کتاب سرزمین گوجه های سبز

اثر هرتا مولر از انتشارات مازیار - مترجم: غلامحسین میرزاصالح-معروف ترین رمان ها

سرزمین سبز آلوچه در رومانی قرار دارد که در اوج سلطنت طوایف قرار دارد، داستان گروهی از جوانان را که از استان فقیرنشین شهر برای یافتن چشم انداز و تعصب بهتر استفاده می کنند، می گوید. اما امیدها آنها خراب شده است؛ چرا که شهر، بدون هیچ کمکی از حومه، همه جا نشانه ای از لکه های خوردگی خوراکی های دیکتاتوری است. همه راویان دوستان معلمان و دانش آموزان از وفاداری مبهم مخالف - او را خیانت می کنند، خود و یا هر دو را کنار بگذارید. همانطور که آنها این کار را انجام می دهند، ما شاهد آن هستیم که دولت توتالیستی در هر قلمرو بشر قرار می گیرد و هر کسی، حتی قوی ترین، باید به ستمگران خم شود یا از آنها مقاومت کند و در نتیجه از بین برود. هرتا مولر، یکی از بازماندگان دولت پلیس Ceausescus، از تجربه صمیمی سخن می گوید. صحنه بر اساس صحنه، در زبان در یک زمان خشن و شاعرانه، او یک تصویر ویرانگر از یک جامعه و یک نسل خراب شده توسط ترس را ایجاد می کند.


خرید کتاب سرزمین گوجه های سبز
جستجوی کتاب سرزمین گوجه های سبز در گودریدز

معرفی کتاب سرزمین گوجه های سبز از نگاه کاربران
سرزمین گوجه های سبز روایت مردمانیست در حسرت آزادی و در هراس از دیکتاتورهای حکومت توتالیتر .. کتاب از نظر نگارش ساده بود و نثر گزنده داشت .. خوندن این کتاب از اتفاق های خوب زندگی من بود ..

مشاهده لینک اصلی
کتابی نیست که بر اساس یکبار خواندن بشود در مورد آن اظهار نظر جامعی کرد اما فعلا چند نکته در ذهن دارم که مایلم در مورد آن بنویسم:

1) نمی دانم هرتا مولر تا چه اندازه توانسته یا اصلا مایل بوده وضعیت واقعی کشورش را در دوران ریاست جمهوری چائوشسکو به تصویر بکشد، اما قدر مسلم با رجوع به تاریخ و فعالیت های چائوشسکو، روایت او صرفا از @جو خفقان رومانی@ در آن دوره چندان خالی از صداقت نیست. بنابراین می توان او را روایتگری در نظر گرفت که حداقل برخی از جنبه های جو رایج آن دوره را از طریق اتفاقات زندگی روزمره به خواننده معرفی می کند. جوی که جای جای آن بوی فقر، رنج، فساد و مرگ می دهد. برای مثال از تعقیب و گریزها که بگذریم، صحبت کردن راوی داستان در مورد یتیم بودن همسرِ مردِ پوست‏دوز و یتیمخانه شهر (صفحه 195)، به گونه ای کوتاه، ناظر بر سیاست افزایش جمعیت دولت چائوشسکو می باشد که طبق آن وسایل پیشگیری از بارداری و سقط جنین ممنوع می شود و در نتیجه روش های پنهانی سقط جنین افزایش یافته و در چنین شرایطی مادران و نوزادان بسیاری جان می بازند. همچنین، کودکان سر راهی افزایش می یابند و یتیم خانه ها بزرگتر و بزرگتر می شود.

2) به نظر می رسد که هدف نویسنده، بیش از پرداختن به وضعیت همه جانبه زندگی در رومانی آن موقع، تمرکز کردن روی نشان دادن @خفقان@ حاکم بر زندگی و نداشتن آزادی و حق انتخاب است. خفقانی که باعث می شود قلب ها چنان حیوانی بشوند که عشق و خیانت در هم آمیزد و آدم نتواند به هیچ چیز و هیچ کسی اعتماد کند. او شرح تغییر رفتار و روابط آدم ها را در این زمینه به گونه ای استادانه بیان می کند.

