کتاب بار هستی

اثر میلان کوندرا از انتشارات قطره - مترجم: پرویز همایون پور-معروف ترین رمان ها

بار هستی اثر میلان کوندرا، نویسنده‌ی چک، تفکر و کاوش درباره‌ی زندگی انسان و فاجعه‌ی تنهایی او در جهان است... ؛
چگونه بار هستی را به دوش می‌کشیم؟ آیا «سنگینی» بار هول‌انگیز و «سبکی» آن دلپذیر است؟
برداشت فلسفی و زبان نافذ کتاب، از همان آغاز خواننده را با مسائل بنیادی هستی بشر روبه‌رو می‌کند و به تفرک وا می‌دارد... اگرچه شخصیت‌های کتاب واقعی نیستند، از انسان های واقعی، بهتر درک و احساس می‌شوند؛


خرید کتاب بار هستی
جستجوی کتاب بار هستی در گودریدز

معرفی کتاب بار هستی از نگاه کاربران
سال ها پیش بود که فیلمی دیدم با بازی دانیل دی لوییس و ژولیت بینوش. وقتی به اواخر سی دی دوم رسید فیلم به خاطر معضل همیشگی خش پخش نشد و من هیچ وقت فرصت پیدا نکردم تا بتونم تا انتها این داستان رو دنبال کنم. اسم فیلم سبکی تحمل ناپذیر هستی بود. گذشت و گذشت تا اینکه یکی از نزدیکانم ازم خواست براش کتابی بخرم. خریدم. وقتی میخواست پولش رو بده گفتم من بابت کتاب پول نیگیرم ولی عوضش شما هم یه کتاب به قیمت همون کتاب برام بخر. خرید. اون کتاب بار هستی بود. هیچ وقت مقدمه های مترجم رو قبل از تموم کردن کتاب نمی خونم. شروع به خوندن کتاب کردم. یه حسی بهم می گفت که من از این کتاب تصویری تو ذهن دارم. اما یادم نمی یومد از کجا. تا اینکه به اونجایی از کتاب رسیدم که پسر وقتی به دختره میرسه که دختره کتابی از تولستوی رو دستش داره. لحظه ی خوندن این قسمت بود که یادم اومد این کتاب با اون فیلم یکیه. اون صحنه از فیلم هم به این خاطر تو ذهنم جاگیر شده بود که یکی از محبوب ترین صحنه هایی بود که تو عمرم دیدم. اینکه بتونم عشق زندگیم رو موقع کتاب خوندن برای اولین بار ببینم. و این چنین شد که من تونستم بقیه ی این کتاب رو با تصویر بازیگراش تو ذهنم ادامه بدم. همون کاری که در مورد کتاب بازمانده ی روز انجام دادم. خوشحالم که این کتاب رو خوندم. اما هنوز از کوندا به خاطر افشای جاسوس بودنش دلگیرم

مشاهده لینک اصلی
بارهستی...بارهستی

تجربه و دیداری شگفت آور با میلان کوندرا، دومین نویسنده چک بعد از هرابال، تجربه‌ایی که حس می‌کنم ۷۰ سال به زندگیم اضافه شده!
به نظرم گذاشتن اسم رمان برای این کتاب اصلا عادلانه نیست! بلکه باید عنوان‌های روانشناختی، تاریخ، سیاست، اقتصاد، اجتماع و سقوط بشریت را روی آن گذاشت!
چندماه پیش که چنین‌گفت‌زرتشتِ نیچه را خواندم، درمقدمه‌اش به نیچه‌ایی برخورد کردم که در ژانویه ۱۸۸۹ درتورینوی ایتالیا، با دیدن چشم‌های اسبی رنج دیده، فریادی به اعماق خون‌های زمین می‌زند... دقیقا همان نیچه‌ایی که می‌پسندیدم!
و با میلان کوندرا بازهم به نیچه رسیدم، کوندرا در بارهستی می‌گوید: فریادگریه‌های نیچه، استغفار برای دکارت بوده که حیوانات را ماشین و ابزاری صرف دانسته است.
و همزمان با توما و ترزا برای کارنین، اشک ریختم؛ البته نمی‌دانم برای استغفار کدامین گناه...
در اواخر کتاب جمله ایی بود واقعا تاثیرگذار: @ زمان بشری به خط مستقیم پیش می‌رود. و به همین دلیل انسان نمی‌تواند خوشبخت باشد چرا که خوشبختی تمایل به تکرار است! (دایره‌وار) @
به معنای واقعی لذت بردم از بازگشت ابدی و رنج و فرصت هایی در زندگی که هربار می‌توانند به شکلی دیگر رخ بدهد.
یکبار اصلا حساب نیست، یکبار زندگی کردن مثل هیچ وقت زندگی کردن است...

