کتاب گردهمایی

اثر آن انرایت از انتشارات روزگار - مترجم: کیومرث پارسای-معروف ترین رمان ها

آن Enright نویسنده خیره کننده از درجه بالایی بین المللی و یکی از صداهای منحصر به فرد ایرلند است. در حال حاضر او Gathering، یک تصویر متحرک و جذاب از یک خانواده بزرگ ایرلندی و یک گل خون تازه را به سنت ادبی ایرلند ارائه می دهد، و ترکیب شعر قدیمی با شوک جدید. نه فرزند باقی مانده از قبیله هگارت در دوبلین جمع شده اند و از برادر شجاع خود، لیام، در دریا غرق شده اند. خواهر او، ورونیکا، بدن را جمع آوری می کند و شرکت مرده را نگه می دارد و از او راضی می کند که او را با او تقسیم می کند - چیزی که در خانه مادربزرگش در زمستان سال 1968 اتفاق افتاد. همانطور که انریایت خط خطای خیانت و رستگاری را از طریق سه نسل، هوش، جهان را به یک کسر تبدیل می کند و در نور جدید و فراموش نشدنی به ما می دهد. جمع آوری یک حماسه خانوادگی جسور، شوخ، و روشنگری است که از طریق چشمک زدن ان آنایت روشن شده است. این یک رمان درباره عشق و ناامیدی است، در مورد چگونگی پیدایش خاطرات و اسرار، و چگونگی سرنوشت در بدن، نه در ستارگان نوشته شده است.


خرید کتاب گردهمایی
جستجوی کتاب گردهمایی در گودریدز

معرفی کتاب گردهمایی از نگاه کاربران
از لحاظ نوشتن، مشخص کردن و کشف حافظه، این یکی از بهترین کتابهایی است که من خوانده ام. من یک دختر متوسط ​​ساله نیستم که یک خانواده بزرگ داشته باشد که برادر خود را به خودکشی از دست داده است. اما تصویری قوی و دقیق از بیگانگی، از دست دادن و غم و اندوه - و نحوه برخورد مردم با این چیزها به شیوه هایی که بی نظیر، خودمحور، گیج کننده و غیرقابل پیش بینی و حتی غیرمنطقی برای خودشان است - پیدا کردن خودم را با راوی خیلی بیشتر از هر زمان انتظار داشتم. من این کتاب را در انتظار یک داستان خوب و نوشتن خوب دیدم. من پیش بینی نکردم خودم را در بسیاری از روش های خاص و بتنی به آن بسپارم. این کتاب در مورد روابط خانوادگی و روابط بین نسلی نوشته شده است. مانند روابط داخلی زنان. برای من، آن بود که انزوا، بیگانگی، ناتوانی در ارتباط با جهان، نوع خاصی از بی حسی بودن. این مربوط به یک زن است که از زندگی اش جدا شده و در خاطراتش گم شده است و مطمئن نیست که چه چیزی قابل اعتماد باشد - حتی و به ویژه خودش. این کتاب به عنوان کسی که با نوع دیگری از از دست دادن و بیگانگی برخورد کرده است، این کتاب عمیقا با من مخالفت کرد و با تجربۀ من سخنرانی بیش تر از خود من را بیان کرد. Enrights استفاده از زبان نه تنها زیبا، بلکه دقیق است. در هر حکم، من به عنوان یک آجر به من ضربه زده است. بازبینی دیگر نشان داده است که عدم وجود تعادل به دلیل این سبک شدید وجود دارد. من نمی فهمم یک کتاب (به ویژه یک موضوع نسبتا کوتاه مثل این) که در هر جمله به من توجه می کند. من خواندن خواندنش را از این کتاب لذت بردم و منتظر است تا دوباره آن را انجام دهم - به آرامی و شخصا. من در پایان این کتاب در مقایسه با بقیه کتاب فهمیدم، اما قصد دارم آن را به محض این که فرصتی دریافت کنم دوباره بخوانم. سفر رفتن به این کتاب بسیار شگفت انگیز است که باعث می شود ناپایدار شدن پایان به نحوی باشد.

