کتاب پرندگان زرد

اثر کوین پاورز از انتشارات شورآفرین - مترجم: انیسا دهقانی محمدی-معروف ترین رمان ها

جنگ به ما امیدوار بود تا بهار را از بین ببرد، این احساس نفس گیر دوستی و از دست دادن را آغاز می کند. در التافر عراق، بارتل بیست و بیست و یک ساله خصوصی و مورفی خصوصی هجده ساله زندگی خود را به عنوان جوانی که نبرد خونین خود را برای شهر آغاز می کنند، زنده می کند. در روزهای بی پایان، دو سرباز جوان هر کاری را انجام می دهند تا از یکدیگر محافظت کنند از نیروهایی که از هر طرف فشار می آورند: شورشیان، خستگی فیزیکی و استرس ذهنی که از خطر ثابت است. همگام با تمرینات ابتدایی، زمانی که گروهشان به سختی به ناخن ها دستور داد بارتل را به تماشای مورفی بسپارند، این دو به یک جنگ رسیده و آماده نیستند. به عنوان واقعیت شروع به تاریکی به کابوس مبهم، مورفی به طور فزاینده از جهان اطراف او unmoored و Bartle اقدامات غیرمستقیم است. با درک عمیق عاطفی، به ویژه در اثر یک جنگ پنهان با مادران و خانواده ها در خانه، پرندگان زرد یک رمان نوآورانه در مورد هزینه های جنگ است که قرار است تبدیل به یک کلاسیک شود.


خرید کتاب پرندگان زرد
جستجوی کتاب پرندگان زرد در گودریدز

معرفی کتاب پرندگان زرد از نگاه کاربران
بر خلاف بسیاری دیگر از منتقدان، من این را دوست داشتم. عدم وجود طرح سختگیرانه یک رمان بد نیست. قطعا شاعرانه تر از کتاب هایی است که امروزه به عنوان رمان ها به شدت دسته بندی می شوند. من فکر می کنم داستان های جنگی به طور خاص از نوشتن نوع شاعرانه تر، جریان هوشیاری سود می برند. اشتیاق می کند که جنگ خود را دنبال یک خط برنامه دقیق، چرا ادبیات جنگ انجام می شود. شخصیت ها تا حدودی فاقد آن هستند، اما داستان واقعا در مورد آنها نیست، در مورد تجربه، و من فکر می کنم Powers کار شگفت انگیز نشان دهنده وحشت از جنگ و تجربه بازگشت به خانه کمتر از هیچ چیز است. بسیار توصیه شده. منتظر این نباشید.

مشاهده لینک اصلی
گزارش های فروپاشی جنگ و آشفتگی در شرق میانه باعث ایجاد گوش های کور و گوش بسیاری از مردم شده است، زیرا تلفات تلفات همواره افزایش می یابد و مردم بر تعداد افرادی که از دست رفته اند، از دست داده اند. به نظر می رسد مرگ ناشی از آن نیست، مگر اینکه است، برای کسانی که عزیزان از دست رفته، عشق، و دوستی در این جنگ از زمین زدگان را از دست داده اند. این داستان احتمالا می تواند توجه کسانی را که این گناهکار را می پذیرند برسانند و تعداد خوانندگان مرده را در منطقه بیگانه درک این معضل را کاهش دهند، شما احساس می کنید که سردرگمی و خیانت این جنگ بی پایان را در این داستان شگفت انگیز داستان با داستان بی نظیر این نمی تواند دور از حقیقت وقایع عراق در سال های اخیر باشد. این نویسنده می داند که میدان جنگ در سال 2004 و 2005 به عنوان یک تفنگدار در عراق خدمت می کرد، شما احساس می کنید که زمین در بیابان بی رحم و احساسات انسانی همراه با واقعیت خونین وظیفه اصلی شخصیت او قبل از او است. نویسنده می نویسد: شخصیت اصلی در فصل هایی که از حضور در عراق خدمت می کنند با مریفی نزدیک و ویرجینیا از ارتش است. بازتاب های شخصیت اصلی احساس دلتنگی و تحریک کننده می شود و شما نمی توانید فکر کنید که نویسندگان واقعی و تجربیات واقعی خود را در محتویاتی که به صورت داستانی طبقه بندی می شوند، بازی می کنند. فقط تعداد مناسب صفحات و مقادیر فصل، این یک صندلی را خواند که فقط از ابتدا تا انتهای آن شما را می کشاند. احکام او محیط زیست را به روشنی شرح می دهند و دقیقا مانند شما در کفش های خود هستند که شما را در کل داستان غوطه ور می کند. یک داستان به یاد ماندنی با دو کلید به