شراره شریعتزاده متولد ۱۳۵۴ و کارشناس ارشد برق است، اما هشت سال است که داستان مینویسد و به عنوان روزنامهنگار حوزهٔ کتاب و ادبیات فعالیت میکند. او کار نوشتن را از سال ۱۳۹۰ در کارگاههای داستاننویسی سیاوش گلشیری شروع کرد و بعد، با کلاسهای رمان حسین سناپور و محمدحسن شهسواری ادامه داد. «بردپیت سیاه» سومین رمان شریعتزاده است، اما نخستین کتاب اوست که چاپ میشود.
برشی از کتاب: نفسکِش، ضامن را کشیدم. کولهام را پرت صندلی مخملِ انتظار کردم. شالم روی شانههایم زِره شد. چشمم به قیچی افتاد که مسیحوار میخکوب سینهٔ دیوار بود. قیچی را قاپیدم. میخ از ترس افتاد. تا آنجا که دستم رسید بیخ شلاق را چیدم و پرت سطل پلاستیکی قرمز کردم. چشمهایم را بستم. نفس عمیقی کشیدم. انگار تارها بیخ گلویم را بسته بودند. موها تاریخنگارند، سوار قالیچهٔ سلیمانت میکنند و میبرند به ناکجا. از جایی که پیچ خوردند. آویزان شدند تا جایِ دستی که حلقه نماند دور کمر. گاهی باید از بیخ بریدشان. به نیت ریشه کنیِ خاطرات هرز.
خرید کتاب بردپیت سیاه
جستجوی کتاب بردپیت سیاه در گودریدز
معرفی کتاب بردپیت سیاه از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب بردپیت سیاه
برشی از کتاب: نفسکِش، ضامن را کشیدم. کولهام را پرت صندلی مخملِ انتظار کردم. شالم روی شانههایم زِره شد. چشمم به قیچی افتاد که مسیحوار میخکوب سینهٔ دیوار بود. قیچی را قاپیدم. میخ از ترس افتاد. تا آنجا که دستم رسید بیخ شلاق را چیدم و پرت سطل پلاستیکی قرمز کردم. چشمهایم را بستم. نفس عمیقی کشیدم. انگار تارها بیخ گلویم را بسته بودند. موها تاریخنگارند، سوار قالیچهٔ سلیمانت میکنند و میبرند به ناکجا. از جایی که پیچ خوردند. آویزان شدند تا جایِ دستی که حلقه نماند دور کمر. گاهی باید از بیخ بریدشان. به نیت ریشه کنیِ خاطرات هرز.
خرید کتاب بردپیت سیاه
جستجوی کتاب بردپیت سیاه در گودریدز





