بالاخره به آن توده سیاه رنگ مشئوم رسیدند . مردی حدودا چهل ساله که هر چند بیهوش به نظر می رسید هنوز نفس می کشید. دکتر قسمتهای مختلف بدن او را معاینه کرد. نبضش را گرفت و پلکش را بالا زد.
بابی سریع از جا برخاست. مرد شروع به صحبت کرد. صدایش اصلا ضعیف نبود؛ کاملا صاف و زنگدار بود. مرد گفت: «چرا از اوانس نپرسیدند؟» بعد لرزشی سراپایش را فرا گرفت، پلکهایش روی هم افتاد و دهانش باز ماند…
او مرده بود.
خرید کتاب چرا از اوانس نپرسیدند
جستجوی کتاب چرا از اوانس نپرسیدند در گودریدز
معرفی کتاب چرا از اوانس نپرسیدند از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب چرا از اوانس نپرسیدند
بابی سریع از جا برخاست. مرد شروع به صحبت کرد. صدایش اصلا ضعیف نبود؛ کاملا صاف و زنگدار بود. مرد گفت: «چرا از اوانس نپرسیدند؟» بعد لرزشی سراپایش را فرا گرفت، پلکهایش روی هم افتاد و دهانش باز ماند…
او مرده بود.
خرید کتاب چرا از اوانس نپرسیدند
جستجوی کتاب چرا از اوانس نپرسیدند در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی