باید بخواند. به شدت توصیه می شود. شما را به Net Gallley و Simon و Schuster برای ARC از این رمان اختصاص داده است. نظرات بیان شده در این بررسی کاملا منفی است.

مشاهده لینک اصلی
5⠤︎⠤︎⠤︎⠤︎⠤ï¸Þ صبح من این را به شوهر من خواندن نیز مناسبت تولد تنها اولین نوه ما بود. من آن را تقریبا تمام راه را ساخته ام و پس از آن باید آن را برای او به پایان برساند. در طول داستان، به عنوان پدربزرگ مذاکرات و مبارزه برای به یاد داشته باشید نوح، چشم او را دریافت تار شدن. این چه اتفاقی برای من افتاد چهل و پنج دقیقه از این گوهر کوچک. ما دیگر دیگر جوان نیستیم و آه از ساعت تیک تاک در اتاق آگاهی داریم. من به طور جدی تصور کردم که آقای باتمن آن را فقط برای ما نوشت. خوب، البته، البته، من مطمئن هستم که بسیاری از خوانندگان بالغ به همان شیوه با آن ارتباط خواهند داشت. نویسنده نامه خود را به خواننده به ما می گوید که \"خاطرات و در مورد رفتن به آنجا\" خواهد بود. این یک نامه عشق و وعده آهسته بین یک مرد و نوه او، و بین یک پدر و پسر او و آه پسر ما آن را دوست داشتم. به محض انتشار آن، چند نفر این کتاب را تحسین خواهند کرد. بنابراین خوشحالم که برای این ARC از NetGalley، Simon \u0026 amp؛ شوستر و آمپر؛ فردریک پشتمان. متشکرم!

مشاهده لینک اصلی
نقد و بررسی ویدئو: https: //youtu.be/WHBXMxd4QMQI فکر می کنم این قطعا یک خواندن است که برخی از بیشتر از دیگران ضربه. با یک پدربزرگ که فقط گاهی اوقات به من احترام می گذارد، من به شدت به من فشار آورد و عشق من را برای آن افزایش داد. در واقع داستان و نوشتن چیزی است که من از فردریک پشتمان انتظار می خواهم پس از خواندن مادربزرگم که از من خواسته بود به شما بگوید متاسفم. در حال حرکت. آن را بیشتر با پدربزرگ نوشته شده است، و به همین ترتیب، داستان می تواند در حالی که پدر بزرگ در خاطرات است که با داشتن یادآوری مشکل را پرش به پرش. اما در نهایت، این رادیو هم دلهره آور و هم دلهره آور بود، و من آن را دوست داشتم.