مشاهده لینک اصلی
پرتوهای پرتو خورشید امروز بسیار لذتبخش است. بعد از ظهر گرم است این دو روز گذشته به طور بی وقفه بارانی شده است و من می توانم درخت سرسبز خود را در حیاط خلوتم در سایه آن ببینم، در بازتابی که در گودال کوچکی وجود دارد که هنوز خشک نشده است و در خود البته سفید پروانه ای زیبا با یک لکه های سیاه از بین شاخه ها به خوبی بازی می کنند. حالا او اینجا است، حالا او نیست. من مسیر بی هدف او را دنبال می کنم و من تعجب می کنم که چه چیزی باعث این بی نظیر بودن آن بی سر و صدا می شود، آیا برای هدف تحریک کننده اش هدف قرار دارد و من آنقدر غالبا از دستش می افتم و بعد از آن، من می توانم او را از دست بدهم اگر او را به گرسنگی نرسانید. حتی زمانی که او بلند شده است، او در ذهن من استوار است و متوجه می شویم که پروانه ی بیقراری در سر من نیست، اما افکار دیوانه و ناراحت کننده ای که آن انریت از طریق ورونیکا به من حفاری کرده است. من فکر می کنم من آن را از دست می دهم درست مثل ورونیکا است! ورونیکا مادر دو دختر است؛ او یکی از دوازده خواهر و برادر است. دوازده کودک و هفت سوانح؛ استعدادهای مادر و پدر او البته است. دختران در مدرسه ای بودند که خانواده آنها به پنج یا شش سالگی رشد کرده بودند. دختران با هفت یا هشت ساله بودند که کمی مشتاق بودند - و سپس آنهایی که ترسناک بودند مثل من بودند، پدر و مادر که فقط به آن ناتوانی داشتند و به طور طبیعی آنها را می کشتند.\nلیام، برادر کوچکترش که او نزدیک ترین است، مرده است. مرده از غرق شدن در دریا. او با موافقت خود به آن رفت. خودکشی کردن! چرا؟ آیا این اتفاق افتاد به دلیل حادثه ای که در خانه مادربزرگش رخ داد، زمانی که فرزندان بی گناه بود؛ یک وکیل تکان دهنده به ورونیکا، اما چه او و نه لیام تا به حال صحبت در مورد؟ اما این یک راه طولانی در گذشته بود و لیام در چهل سالگی خود است، وقتی که سرانجام تصمیم می گیرد از دست بدهد. چه تأثیری بر زندگی روزمره ما حادثه گذشته است، این که این یادآوری عمیقا ریشه دار را فراموش کرده است، چقدر سخت است؟ آیا یک حادثه منفرد، هر چند انزجار آن ممکن است، ما را، تصمیمات ما، چشم انداز خود را به زندگی شکل می دهد؟ همانطور که ورونیکا خانواده اش را جمع آوری می کند و سفر می کند تا به خانه بازگردد، چیزی که از لیام باقی مانده است، بدن او، افکار او در دوران کودکی جدایی ناپذیر است استراحت او در انفجار پراکنده، آدا، مادربزرگش، چارلی، پدربزرگش، مرد دیگری لامبرت نگنت و اسرار زندگی همسایه اش، در ذهن او نقش مهمی ایفا می کنند. او به یک بی خوابی تبدیل شده است، مثل یک روح که او تنها خانه خود را رام می کند، صبح به طور بی هدف هدف می گیرد. او فقط نمی تواند از لیام، دوران کودکی، رشد آنها، فاصله ها، تفکراتشان بیرون بیاید و او را دیوانه می کند. من همه را برای غم و اندوه، من می گویم، من را به اشتباه. من همه را برای زندگی عادی مغزم. اما گاهی اوقات پر می کنیم، مثل پرندگان کوچکی چوبی که بر روی قطب نشسته اند - ما آن را پر می کنیم، تا زمانی که دون، ما به نوشیدنی کج می شویم.