@هیچ کس از من نپرسید که در کدام خانه، در کجا، پشت کدام میز، در کدام تختخواب و در کدام مملکت دوست دارم راه بروم، بخورم، بخوابم و یا چه کسی را از سر ترس دوست داشته باشم... همیشه به بند کشیدن بود نه از بند رهانیدن@ ص-44
@گئورگ نوشت: بچه های مدرسه نمی توانند حتی در مورد چیزی که به آن می بالند جمله ای بدون ذکر «مجبور بودن»، مانند: من مجبورم، تو مجبوری، ما مجبوریم، بیان کنند. آن ها می گویند: «مادرم مجبور بود کفش جدیدی برای من بخرد» و این عین حقیقت است. خودم هم همین کار را می کنم. مثلاً من مجبورم هر شب از خودم بپرسم که آیا فردایی خواهد بود.@
@هر کسی در هر چنگه ابر دوستی داشت/ هم از آن روست جهان، در جوار دوستان، آکنده از هول و پلشت/ مادرم نیز می گفت چنین/ دل به دوستان مسپار/ و در اندیشه چیزهایی جدی تر باش@
@پس از رفتن ترزا با ادگار حرف زدم. او گفت: «تو نباید برایش چیزی بنویسی... من فکر می کنم ترزا از زمان آشنا شدن با تو، با پجله هم سر و سری داشته؛ شاید هم قبل از آن.»... چرا، چه موقع و چگونه، عشقی تنگاتنگ با خیانت در می آمیزد؟@

مولر به مسائل فرهنگی، دینی و اعتقادی هم پرداخته اما در حد موضوعاتی سطحی که رابطه اغماض آمیزی با مسائل اصلی زندگی افراد دارند. البته در کنار نقطه ثقل اصلی داستان، وی قدری خشنودسازی همتاهای آلمانی زبانش را نیز دنبال می کند. آن قسمت هایی که به برتری زبان آلمانی و آلمانی تبار بودن نسبت به هم میهنان رومانیایی خود اشاره می کند. به گونه ای نازیسمی ذاتی در کار هرتا مولر وجود دارد. گذشته از اینکه من منتقد ادبی نیستم و قوت های کار را هم زیر سئوال نمی برم، به نظر می رسد که جایزه هایی که این کتاب گرفته هم چندان خالی از زد و بندهای سیاسی رایج در محافل ادبی و هنری نیست.

3) هرتا مولر در کتاب @سرزمین گوجه های سبز@ که من مایل هستم نام آن را بیشتر @قلب حیوانی@ بدانم، در راستای هدف اصلی کتاب، به زیرکی از عهده ی بیان جو خفقان آور تاریخ آن دوره برآمده است. گرچه در جای جای کتاب جملات تأمل برانگیزی وجود دارد و در برخی از قسمت های ابتدایی کتاب احساس و افکار نویسنده مستقیما بیان می شود اما بطور کلی زبان او در کتاب، یک زبان کاملا مستقیم نیست و خواننده خود می تواند خفقان را لابلای اتفاقات داستان حس کند. بگذارید از خود بپرسیم که چرا هرتا مولر با سبکی اپیزود وار در کتاب پیش می رود؟ البته حدس من بر این است که جدا از جنبه ادبی، چنین سبکی زندگی کوتاه انسان هایی را به آدم القا می کند که هر لحظه زیر یوغ استبداد حاکم ممکن است جان ببازند. فلاش بک هایی که راوی داستان به کودکی خود دارد و رفت و برگشت ذهن راوی در حوادث همگی می تواند نشانگر این باشد که گرچه رنج راوی و شخصیت های داستان، یک رنج عمیق، ریشه دار و از لحاظ زمانی طولانی است اما در عین حال زندگی آنان به قدری کوتاه می نماید که در یک چشم به هم زدن می تواند بر باد رود که البته در مورد خیلی از شخصیت های داستان چنین اتفاقی هم می افتد. نکته دیگر در مورد سبک نگارش کتاب این است که از نظر ظاهری هم که بنگریم خواندن کتاب دقیقا به دلیل همین نوع سبک نویسندگی سریع جلو می رود، آنقدر که آدم متوجه نمی شود که یکدفعه چطور به آخرش رسیده است و این مورد مجددا حس گذرایی و به نوعی پوچی زندگی در چنین شرایطی را به خواننده القا می کند.