مشاهده لینک اصلی
شما می دانید که کتاب هایی که به پایان می رسانید و سپس بلافاصله دوباره شروع می شوند، زیرا آنها فقط آن را خوب می دانند؟ این چه اتفاقی با Lightness غیر قابل تحمل و من افتاد؟ پس از تبدیل صفحه در فصل گذشته فوق العاده قلب عصبانی، من نیاز به آن را دوباره شروع کردم تا بتوانم آن دونات عقلانی را که کاندرا پس از خواندن چند فصل اول کتاب خواند، از بین ببرد. من یک یادداشت به خودم نوشتم که گفت: \"اگر عشق در زمان بیماری هاله، نماینده علاقه و تمایلات لاتین در از بین رفتن صخره های دیوانگی است، سپس سبک نورانی بودن غیر قابل تحمل، همتای رسمی خود است. این کتاب پر از عصبانیت های کافی، شک و تردید است تا تحلیل گران فروید را برای هزاران ساعت قابل پرداخت مشغول کند و خواننده را تعجب کند که آیا عشق حتی ارزش تمام مشکلات را دارد. @ من فکر کردم که آغاز خوبی برای یک بررسی خواهد بود. سپس خواندن را ادامه دادم و متوجه شدم که اولین تصوراتم این است که این کتابی درباره عشق و سقوط آن است، تفسیر قابل توجه کوتاه از این حماسه بزرگ است. مطمئن باشید، این کتاب در مورد عشق است، اما فقط تا آنجا که ما می تواند بگوید که زندگی به ناچار با عشق در برخی از موارد در طول مسیر با. عظمت Kunderas این است که او تلاش می کند تا مسیرهای درهم آمیختن زندگی را که گروهی از مردم می گیرند و چگونگی برخورد شانس که به این معنی است که به اندازه ی کوچک یک حزب می تواند تأثیرات عمیق و زندگی برای دیگران داشته باشد، ترسیم می کند. چگونه یک نفر می تواند لعنتی را از طریق زندگی زندگی می کند تنها پوست عمیق، نور سفید غیر قابل تحمل، در حالی که یکی دیگر از آنها گنگ و شهوت خود را با آنها مانند برخی از albatross در گردن گرد و غبار. چگونه هویت ملی شکل می گیرد، چه کسی ما هستیم، مهم نیست که ما از کشور خودمان چه می گذرد. ​​بررسی هر چه که می توانم از این کتاب بنویسم، عدالت را به خود کتاب نمی رساند. زیبا است. این دلهره آور است (من می توانم عنوان این بازبینی @ Animals در ادبیات و چرا آنها من را در هر زمان لعنتی @ را بکش). این به شما برای زندگی خود امیدوار است و سپس در آخرین ثانیه ممکن آن را خراب کند. این یک کتاب است که به شما اعتقاد دارد که نوشتن یک نوع هنری است و سرپرستان صنایع دستی به شدت متاسفانه کم و فاصله زیادی بین آنهاست. این یک کتاب است که من می دانم که دوباره و دوباره به عنوان سالها به یاد میآورم و تجربیاتم را در طول مسیر تغییر خواهم داد، فقط برای دیدن اینکه چگونه این تکرارهای مختلف Logan واکنش نشان می دهند به نبوغ Kunderas.