مشاهده لینک اصلی
3.5. خواننده ای که گریه نمی کند! که من هستم مجرای اشکی من به عنوان کویر Mojave خشک بود. من احساس خجالت می کنم چون بسیاری از افراد که این کتاب را مرور می کنند می گویند بدون کنترل هستند. من باید خودم را به یاد داشته باشم که برخی از کتاب ها مرا گریه می کنند؛ این فقط یکی از آنها نیست. و این رمان بسیار ناراحت کننده است، زیرا ما به یک مرد درخشان و دوست داشتنی که آلزایمر را با نوه اش، نوح گوش می دهد گوش می دهیم. با این حال، من واقعا صدای سرماخوردگی را در اینجا می بینم، من می دانم - برای من فکر می کنم که غم انگیز ترین لحظاتم این بود که من مجبور شدم به جای آن به گرد کردن بروم. (آیا من فقط اعتراف می کنم که ؟؟؟) اوه این کتاب واقعا خوب است، و من در اینجا جدی هستم، باور نکنید یا نه. غنی، زبان شاعرانه، ارتباطات عاطفی عظیم میان شخصیت ها و احکام بسیار عاقل. من باید چند نمونه به شما بدهم تا بتوانید زیبایی را برای خودتان مشاهده کنید: \"عشق به او به معنای داشتن هیچ اتاق در بدن خود نیست\". \"همه بزرگسالان عصبانی هستند، فقط بچه ها و پیرمردانی که می خندند. وقتی پاهای شما زمین را لمس می کنند، من در فضا هستم، عزیزم عزیزم. \"شما هرگز برای من عادی نیستید، عشق من. شما شوک الکتریکی و آتش بودید. \"آیا در داخل آن صدمه دیده است؟\" [از نوح می پرسد] \"کم کم و کمتر آسیب می زند.\" این یک چیز خوب در مورد فراموش کردن چیزهاست. شما چیزهای زیادی را نیز فراموش کرده اید. «رابطه بین نوح و پدربزرگ بسیار نازک است و همه این خاطرات مشترک را به اشتراک می گذارند - داستان ها و جوک هایی که نوه نوح برای همیشه به یاد می آورد، هر چند، متاسفانه، پدربزرگش نخواهد. من آن را خیلی دلمشغول یافتم که پدربزرگ پسرش نوحه را خوانده بود (از آنجا که نام او نام او را دو برابر بیشتر از هر کس دیگری دوست دارد). این یک ریتم آواز خوانی اضافه کرد که بسیار آرامش بخش بود. پس مشکل چیه؟ چرا من فقط این 3 ستاره را می دهم؟ من گیج شدم، مردن، من گیج شدم !! و سردبیر من خود می گوید آن را به خاطر دلیل مشکل وجود دارد: من اغلب نمی توانم بگویم که آیا ما داستان از پدربزرگ، نوح و یا حتی Noah ديدگاه ديدگاه. و گاهی اوقات با آن نیز یک مسئله ی زبانی مطرح شد: \"شما باید ببوسید، پدر، شما خونریزی می کنید،\" پسر درخواست می کند. او ریش دارد؛ آن را در زیر پاهای پدر نگه می دارد زمانی که او را به دست پسر می اندازد. \"این حکم را حدود دوازده بار تکرار کردم، و هنوز هم مطمئن نیستم که کسی چه کسی است. آیا دو نفر در صحنه یا سه نفر (پدربزرگ، پسرش و نوه او) وجود دارد؟ چه کسی ریش دارد؟ چه کسی آن را می کند؟ من احساس می کنم که می خواهم یک کلمه تریستر را حل کنم، و بدبختی را شکست می دهم. و پس از آن که من آن را دریافت نمی کنم، احساس می کنم گنگ است، که برای یک خواننده خوب نیست، من به شما این را می گویم. به خودم یادآوری می کنم که داستان ترجمه شده است، بنابراین ممکن است که یک مشکل ترجمه ای باشد. با این حال، تجربه خوبی در اینجا نیست. و برای من حتی شروع گیج کننده است. تنظیمات چیست؟ در آنجا یک اتاق بیمارستانی با یک چادر سبز روی زمین قرار دارد و یک مرد جوان در کنار پدربزرگ نشسته است. فرض بر این است که چادر تنها در تخیل پدربزرگ است و احتمالا مرد جوان پسر او است، نه نوه او؟ سپس در پاراگراف بعدی، پدربزرگ و نوه نوح بر روی نیمکت قرار می گیرند که توسط اقلام از گذشته احاطه شده اند، مانند میز و ماشین حساب. آیا این صحنه در حال حاضر است و همچنین فقط در ذهن پدربزرگ است؟ آیا این یک کنگلومر خاطرات است؟ سپس دریاچه ای وجود دارد، جایی که آنها در یک قایق بوده اند و پدربزرگ به سر او رسیده است. می خواهم بفهمم که آیا داستان همه روی نیمکت، در دریاچه، و یا در اتاق بیمارستان (که در آن چادر خیالی وجود دارد) اتفاق می افتد. فکر می کنم (گاهی اوقات با اعتماد به نفس، گاهی اوقات نه) که ما فقط تصور می کنیم این تغییرات فیزیکی در محل در حالی که ما در پدر بزرگ باقی می ماند، اما برای من سخت است. این بیانیه من را برای یکی از حلقه های بسیاری پرتاب کرد: \"ما در مغز من، Noahnoe هستیم. پدربزرگ می گوید دوباره یک بار دیگر کوچکتر می شود. \"من سعی کردم آن را ترک کنم (همه در سر پدر بزرگ هستند)، اما سر من صدمه دیده است. اوه، سعی کردم فقط با جریان حرکت کنم، واقعا انجام دادم. اما ساختار داستان فقط برای من کار نمی کرد. و اگر این درست باشد که همه اینها در سرنوشت است، افزودن نقل قولها از نوح فقط برای من کار نمیکند. بعضی از زمان ها به نظر می رسید که داستان از دیدگاه Noah است، که در واقعیت ریشه دارد، همانطور که او با پدربزرگ صحبت می کند و متوجه می شود که پدربزرگ و پدربزرگش از بین رفته است. نقطه نظر از نظر من، نقطه نظر. همانطور که گفتم، واقعا سعی کردم فقط خواندن را انجام دهم و نه اینکه آن را حس کنم، اما کار سختی برای ویرایشگر است. و برای فقدان اشک: سخت است زمانی که کار سختی را پشت سر بگذارید، به یاد داشته باشید که این مسئله را با یک کتاب دیگر درباره شخصیت آلزایمر آشنا می کنم. من متوجه شدم که از دیدگاه فردی که این بیماری را دارد، واقعا دشوار است. نویسنده باید تصور کند که چه شخصیتی فکر می کند، که در خود غیر ممکن است. و سپس برای خواننده، این مسئله تلاش برای کشف کردن آنچه واقعا در اینجا اتفاق می افتد و در مقابل آنچه که حافظه است یا آنچه که حافظه با فانتزی مخلوط می کند، است. و با این کتاب و با دیگر، به نظر می رسد که نویسنده نتواند ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود


 کتاب My infinite puzzle
 کتاب یک روز عجیب
 کتاب برای دوستم
 کتاب قصه ما مثل شد _جلد7
 کتاب بانوی آسمان و دوستان کوچکش (دوزبانه)
 کتاب از طلا به طوطی : پوشش، قسم، وقف...