4) موضوع دیگری که من در داستان دنبال می کردم جنبه های روان‏شناختی اتفاقات و شخصیت های داستان بوده است. شخصیت های این داستان آدم هایی تهی شده از زندگی هستند که نمی توان هدف مشخصی جز رهایی از استبداد حاکم را در فعالیت های شان دید. آن ها آدم هایی نیستند که در کنار همه سختی ها و مبارزات شان، به دنبال زندگی کردن باشند بلکه مرگ را پذیرفته و هر لحظه آن را انتظار می کشند. برای مثال، راوی داستان و دیگر شخصیت ها بیشتر به دنبال ارضای نیازهای آنی فیزیولوژیکی خود هستند و خود راوی تمایلی به ماندن با یک نفر ندارد که هدف های بلند مدت تری برای زندگی می طلبد. در واقع بروز چنین حالاتی در شرایط اجتماعی-سیاسی ای که توصیف می شود کاملا مورد انتظار است. برای آنکه در هرم نیازهای مازلو افراد می توانند با حداقل ارضای نیازهای پست به نیازهای رشد برسند اگر اصلا آن بالا رویایی، انگیزه ای برای عروج باشد. زندگی نیاز به رویا دارد و در شرایطی که رفتن هم نمی تواند یک رویا باشد برای اینکه خود در بیشتر مواقع همراه با مرگ است، خودِ مرگ می شود یک رویا. چگونه پروراندن رویای مرگ در ذهن می تواند زندگی بخش باشد؟ همین می شود که شخصیت های داستان یا به سطح زنده مانی می رسند و یا داوطلبانه خود را به آغوش مرگ می سپارند. مورد لولا و ترزا هرچند که ظاهرا متفاوت است اما تا حدودی هر دو دارای یک ریشه روان‏شناختی است.

@لولا در دفتر خاطراتش می نویسد: رسیدن به آرزوها آسان نیست؛ هدف ها سهل الوصول ترند.@
@هیچ شهری در سایه دیکتاتوری رشد نمی کند؛ چون هر چیزی که زیر نظر گرفته شود حقیر و کوچک می ماند.@ ص-54
@همه به امید فرار به دیار دیگر زنده بودند... به زودی آخرین پشیزشان را خرج نقشه های مفصل می کردند. آنان روزهای متوالی در انتظار مه مزرعه و رودخانه می ماندند، تا خود را از گلوله و سگان پاسدار، در امان بدارند و بتوانند پا به فرار بگذارند یا شنا کنند... تنها کسانی که قصد فرار نداشتند دیکتاتور و پاسدارانش بودند. در چشمان و دستان و لبانشان می دیدی که امروز و فردا و پسینِ فردا، با گلوله و سگ، گورستان ها بر پا می کنند.@ ص 57-58
@هر یک از ما در این فکر بود که چگونه می تواند با اقدام به خودکشی، دوستانش را ترک گوید.@

مایلم که این موضوع رویا در هرم روان‏شناختی مزلو را در مورد قبل و بعد از مهاجرت راوی داستان با هم مقایسه کنم. زندگی در آلمان هم سخت است، شاید حتی همان سطح از فقر و رنج های معیشتی را دارد اما در جایی راوی به مادر خود می گوید که وطن تو اینجاست. لفظ @وطن@ اصولا خود در وهله نخست دارای ماهیتی مثبت است. واژه ی @وطن@ معمولا تداعی کننده واژه های دیگری مثل عشق، امنیت، زبان مادری و ... است. این ها واژه هایی هستند که با زندگی در آمیخته اند. پس راوی زمانی که مهاجرت می کند خود را در زندگی می یابد هر چند که آن زندگی در ابتدا بوی زندگی ندهد. حالا آن بالای هرم مزلو رویایی، انگیزه ای برای عبور از سطح نیازهای پست به نیازهای عالی وجود دارد. حالا می شود علی رغم ارضاء نشدن کامل نیازهای قاعده هرم از این سطح عبور کرد و به سطح های بعدی رسید. می خواهم بگویم که از لحاظ روان‏شناختی اگر آن بالا رویایی در خور عروج وجود داشته باشد مشکلاتی که فرد در قاعده هرم با آن دست و پنجه نرم می کند برای حرکت وی به آن بالا در حالت عمومی بازدارنده نخواهد بود. مسئله ای که قبل از مهاجرت راوی دقیقا بر عکس است.