\nاین یک داستان نیست، این رمضان ورونیکا است، مکالمه طولانی است که او با شما دارد، جایی که او می بیند خائنانه ذهن او، افکار ناخوشایند ناخوشایند است که به طور تصادفی از هیچ جا و در برخی موارد شما آلوده و فریب خورده در گودال او از گفتمان بی معنی بی هدف. گاهی اوقات شما بیشتر از اندیشه های کثیف و انزجار خود را می گیرید و مثل شوهرش می خواهید او را متوقف کنید، اما او هیچ خللی به شما نمی بخشد و گاهی اوقات شما را به تلخی و پوچی او می اندازد. او خود را به جنون می اندازد، فکر می کنید، و او، به هزینه برادر مرده خود و اندیشه های زندگی خود و اکتشافات که او می کند پس از مرگ او. من نمی توانم شگفت زده شوم اگر نویسنده در روانکاوی بالا و یا بی شرمانه مست بود یا در حالت مختلط زمانی که او این کتاب را نوشت. آیا طرح وجود دارد، تقریبا همیشه وجود دارد، اما این چیزی نیست که این کتاب در مورد آن باشد. ماهیت آن نهفته در جنون آن است، در تلاش برای درک و نه با واقعیت و آنچه تصور ورونیکا است، اشتباه گرفته شود. و چیزی که من را به عنوان ضربه به بزرگراه منحرف می کند این واقعیت نیست که هر کس کسی را از دست می دهد، اما هر کس کسی را دوست دارد. به نظر می رسد مانند زباله های عظیم انرژی است ... و ما آنها را دوست داریم، حتی زمانی که آنها دیگر دوست ندارند. و هیچ منطقی و یا استفاده از هیچ یک از این موارد وجود ندارد که من می توانم ببینم. و من دوباره گرد می زنم و جلوی گردنم را می بندم، همانطور که شوهرم به آرامی در حال خوابیدن است. چیزی که ممکن است من باشد یا ممکن است من نباشد ممکن است مریلین مونرو - مرده یا زنده باشد. ممکن است این نوع لغزنده، نوع پلاستیکی دختر یا زنی باشد که از کار می داند یا ممکن است یک کودک باشد - دخترش، چرا؟ مردانی هستند که هر کاری می کنند، در خواب هستند، و من مطمئن نیستم که چه زمانی آنها از خواب بیدار می شوند. من نمی دانم چطور یک خط را می نویسند.\nصفحات اولیه کتاب به شما \"حس یک پایان\" را یادآوری می کنند زیرا این خاطراتی است که Enright با آن بازی می کند. برای من، نیمه اول کتاب احساس کمی خسته کننده بود به نقطه ای که می خواستم آن را کنار بگذارم، که من به طور کلی با کتاب ها نمی دانستم، اما متوجه شدم این یک ساختار چهره ای است که ...