مشاهده لینک اصلی
سه مسافر در پیاده روی می مانند و شروع به باران می کنند. در عرض چند دقیقه متوجه میشوید که آنها در یک طوفان قدرتمند گرفتار شده اند و به سرعت در معرض سرقت قرار می گیرند. همانطور که آنها در مقابل سنگ تیز قرار گرفته اند، به طرز ناخودآگاه طوفان را با سه روش کاملا متفاوت درک می کنند. Hiker # 1 غیر قابل پیش بینی از طوفان وحشی، فوق العاده و وابسته به عشق شهوانی است. او می داند که شما نمی توانید طبیعت را کنترل کنید و یا به اندازه کافی احمقانه فکر نکنید که او بتواند درک کند که چه اتفاقی می افتد، چه معنایی دارد یا وقتی پایان می یابد. او احساس باران را در چهره اش و باد در موهایش دوست دارد. هیکر # 2 از طوفان وحشت دارد. او نزدیک است، چشم بسته است، دست بر گوش او، و او متقاعد شده است که آنها می خواهند به مرگ. او به عنوان هر یک از پیچ و خم های رعد و برق اعتصاب قبل از آنها و قلب او در مسابقه با ناراحتی و سردرگمی است. او آرزو می کند که همه چیز از بین برود. هیکر # 3 یک مرد شلوغ است، مردی که باید برای اولین بار متقاعد شود که به پیاده روی برود. او متوجه می شود که این طوفان، آنها را حداقل یک نیم ساعت خوب به تاخیر می اندازد، و در بی تفاوتی او از صحبت کردن با ترس و هیجان همکارانش سخن نمی گوید. او احساس عصبانیت می کند که وقتش هدر می رود و از دست دادن سرویس سلولی به شدت هراس دارد. پس از طوفان، سه مسافر سه پاسخ متفاوت به طوفان دارند: Hiker # 1 برای نوشتن شعر و آماده کردن یک وعده غذایی آماده می شود. Hiker # 2 قول داده است که کافئین را از بین ببرد و قسم می خورد که پوسته هرگز دوباره صعود نکرده است. هیکر # 3، هنگامی که خدمات سلولی خود را بازسازی می کند، صدای جیر جیر تند و زننده را از ماشینش می فرستد. به طور تصادفی، همه این سه مسافر در زمان طوفان خوابیده اند که Lightness غیر قابل تحمل بودن توسط میلان کوندرا بوده است، اما این موضوع هرگز به راه رفتن آنها نرسیده است. آنها این کتاب را در سه زمان مختلف به اتمام می رسانند و به نوشتن سه واکنش کاملا متفاوت می پردازند. به طور معمول، آنها به طور مشابه به نحوه پاسخ دادن به طوفان پاسخ خواهند داد.

مشاهده لینک اصلی
â € œ در غروب انحلال، همه چیز توسط نور از نوستالژی، حتی گیوتین روشن است. € • Milan Kundera، Lightness غیر قابل تحمل بودن BeingAfter شنیدن ماه گذشته که مترجم بزرگ اسلاوی مایکل هنری هیم درگذشت من فکر کردم زمان خواندن بعضی از کوندرا بود. از مفهوم ULoB احتمالا بهتر از کتاب واقعی برخوردار بودم (اگر چه هنوز احساس کردم که این کتاب استثنایی است). من مطمئنا مسائل خودم را با هر دو ایده ی نیچه از تجدید ابدی و جایگزین کاندراس و سبک بودن وجودی وجود می دارم، اما نمی توانستم دلسوزانه رویکرد خواندارا را به سوژه ی خود و نحوه بررسی سه گانه ی کثیف زندگی، عشق، تاریخ، جنس، مرگ و سیاست در این رمان. کتاب های خاصی وجود دارد که به نظر می رسد به عنوان نشانگر برای دوره های اولیه در زندگی وجود دارد. مکان هایی وجود دارد که جادوگر در چاودار به طور کامل کار می کند، و بعدا سال ها، زمانی که آن را نیز اصلاح نمی کند. همینطور با Infinite Jest و Siddartha درست است. من نمی گویم این ها کتاب های جوان و یا کتاب هایی هستند که ساده هستند، اما به نظر می رسند که به سختی ضربه می زنند و یک پراکندگی ذهنی خاص بین 16 تا 30 را بررسی می کنند. ULoB یکی از آن کتاب ها است. احتمالا باید پس از اینکه بکارت خود را از دست داد، بخاطر آنکه بکارت خود را از دست داده است، اما قبل از شروع به کمک به طرح بازنشستگی خود، به طور مداوم مشغول به کار هستند. یکی از ضعف های برجسته در این رمان، برای من حداقل تمایل کوندررس به نوشتن شخصیت های اصلی خود در حوزه فلسفی بود. وقتی کوندرا به طور مستقیم در مورد کیتچ یا مهربانی فلسفی صحبت کرد، این رمان قویترین برای من بود.