@گئورگ گفت: به نزد والدین ادگار یا خانم مارگیت هم نمی خواستم بروم. من فقط و فقط یک آرزو داشتم و آن این بود که دستم از این دنیا کوتاه شود... گئورگ بیدار می شود و بدون آنکه کلمه ای با ادگار، کورت و من حرف بزند یک راست به اداره گذرنامه می رود... گئورگ به یاد نداشت که چه نوشته است. فقط صراحتاً قید کرده بود: آرزو می کنم همین امروز کشور را ترک کنم. او گفت حالا حالم بهتر است. تقریبا احساس آدمیت می کنم.@

گذشته از موضوع هرم مزلو، هرتا مولر در جای جای این داستان به خصوص در گفتگوی راوی با مادرش یا در حرف های پدر ترزا به دخترش به مسائل مربوط به شکاف نسل ها و تغییر ارزش های نسل جوان می پردازد و این موضوعات در لابلای اتفاقات داستان چشمک می زنند. به علاوه از فلاش بک های راوی به کودکی خود و مقایسه مسائل مربوط به کودکی با دوران جوانی هم نمی توان سرسری گذشت. برای آنکه هرتا مولر با این کار دارد پروفایل روانی شخصیت اصلی داستانش را می سازد. او به خوبی زندگی فرد را در بافت نشان می دهد، همان چیزی که از آن می توان به روان در اجتماع نیز تعبیر کرد و این فضاسازی به درک بهتر شخصیت اصلی داستان و اصلا خیلی از جنبه های دیگر فضای داستان کمک می کند.

5) یک جایی از داستان هرتا مولر بطور نمادین سرنوشت همه دیکتاتوری ها را به تصویر می کشد که این موضوع علی الخصوص وقتی آدم سرعت محاکمه چائوشسکو و همسرش و تیرباران شدن آن ها را می بیند واقعا تأمل برانگیز است.

@در عکس دیگر، گوساله ای را روی زمین دراز کرده بودند. سه مرد روی آن نشسته بودند. یکی از آنها در سمت راست روی گردن حیوان نشسته بود. او پیشبند لاستیکی بسته بود و چاقویی در دست داشت. پشت سر او، مرد دیگری با چکش سنگینی در دست ایستاده بود. مردان دیگر در یک نیم دایره زانو زده بودند. آن ها فنجان قهوه در دست داشتند. در عکس دیگر، مردانی در حال نشستن گوساله ای را با گرفتن گوش ها و پاهایش روی زمین نگاه داشته بودند. در عکس بعدی چاقو گلوی گوساله را دریده بود و مردان، فنجان های خود را برای پر کردن خون روان، در دست گرفته بودند. در عکس بعدی، آن ها مشغول نوشیدن بودند و گوساله، کف سلاخ خانه افتاده بود. فنجان ها در زمینه عکس روی هره پنجره ردیف شده بود.@

6) در پایان، هرتا مولر یک نویسنده ی پر حرف نیست که با پرحرفی خود خواننده را خسته کند. او در این کتاب کم اما گزیده گفته است و جمع کردن چنین موضوعی در 255 صفحه ماهرانه صورت گرفته است. هر چند که گاهی آدم دلش می خواهد بیشتر بخواند و بداند اما کتاب همواره این پیام را می دهد که بیشتر خواندن ها و دانستن ها به عهده ی خود خواننده است.