مشاهده لینک اصلی
با وجود تمام تحسین های انتقادی که این کتاب دریافت کرده است، هوادار قبل از شروع آن چیزی جز چیزهای منفی از خوانندگان واقعی شنیده بود، بنابراین من به طور طبیعی کمی نگران بودم و مطمئن نیستم چه اتفاقی می افتد. این داستان در ارتباط با خودکشی لیام هگارته است و توسط خواهرش ورونیکا نقل شده است؛ در حال حاضر مادر دو دختر جوان زندگی راحتی طبقه متوسط ​​زندگی می کند، او به خاطرات دوران کودکی فقیرانه اش در ایرلند زندگی می کند، و روایت از بین جمع آوری عنوان (بازگشت به خانه خانواده بزرگ هگارتایی برای مراسم خاکسپاری لیام)، خاطرات ورونیکا از سالهای اولیه او و نسخه های تصور تصادفی از صحنه های زندگی مادربزرگش، آدا. از نظر زبان و موضوع، من این کتاب را کاملا دوست داشتم. اگر چه به طور ظاهری در اطراف مرگ و تباه کردن لایها متمرکز بود، واقعا داستان (اگر می توان آن را یک داستان نامید) درباره خانواده و حافظه. خاطرات Veronicas مانند شرح عکس ها، با جزئیات خاص و یا صحنه های کاملا در ذهن او گرفته شده، اما رخدادهای اطراف نا مشخص است. من فکر کردم که شخصیت این شکاف ها را پر می کند، به طور خلاصه در اطراف واقعیت های قطعی رنگ می زند، آنها را با کل ماتریس های ناقص به کار می برند، فقط به دو برابر شدن با خودش فکر می کند که احتمالا اتفاق خاصی رخ نداده بود، شگفت انگیز بود. این باعث شد که من در مورد خاطرات خودم درباره دوران کودکی و نحوه ساخت و اصلاح نسخه های شخصی ما از وقایع، بسیار فکر کنیم. من همچنین سبک خواندن را دوست داشتم. واژه لغوی احتمالا در مرور کتابها (از جمله مواردی که در اینجا نوشته شده است) بیش از حد استفاده می شود، اما من واقعا نمی توانم از روش بهتر برای توصیف پروتکل Enrights فکر کنم. اگر چه بسیاری از روایت واقعا در مورد هر چیزی به طور خاص نیست، من اغلب احساس کردم که من فقط می تواند به عنوان خوانده شده برای همیشه، به طوری که غم انگیز زبان بود. من عاشق راه Enright به سر Veronicas کردم و افکار و رفتار خصوصی را مختل کرد، این چیزها هرگز توسط دیگران شاهد نبودند و یا توسط خود ما بیش از حد مورد بررسی قرار گرفتند؛ رانندگی بی پروا در شب، شخصیت خود را از صندلی مسافر به عنوان یک همدم، من به شدت به آن وابسته شدم و واقعا نمی دانستم چرا. از نظر طرح و مشخصه، کتاب - برای من - کمتر موفق بود. من ورونیکا را دوست نداشتم، اما من هم به او خیره شدم، و مطمئن نیستم که آیا من قرار بود؛ او قطعا شخصیت بسیار ناقص و احتمالا آسیب دیده است، اما لزوما همدردی ندارد. من نمی توانم در روابط او با لیام دست پیدا کنم، یا به نزدیک بودنش به عنوان برادر و خواهر اعتقاد دارم (قطعا هیچ حس نزدیکی بین ورونیکا و دیگر خواهر و برادرانش وجود ندارد) تا زمانی که داستان تقریبا تمام شود. در حالی که تصویر غم و اندوه و غم و اندوه در حال تسلط بود، گاهی احساس می کرد که روابط میان شخصیت ها فراموش شده است؛ مادر ورونیکا عملا وجود نداشت، بعضی از خواهر و برادرش بیشتر کاریکاتور بود. این کتاب کاملا بی فکری است و می توانم بفهمم چرا این موضوع به بسیاری از خوانندگان ختم نمی شود، زیرا می تواند بسیار ناخوشایند باشد، خصوصا بخش هایی درباره آدا - که سخت است بدانند چه چیزی چه چیزی است و چه حقیقت ندارد، یا اینکه آیا ورونیکا خودش در واقع هر ایده ای را دارد که حقیقت دارد. اما این، دوباره، به موضوع مهم کتاب است؛ آیا حقیقت حوادث حتی مهم است، یا حافظه Veronicas، پیچیده شده و تغییر یافته در طول سال ها، مهم تر است؟ هر بار که من و یک بار کتاب خواندن را امیدوارم که من می توانم در برخی از نقاط مطالعه کرده ام، و یا بحث و جدا شده با دیگران، به عنوان سطوح بسیار زیادی برای آن وجود دارد، بنابراین بسیاری از جنبه های مختلف جالب وجود دارد. این یک مثال کامل است حتی اگر آن را در میان بهترین انتخاب های شخصی ام در سال جاری نباشد، من فکر می کنم یک کتابی است که احتمالا در بعضی موارد دوباره خوانده ام. من احتمالا می توانم از طریق آن به عقب برگردم و خطوط را نقل قول کنم که تقریبا از هر صفحه ای زیبا، الهام بخش، حرکت و یا جذابیت بسیار جذابی می بینم. رمان فوق العاده نوشته شده، شدید، شاعرانه و قابل تحسین است که من فکر می کنم برای مدتی به یاد خاطراتم می افتم.