یاد ماندنی که در ذهن شما باقی خواهد ماند و امیدوار نباشید به عنوان یک فاجعه و داستان بسیاری از مردم مبارزه با جنگ را فراموش کنید. با تشکر از یک نویسنده بسیار توانمند که از دنیا رفته، هیچ کس نمی خواهد دوباره به آرزوی دشمن خود و یا هر روح دیگری برای پذیرفتن آن را داشته باشید. \"در حالی که ما غذا خوردیم، جنگ افتاد، محرومیت خود را تغذیه کرد. این عاشق و تولد یافته و از طریق آتش پخش می شود. سپس، در تابستان، جنگ سعی کرد ما را به عنوان گرما از رنگ دشت ها از بین ببرد. خورشید به پوست ما فرو ریخت، و جنگ شهروندان خود را به سایه ساختمان های سفید پرتاب کرد. این یک سایه سفید روی همه چیز را مانند یک حجاب بر روی چشم ما ریخته است. سعی کرد هر روز ما را بکشند اما موفق نشد. نه ایمنی ما از پیش تعیین شده بود. ما قرار نیست زنده بمانیم. واقعیت این است که ما در همه چیز به مقصد نرسیده ایم. جنگ می تواند آنچه را که می تواند بدست آورد. بیمار بود این اهمیتی به اهداف و یا مرزها نداشت، اینکه آیا شما توسط بسیاری مورد علاقه بود یا نه. در حالی که در همان تابستان خوابیدم، جنگ در رویاهایم به من آمد و تنها هدفم را به من نشان داد: برای رفتن، فقط برای رفتن. و من می دانستم که جنگ می تواند راه خود را داشته باشد. \"جنگ است ساز عالی از solipsists: چگونه می خواهید برای نجات زندگی من امروز؟ مرگ یک راه خواهد بود. اگر شما می میرید، بیشتر احتمال دارد که من نخواهم شد. شما هیچ چیز را ندارید، این راز است: یک لباس در دریا از اعداد، تعداد در یک دریا از گرد و غبار. و ما به نوعی فکر کردیم که این عدد نشانه ای از عدم توجه ماست. ما فکر کردیم اگر ما عادی باقی بمانیم، نمی خواهیم بمیریم. ما با علت همبستگی داشتیم و در پرتره های مردمی اهمیت خاصی داشتیم که به صورت منظم در کنار تعداد مربوط به جای آنها در لیست رو به رشد تلفات که در روزنامه ها خوانده می شد، به عنوان نشانه هایی از یک جنگ منظم بود. œ برای دیدن در آن خیلی تاریک بود، اما تصاویر در آنجا شباهت زیادی به اچینگ داشتند. خراش مرده ها از بوی از الطفر بیرون رفته بود. آتش سوزی زباله و فاضلاب، عطر و بوی سنگین بره خشک شده، رودخانه؛ بالاتر از همه این بود که تنفس از خود بدن از بین رفته است. یک ترسناک از میان شانه هایم سرازیر شد، همانطور که من امیدوار بودم که در یک مسابقه ی صاف از یکی از آنها به سمت مبارزه حرکت کنیم. »وقتی خمپاره ها افتادند، برگ ها و میوه ها و پرندگان مانند پایان طناب آنها بر روی زمین در شمعهای پراکنده، پرها و برگ ها و لانه های متقابل میوه های شکسته پوشیده شده اند. نور خورشید از طریق فضاهای درختان، در اینجا و آنجا به نظر می رسد که از آب و هوا از لکه های خون پرنده و مرکبات گل می خورد. »آیا می توانم بگویم که من می خواستم بمیرم، نه به معنای تمایل به پرتاب خودم را از این قطار پل بر روی آن می گذارم، اما بیشتر شبیه خواسته ای برای همیشه برای خوابیدن است؛ زیرا هیچ مشکلی برای کشتن زنان وجود ندارد و یا حتی تماشای زنان را می کشند، یا برای این منظور، مردان را بکشند و آنها را در عقب و تیراندازی تیراندازی کنند آنها را بیش از زمان لازم برای کشتن و سپس آن را مانند تلاش فقط برای کشتن همه چیز شما گاهی اوقات دیده می شود زیرا احساس می کنید که اسید نفوذ به روح خود را و سپس روح خود را از بین رفته است و دانستن از تمام زندگی خود را به آموزش است که وجود دارد هیچ چیز را برای آنچه که شما انجام می دهید، آموزش می دهد که تمام زندگی خود را، اما پس از آن و حتی مادر خود را بسیار خوشحال و افتخار است که شما پست های دیداری خود را در بر داشت و مردم پاره شده و آنها را دریافت نیست ...

مشاهده لینک اصلی
پسران به کشتن می روند و کشته می شوند: کلنل گلویش را پاک کرد و یک جفت عینک از جیبش کشید و بر روی پل بینیش ایستاد. یکی از سربازان، یک چراغ قوه کوچک بر روی کاغذ سرهنگ گذاشت. â € œBoys، â € او آغاز شد، â € œ شما به زودی خواسته می شود به خشونت بسیار بزرگی در علت خوب است. â €  او گام به عقب و جلو و چاپ چکمه های خود را در گرد و غبار خوب هرگز منهدم شد. هر گام دقیق بود و قدم زدن او تنها به شرکت و تعریف مسیرهایی که او در اصل ترک کرد. گروهبان با چراغ قوه در کنار او گام برداشت. â € œI می دانم من باید به شما بگویم که چه نوع دشمن شما را در برابر.؟ صدای او تبدیل به یک staccato بی نهایت به عنوان او اعتماد به نفس در توانایی خود را برای انگیزه ما، یک fludgeon که خسته خسته در مغز من چسبیده است. â € œThis سرزمین جایی که یونس به خاک سپرده شده است، و جایی که او خواهان عدالت Godâ € ™ s آمده است. او ادامه داد: \"ما این عدالت است. حالا، آرزو می کنم می توانم به شما بگویم که همه ما به عقب می آیند، اما من نمی توانم. بعضی از شما با ما نخواهی آمد. »من بعدا منتقل شدم، اما آنچه که اکنون در مورد آن سخنرانی به یاد میآورم، غرور سرهنگ است، رضایت او از خطای خود، بی توجهی به ما به عنوان افراد. â € œ اگر شما می میرند، می دانید این: ما شما را به اولین پرنده به داور قرار داده است. خانواده های شما فراتر از دیگران متفاوت خواهند بود. اگر کسانی که می خواهند مبارزه کنند می خواهند آنها را بدهند. »او متوقف شد. نگاهی به احساسات عاشقانه او به وجود آمد. \"من با شما پسرها را نمی توانم،\" با تشویش توضیح داد، \"اما من همیشه از مرکز عملیات تماس می گیرم.\" به من بگو \"من اغلب در مورد منبع عنوان یک کتاب تعجب می کنم. در این مورد، فورا متوجه خواهید شد و طومار کتاب را پیش بینی می کنید. یک پرنده زرد با یک اسکناس زرد که بر روی پنجره ی من قرار گرفته بود، او را در یک قطعه نان غرق کرد. سپس من سر و صدای لعنتی او را شکستم .- Cadence راهپیمایی ارتش سنتی ایالات متحده. پرندگان زرد توسط نویسنده به عنوان یک رمان شناسایی شده اند، بنابراین او تنها می داند چه چیزی شبیه به او تجربه خود را به عنوان یک سرباز در عراق. در این کتاب خاطرات خوشحال کننده ای وجود ندارد زیرا در مورد جنگ است، انسان بزرگترین غیر انسانی به انسان است. صحنه جایگزین بین ریچموند، ویرجینیا و التاف، استان نینوا عراق است. خصوصی بارتل در هر کجا که باشد، جنگ را در خود حمل می کند. شخصیت های اصلی 21 و 18 وقتی که در آموزش پایه ملاقات می کنند. در پایان کتاب 21 ساله برای همیشه آسیب دیده و 18 ساله مرده است. کوین پاورز، نویسنده، در سن 17 سالگی به ارتش پیوست و بعدا در سال های 2004 و 2005 به عنوان یک تفنگدار در عراق خدمت کرد. همانطور که از اعلامیه های مرگ می دانیم، جنگ با جوانان صورت می گیرد. این به خودی خود باعث برهم زدن جنگ می شود. ما کشورهای خارجی را که دارای سربازان خردسال هستند، بی اعتنایی می کنیم و از نقش مشابه ارتش ایالات متحده دفاع نمی کنیم. من از مردم کشته شده در کتاب های مربوط به جنگ استفاده می شود. اما من این شوک عجیب و غریب را از این کتاب داشتم: «کارت فیدر شفاف» توسط هر سرباز میدان در زیر کلاه ایمنی نگه داشته شد. این نظام نظامی بوروکراتیک است: در بالای کارت، در جعبه های مناسب، مورف اطلاعات درخواست شده را نوشته است. نام او: مورفی، دانیل؛ شماره امنیت اجتماعی خود؛ رتبه او؛ واحد او در زیر جعبه های دیگر، در صورتی که نیاز به ثبت مجموعه ای از اطلاعات با سریع X در جوهر خالی خالی. یک جعبه برای کشتن در عمل، برای گم شدن در عمل و برای زخمی شدن در عمل (به صورت ناگهانی یا جدی) وجود داشت. یک جعبه برای ضبط شده و برای بازداشت شدگان و برای مرگ به عنوان یک نتیجه از زخم وجود دارد. دو مجموعه ی Yes یا No وجود دارد که هر کدام برای Body Recovered و Body Identified وجود دارد. فضای اظهارات شاهد و امضای افسر فرمانده یا پرسنل پزشکی وجود داشت. مورف یک جعبه X را در قسمت Body Recover قرار داده است. â € œJust در مورد، â € او گفت: زمانی که او گرفتار من به دنبال. هر دو کارت ما در حال حاضر امضا شده اند. عجیب و غریب، پرندگان زرد ظرافت خاصی دارد. شما می توانید ببینید که کلمات با دقت انتخاب شده اند. این کتاب هر دو وحشی و ناراحت کننده است. جنگ سعی کرد ما را در بهار بکشد. به عنوان چمن سبز دشت های نینوا آب و هوا گرم شد، ما تپه های پایین تپه فراتر از شهرستانها و شهرستان ها. â € | پس، در تابستان، جنگ سعی کرد ما را به عنوان حرارت تمام رنگ از دشت ها را بکشند. خورشید به پوست ما فرو ریخت، و جنگ شهروندان خود را به سایه ساختمان های سفید پرتاب کرد. این در حالی است که سایه بر روی همه چیز، مانند یک حجاب بر روی چشمان ما قرار می گیرد. »جنگ تا سپتامبر هزاران نفر را کشت. بدنها خطوطی را در فاصله زمانی نامنظم قرار دادند. ما به سختی متوجه یک تغییر در سپتامبر شدیم. اما اکنون می دانم که همه چیز که در زندگی من اهمیت دارد، از آن زمان شروع شد. من حدس می زنم که ما نیاز به یک کتاب مخرب دیگر در مورد جنگ. تا زمانی که ما اصرار داریم که با آنها مبارزه کنیم، مردم درباره آنها نوشتند. این یکی به خوبی نوشته شده است و من را به فکر کردن در مورد چگونگی برخورد با تراژدی نهایی جنگ در زمانی که آنها با آن مواجه می شوند فکر می کنم. شاید هرکدام از ما باید خودمان را ببینیم که این چشمها از بین رفته اند، دو توخالی ...

مشاهده لینک اصلی
من واقعا می خواستم این را دوست داشته باشم، به داستان عقب کشیده شده و - مانند یک برهه به قتل - همه آرام در تقابل با جبهه غربی. در حال حاضر، بدیهی است، در حساب کاربری ارزش زیادی وجود دارد و این علاوه بر قوی به سبک رواج رواج در حال رشد است. این نیز به اندازه کافی خشونت و بینش است تا آن را به عنوان خوانده شده بسیار سخت ضربه. چه ناامیدانه این است که همه آن ها کاملا قطع شده و اغلب فقط رونویسی شده اند. برای سخاوتمند بودن، شاید ایده یک شاعر سلطنتی در جنگ عراق هنوز هم برای من بسیار غیرمعمول است - احتمالا انتظار می رود که دیدگاه \"سرزمین\" (\"سرزمین\" استفاده می کند) و حمایت قوی تر از \"جنگ احساس\" است. مشکل شما با یک شاعر سرباز، این است که قطع کنید: همیشه به دنبال نور و سایه، بلند کردن نرم گرد و غبار و ابرها هستید. Heâ € ™ d ترجیح می دهند در مورد نور خورشید از ترس سفید از ضربه توسط یک ملحق بنویسید. همچنین، تمایل به عرفان داشتم که تمایل داشت کمی کمی را تحریک کند، برای مثال â € œâ € | هرگز نمی دانم اگر آنچه که می بیند برای همیشه از بین خواهد رفت. € | نیز لحظات بسیار احساس * رمان اول. یک مثال شگفت انگیز (که باید در مورد جیمز وودز نوشته شود «در مورد لیست عکسهای عکس») آغاز توصیف یک پولاروید مورف و دوست دخترش است. این یکی از اولین رمان جنگ جندر است: \"آنها در یک مسیر خاکی ایستاده بودند. زمین پشت سر آنها می ایستد، از تصویر به سوی قبرش بیرون می آید. این کوه با روک و مگنولیا، خاکستر سفید و افرا، درختان لاله ها پوشیده شده بود و تمام رنگ های گل روشن و مشخص در پرتوهای نور بود که از طریق شعاع های بالا حل و فصل می شد. (NB در اینجا یک Polaroid را توصیف می کند). همچنین زمان هایی بود که من فقط می خواستم باور کنم. ایستادن در فاحشهخانه آلمانی یکی بود. آیا یک متخصص تغذیه در یک فاحشهخانه آلمانی واقعا \"ترس\" را در طی چند ثانیه با یک GI مخفی می کند؟ آیا بیدرنگ ها بیرون می آیند؟ من همچنین فکر نمی کنم که ساختار - حرکت به سمت اقدام عراق به ایالات متحده و پس از آن - به ویژه رمان به ویژه در خدمت رمان بود. این اثر نه از دست دادن هر گونه برخورد. ما می دانیم که چگونه جان (بیشتر یا کمتر) جان داده است و ما می دانیم که مورف هم همینطور عمل می کند. بنابراین، جالب و خوش آمدید - اما کمی رونویسی شده و قطع شده است. من هنوز هم با \"راه رفتن نیمه عمر طولانی\" لین \"لقب\" و \"عالی\" و بسیار هوشمندانه در رابطه با سیاست استقبال میکنم.

مشاهده لینک اصلی
â € œMa، من اعتقاد دارم â € گفت: پسر â € œButâ € |why؟ شما خیلی جوان هستید؟ مادر گفت: \"من 18 ساله هستم.\" پسر گفت: \"به اندازه کافی قادر به انجام آنچه که من می خواهم انجام دهم،\" او با تاکید و خجالت خاصی در صدای او \"بوته\" چیست؟ من این تصمیم ناگهانی را درک نمی کنم، مادر دوباره گفت: \"من باید یک مرد و یک راه بهتر برای تبدیل شدن به یکی از مبارزه برای کشورم باشم،\" پسر گفت: \"در یک لحظه استدلال نکردم\" \"اما شما یک مرد به من است .. آیا این به اندازه کافی نیست؟\" از مادر خواسته بود اجازه رفتن به تنها فرزند او، که شاید تنها دلیل او زندگی می کرد. \"شما فقط نمی دانم اقامت در اینجا رشد من را محدود خواهد کرد. من می خواهم جهان را در خارج ببینم، می خواهم در زندگی زندگی بزرگی انجام دهم، من می خواهم مرد باشم نه پسر! »پسر با خشم گفت که فراتر از درک مادران است. â € œLet من بروید و برای من خوشحال است، â € او اضافه شده است ... و بنابراین مادر اجازه فرزند خود را به رفتن به جنگ به منظور تبدیل شدن به یک مرد، نگرانی در مورد آینده، اما چیزی نمی گویند. او از پسرش بیرون میرود؛ او به سمت ناشناخته و وحشتناک سرزمینها میرود، صورت خود را در ذهنش نگه میدارد و امیدوار است که به او بازگردد، بی خطر و صحیح. دعا کنید، همانطور که قبلا هرگز دعا نکرده بود، به خدایی که او ممکن است کمی ناراحت به نظر برسد - برای اینکه خدا چه کسی نمی تواند از چنین جنگ هایی جلوگیری کند، او فکر می کند که پسر به جنگ می رود، جای خود را با همسرش می گیرد با غرور و اشتیاق، با کسانی که در این چندین بار رفته اند، با شگفتی به نظر می رسد، و به خود فکر می کند، این همان چیزی است که زندگی ام را تغییر می دهد و من را به یک مرد تبدیل می کند! تغییر آن، برای هر تجربه زندگی تغییر می کند - برای بهتر یا بدتر، به تجربه خود بستگی دارد، اما با این وجود شما تغییر می کنید! تبدیل شدن به یک مرد بسیار مهم است برای برخی از آنها که به عنوان افراطی مانند این پسر به سر می برند، بدون درک واقعی از معنای آنچه که به معنای رفتن به جنگ است. و در آن زمان آنها آن را درک می کنند، فقط خیلی دیر شده و شاید تغییر به گونه ای غیرقابل برگشتی است که فقط می توانید امیدوار باشید و دعا کنید که آنها زنده بمانند! پس با قهرمانان جوان در این کتاب، \"بارتل و مورفی\" \"دو پسر جوان که مجبور شدند جهان را بگویند که آماده بودند برای کشورشان مبارزه کنند، برای تبدیل شدن به مردان. جاه طلبی های آنها قطعا افتخار بود و عزت آنها عمیق تر بود، اما آنچه که در انتها به دست آمد، چیزی بود که من فکر نمی کردم آنها آماده و یا حتی انتظار داشته باشند! این یک داستان زیبا از این دو پسر جوان است که برای جنگ در عراق و بخشی از یک تیم است که به یک شهر خاص حمله می کند. در حالی که تیم های دیگر در اینجا حضور داشتند، این اولین بار است که این دو پسر و جوانان آنها را برای ویرانی و نفرت که در طول روزهای خود در این شهر زیبای یک شهر زیبا مشاهده می کنند و تجربه می کنند، آماده نکرده است. این داستان مرگ، تخریب، بی نظمی جنگ، داستان دوستی و از دست دادن، رشد و بالاخره از دست رفتن بی گناهی است. این داستان توسط جان بارتل، که در زمان ثبت نام 21 ساله بود، گفته شده است و داستان او همراه با مورفی است که فقط 18 سال داشت، زمانی که او به عنوان سرپرستی انتخاب شد. این اولین کتاب من توسط نویسنده است و توسط تصاویری که با ذکر کلمات او ذهن من را می پوشاند، غافلگیر شد. من می توانستم صدای تسکین دهنده موززین را از صدای بلند تر و مخرب تر بمب ها و تیراندازی بشنوم. من با این پسران در التافار بودم و در جنگ های خود به جنگ ادامه دادم؛ من درد خودم را تجربه کردم، لحظات شادی و شادی آنها، دلایل آنها برای اعمالشان و بالاتر از همه پیوند عاطفی آنهاست. چنین قدرت پروزه بود. متاسفم، باید اعتراف کنم که این پروسه قدرتمند در سراسر کتاب وجود ندارد. جایی که بخش هایی از این کتاب تحسین برانگیز بود، دیگران کمی کشیدند و اغلب گیج کننده بودند! تغییرات در زمان روایت در تمام موارد کمک نکردند، زیرا آنها بیشتر به من دلگرم شدند! با این وجود، با وجود این نارنجک های کوچک، من فکر می کنم آقای Powers پیام خود را به من فرستاد - پیام او به همین دلیل پسران به جنگ و جنگ با این پسران! به تازگی، چیزی را در یک کتاب دیگر که من در توافق به آن اشاره کرده ام، خوانده ام. ما فکر می کنیم زنان تنها کسانی هستند که از نظر محرومیت و یا تبعیض علیه هستند، در حالی که این در اکثر موارد ممکن است صادق باشد، به همان اندازه درست است که پسران از طریق یک نوع تبعیض مشابه می روند. چند بار شنیده ایم که کسی به یک پسر جوان می گوید: \"شما مرد نیستید مگر اینکه ثابت کنید که توانایی مقابله با موقعیت های عاطفی را دارید بدون آنکه دست از تلاش بردارید. شما باید قوی باشید، دیگری شما مرد نیستید! شما به جنگ می روید و تنها پس از آن شما یک مرد هستید! و در آن جنگ â € \"پسر، donâ € ™ s ریخته اشک برای جایی برای اشک وجود دارد. از دست دادن چیزی است که شما دریافت می کنید و شما باید آن را بپذیرید. دوستان اهمیت نمی دهند، دشمنان اهمیت نمی دهند - مهم است که شما و تنها شما - من تعجب می کنم که چرا جامعه به شدت در مورد این نیاز برای هر پسر احساس می کند که خود را به عنوان یک مرد در چنین مخرب مسیر. من تعجب می کنم که چرا جامعه نمی فهمد که بی فایده است یا حتی خطراتی که آنها این جوان ها را تحت تأثیر قرار می دهند و با چنین واژه هایی روبرو هستند. جامعه افسسی هرگز بی فایده از ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب پرندگان زرد


 کتاب قصه عشق لیلی و مجنون
 کتاب خفاش کوچولو و دوستان مهربانش
 کتاب مجموعه داستان های ماندگار ایرانی
 کتاب متن کامل کلیله و دمنه
 کتاب مینا جوجه تیغی لجباز
 کتاب شب بخیر خرس کوچولو