مشاهده لینک اصلی
یک اپلیکیشن Europop خوب که در حال حاضر کم است، مانند Snap! یا 2Unlimited. اما هنوز عاملی برای فلاسفه شدن دانشجویان با آرزوهای بالاتر از برخورد های وابسته به وابسته به وابسته به وابسته به وابسته به دست راست آنها است. راوی است رول، ساردونیک، عاقل و تقریبا غیر قابل تحسین است. در حقیقت، من در مورد استفاده از خط غیر قابل تحمل انکار بودن بودن فکر کردم، اما تصمیم گرفتم که این کار را نکنم. . . چاپ همچنین: خاطرات زنده ای از نسخه ی فیلم دارد، جایی که جولیت بنیچ، لباس زیر را برای تماشاگر مرد نوجوان نمایش می دهد. مطمئنا زمانی که کاندرا این رمان را نوشت، او می خواست که دیدگاه فکری گسترده اش به خاطرات تالیف سینمایی محدود شود. از این بررسی، تأکید بر تردید در مورد گفتمان پیچیده در سیاست چک، بسیار متشکریم. مطمئنم. بنابراین: این به یک مورد علاقه تبدیل نشده است. این روشنفکر هوشمند جامع بود: در مکان های تکراری، در ساختار بلندپروازانه، scattershot در طرح. من بیش از مقدار خطوط نقل و انتقالات خاموش شد و استفاده بی پایان از phrase Muss sein را نادیده گرفتم! هنگامی که طرح توماس به اعترافکنندگان یک پاک کننده پنجره تبدیل شد، من چیزی نگفتم (کتاب مورد علاقه منی، بنابراین من گفته ام). من حتی ترئزا را بعضی از لغزش ها را برای اینکه یک خوابگاه خودخواهانه است و شخصیت های دیگری که از آنها خواسته های خویشاوندی را بر عهده داشتند، نشان می دهند که رفتارهای کودکانه و hopscotch در اروپا را در اولین نشانه ای از مشکل، روشن می کنند. من فکر می کنم هنر و زنا برای مهمانان سرگرم کننده است. اگر کسی شما را در اپرا سقوط کند، آیا این به اندازه کافی کمتر از مستهلک شدن در یک متل است؟ کاندرا دقیقا به این سوال پاسخ نمیدهد، اما برای یک کتاب نهایی خوب میآید. حالا 82 ساله. به نوعی، این باعث می شود که این بازنگری حتی بی احترامی به نظر برسد. پلاگین را بکشید

مشاهده لینک اصلی
کتاب میلان کوندرا اولین عنوان بود که من در سال 2013 به Goodreads اضافه کردم. با این وجود من مدت ها بود که برای نهایت آن را خواندم. من حدس می زنم کمی ترسیدم که فلسفه پروسه متراکم برای من بدون پس زمینه در این موضوع بیش از حد خواهد بود. من نیازمند نگرانی نیستم چون بیشتر از آن لذت می بردم و غرق نشدم. \"ما هرگز نمی توانیم بدانیم که چه باید بکنیم، زیرا زندگی تنها یک زندگی را می توانیم با زندگی های قبلی مقایسه کنیم و آن را در زندگی ما کامل نکنیم. من اعتقاد دارم که شخصیت های Kundera در جستجوی زندگی ایده آل بدون در واقع دانستن اینکه کدام یک است و آنها در مورد آنچه که باید آنها باید انجام دهند اشتباه است. آنها تصمیمات زندگی را تغییر می دهند و پس از آن آنها احساس می کنند که آنها را می شکند. با این حال، با توجه به گزینه ای که برای رفتن به راه دیگر و آزاد خود را وجود دارد ترس از اینکه جاده می تواند منجر به خطر آنها وجود دارد. داشتن توانایی برای انتخاب، یک قدرت را می دهد، اما می تواند قاطعانه باشد. نویسنده می گوید: از آنجایی که ما تنها یک زندگی را زندگی می کنیم، تصمیم گیری های ما دشوار است زیرا هیچ مقایسه ای وجود ندارد. با این حال، همانطور که ما فقط یک تصمیم گیری جفت زنده زندگی می کنیم، در تصویر بزرگ، مهم نیست که شهرت اهمیت را افزایش دهد. همانطور که Tomas آن را قرار می دهد، Einmal است keinmal. â € œThe رمان اعتراف نویسنده نیست؛ این یک تحقیق درباره زندگی انسان در دام است که جهان تبدیل شده است. \"من احساس می کنم شخصیت ها توسط محیط اجتماعی و سیاسی، انتخاب های خود و ناتوانی در درک آنچه که از زندگی می خواهند، به دام افتاده اند. برخی از قسمت هایی که من در مورد این کتاب از آن لذت نبردم وجود داشت. من کمی خجالت زده شدم در مورد اشتباهی از Kundera و می خواستم به تکان دادن ترزا برای بازگشت به حس خود. او گفت که او از زندگی اش بیشتر خواسته است و پس از آن او پذیرفتن یک شوهر تقلب را به عهده می گیرد، هرچند او بدبخت است. (کمتر)

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب بار هستی


 کتاب بی قراری
 کتاب روح خانه سنگی
 کتاب مجموعه مصور زندگانی معصومین علیهم السلام
 کتاب مجموعه به یاد ماندنی های کلاسیک
 کتاب زبده الرموز
 کتاب هفت داستان