مشاهده لینک اصلی
من احساس کردم که زمان من با این کتاب را هدر داد. برای همه اینها، من را به یک خانواده ناکارآمد معرفی کرد (همه خانواده ها ناکارآمد هستند؟)، و سپس من را در یک تقاطع جایی که هیچ چیز حل نشده است، ترک کنم. خواننده آزاد است که پایان نامه خود را بنویسد. ورونیکا یک زن 40 ساله از یک خانواده کاتولیک ایرلندی بزرگ است، که در اثر برادر لیام خودکشی و ویرجینیا وولف (سنگ در جیب و همه چیز) رخ داده است. مرگ لیام باعث می شود که روح دوگانگی از دوران کودکی به هم رسیده باشد و زمانی که این راز در نیمه راه نشان داده می شود (خدا را شکر که من از آن کتاب هایی که تنها در ابتدا به زمین می افتند خسته می شوم) بعد از آن همه چنین رویدادی درهم شکسته نشد و حتی به ورونیکا هم نرسیده بود. من می خواستم فریاد بزنم، \"چیزهای بدتر در این دنیا اتفاق می افتد، کودک! رشد کنید! ورونیکا شخصیت بسیار دلپذیر نیست. او سارکاستی است، بیضوی، کار نمی کند، از بچه های کوچکش برداشته می شود، با شوهر نافذ خود که او را از زن دیگری دزدیده است، اغلب روزها بخوابد، بیشتر شبها بیدار شود، و با آلت تناسلی مردان وسواس دارد. کل داستان اتفاق می افتد در سر او و حوادث همه فروتنی است جریان آگاهی در استروئیدها. برخی از وقایع توصیف شده، به ویژه کسانی که در اطراف مادربزرگ آدا و عاشق او Nugent، ممکن است حتی رخ داده است، اما می توانست توسط ورونیکا تصور می شد. مثلا ممکن است که رویداد هسته ای (عفو صلح آمیز) که در سال 1968 اتفاق افتاد، بهانه ای برای جذابیت آلت تناسلی ورونیکا باشد و نه علت آن؟ همانطور که خانواده بزرگ برای مراسم خاکسپاری لیام جمع می شوند، تنش ها و اختلالاتی شروع به رشد می کنند و به نظر می رسد نوعی فریب دادن یک خانواده بزرگ کاتولیک است که در فضای شلوغ که در آن اسرار پنهان شده بودند و درگیری ها فقط به منظور منفجر شدن در مراسم عروسی، مراسم تشییع و غسل تعمید یافت می شود. و در عین حال هیچ چیز حل نشده است و اعضای خانواده پس از دفن مادربزرگ مرده خود، به اسبهای کوچک خود فرو می ریزند. فقط ورونیکا در کشور بحرانی باقی می ماند و مجبور است با زندگی نامطلوب زندگی اش مواجه شود و برای اولین بار \"چیزی در مورد آن انجام دهد\" (فرض بر این است که در ادامه می آید، با توجه به این که این کتاب به چنین یادداشت های بارداری پایان می یابد ) نوشتن را مجذوب و پر انرژی می کند و خواننده را به جریان خون شخصیت ها و کانال های هسته ای تبدیل می کند - از این رو ممکن است از کمیته بوکر استفاده کند. اما احساس می کردم که حداقل می توانیم نشان دهیم که کدام بلیط ورونیکا در نهایت در فرودگاه گاتویک خریداری شده و چگونه به تصمیم او رسید.

مشاهده لینک اصلی
@ خداحافظ، من از خانواده ام متنفرم، این افراد من هرگز تصمیم به دوست داشتن، اما همه را دوست دارم. @ این خط، در سوم تا آخرین صفحه آن Anrights در بر داشت. جمع آوری نمونه ای از بسیاری از تناقضات این رمان است. این برنده جایزه من بوکر 2007 بود و می توانم ببینم که چرا. فرق دارد. خانم انریت این تمایل به تناقض با خود را نه فقط در یک بیانیه واحد بلکه در پاراگرافها، چندین صفحه، کل کتاب و شاید حتی خودش. خانم انریت، در مصاحبه ای با اعلام برنده شدن مرد بوکر، این کتاب را به عنوان «... معادل فکری یک ترس از هالیوود توصیف کرد.» تالیف هالیوود، برای من، نمیتواند کاملا ذهنی باشد. داستان داستان گیج کننده است. به عنوان مثال، در پاراگراف اول یک شخص، شخصیت A یک کودک است، و سپس در جایی در همان صفحه او شروع به توصیف شخصیت B که شخصیت به عنوان مادر بزرگ است. سپس شخصیت B به طور ناگهانی تبدیل به یک بزرگسال جوان می شود که با عاشقش می شود. سپس شخصیت A نیز بالغ درباره همه خواهر و برادرش صحبت می کند. همه در یک صفحه است. این کتاب همچنین اولین کتابی است که من خواندن آن را اشاره می کنم کلمه آلت تناسلی مرد بسیاری از بارها. در واقع من به یاد چیپ، شخصیت در Jonathan Franzens اصلاحات که در تلاش برای تبدیل شدن به یک نویسنده است. او از دوست خود خواسته بود کتاب را بخواند و دوست آن را دوست نداشت. وقتی او پرسید چرا، او گفت: \"تو 257 بار سینه را ذکر کردی. @ تراشه یک لیسانس و دوست داشتنی است. با این حال، این کتاب The Gathering جایزه مرد بوکر را به دست آورد. هفته پیش، من پیش از خود Aravind Adigas White Biger خوانده ام و آن را نیز دوست نداشتم. هر دو آنها حیرت انگیز هستند. حداقل برای سفید ببر، من برگ را نگه داشتم چون سرگرم کننده بود. برای جمع آوری، من مجبور بودم یک کتاب دیگر برای تحریک من ایجاد کنم. اما من مجبور بودم این کتاب را به پایان برسانم که متعلق به نسخه 2010 1001 کتاب است که قبل از مرگ باید خوانده شود. در مورد مرد بوکر چیست؟ همه آنها بد نیست هر چند. من نیمی از آن را دوست داشتم و من نیمی از آن را خوانده ام: دوست داشتم: 2009 فینالیست - کتاب کودکان توسط By Byte 1999 برنده - ترسناک توسط JM Coetzee1992 برنده - بیمار انگلیسی توسط Michael Ondaatje1990 برنده - مالکیت: عاشقانه توسط AS Byatt1989 برنده - باقی مانده از روز توسط Kazuo Ishiguro - مورد علاقه من 1978 برنده - دریای، دریای توسط Iris MurdochHorrible: 2008 برنده - ببر سفید توسط Aravind Adiga2007 برنده - جمع آوری توسط آن Enright2005 برنده - دریا توسط John Banville برنده 2002 - Life of Pi توسط یان مارتل - نه به عنوان وحشتناک به عنوان دیگران سال 1988 نهایی - آیات شیطانی سلمان روشدی - وحشتناک! شاید من باید با برندگان زودتر بسته و آنها را فراموش کرده ام. امیدوارم این از خواندن آن کتابهایی که من وحشتناک را دیدم، دلسرد نشوید. من ممکن است مدرسه بیش از حد قدیم باشد تا قدردانی از طعم جدید ظهور قضات مرد بوکر.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب گردهمایی


 کتاب گروگانگرفتگی
 کتاب گروگانکشتگی
 کتاب صبر کن تا هلن بیاد
 کتاب همسایه بغلی 2
 کتاب مجموعه پائولو کوئلیو (7 جلدی با قاب)
 کتاب هرگز به سنجاب اعتماد نکن