مشاهده لینک اصلی
این همه در چشم آنها بود، چشم های رومانیایی، چشم های ترس، چشم های رنج، چشم غم و اندوه. سریع به جلو، 1989، 25 دسامبر، چگونه می توانم فراموش کنم، روز کریسمس. خانواده، ارواح جشن، هدایا، مرگ توسط ستاد شلیک، Nicolae Ceau ™ escu، همسر النا، دو بلیط، یک راه ... جهنم. @ Land of Plums Green @ یک حساب کاربری در حال حرکت برای یک گروه از دانش آموزان تلاش می کند تا خود را تحت کنترل Ceau ™ حاکم تروریسم، زندگی می کنند در یک دولت توتالیتر، که هر یک از جنبه های روز به روز اثر می گذارد. فقر وحشت زده شده، روحهای عصبی، امیدوار به یک میلیون مایل دورتر، با دست ستمگران کنار بیایند یا مانند مشت پر از گرد و غبار از بین بروند. در پشت آهن سخت گرفتار، هیچ شکاف در میان، بدون خورشید. درخشان در معرض زمین قرار می گیرد، چشم های خالی به آسمان نگاه می کنند. Müllers پروسس، هیپنوتیزم، ذهنی تکان دهنده، بی رحمانه قدرتمند، ناله و کاملا غیر متعارف است. بخشی از آن را در یک کافه، در مترو و راحت خانه ها بخوانید، اما به نظر می رسید که بیشتر در مدفوع قدیم، در گوشه ای از یک اتاق کوچک، روی دیوارهای پوسیدگی نشسته اند. افکار افقی؟ ... خسته کننده ، ناتوان، وحشت زده شد! نوشتن در آن زمان تقریبا بیش از حد خرس بود. هرگز فراموش نخواهم کرد، اما نمی خواهم به یاد داشته باشم.

مشاهده لینک اصلی
من می خواستم این کتاب را دوست داشته باشم. من واقعا انجام دادم با این که منشأ یک برنده جایزه نوبل و کتابی بود که به بررسی عوارض جانبی روانکاوی دیکتاتوری در رومانی منجر شد، من مطمئن بودم که این کتاب به مناسبت ادبیات من، در حالی که منحصر به فرد بشردوستانه من است، غرق می شود. اما متأسفانه، آن بزرگ نشد. بزرگترین دلیل شکست آن چیست؟ به سادگی خیلی گیج کننده بود من عاشق اصطلاح صریح و صریح تا آنجا که بعد، اما زمانی که شعر و زیبایی شروع به جلوگیری از پیشرفت طرح و درک، من شروع به آرزو می کنم که نویسنده شاید با تعادل دقیق تر تنظیم شده است. نوشتن در زمان ها بسیار زیبا بود. اما زمانی که من، که براساس برآوردهای فروتنانه من خواننده بسیار پرطمطراق و قدرتمند است، میبایست قسمتها و صفحات را از بین ببرم که از چه چیزی اتفاق افتاده است. سپس من فقط به سمت چپ خراشیده می شوم، اما من نیز با این سوال که اگر سن در نهایت با من دست و پنجه نرم کرد و تخریب سلول های مغزی من رسما شروع شد، تعجب کردم. ایده من در مورد نتایج @ لذت بخش @ خواندن.این رمان در مورد یک موضوع بود که من مطمئن هستم تعداد کمی از غربی ها تا به حال کاوش، که دولت توتالیلیتی است که در رومانی پس از جنگ جهانی دوم ظهور کرد. در حالی که من لزوما یک کارآموز رمان تاریخی نیستم، من از آن قدردانی میکنم که بتوانم حساب فریبنده ای را بخوانم که در حالی که با موفقیت به من سرگرم می شود، همچنین به طور همزمان من را آموزش می دهد. واقعیت این است که من توانستم این رمان را تکمیل کنم و با دانش بسیار مشابهی از این مرحله در تاریخ رومیانا روبرو شوم، همانطور که وقتی وارد شدم، به این معناست که چیزی به طرز ناخوشایندی پیش رفت. من انتظار نداشتم و هرگز دلم نمی خواست احساس کنم که خواندن یک متن تاریخی را داشتم اما انتظار داشتم که به نوعی به این دوره از تاریخ در روابط صمیمانه تر جذب و متصل شود. من می گویم که همانطور که رمان پیشرفت می کند ، من توانستم کمی خودم را ثابت کنم و از اتفاقاتی که با چشم فکری بیشتری داشتم قدردانی کنم. با این حال، هرچند که آلودگی به پاک کردن پنجرههای وضوح منجر شد، هنوز خودم را نه به لحاظ احساسی سرمایهگذاری کردم، که پیشبینی میکردم. این یک داستان از دانشجویان کالج بود که توسط دولت مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند و از نظر لیبرال اندیشمند و غیرمجاز بودند. و در حالی که این فرضیه بیشتر خوانندگان را شامل می شود، از جمله خودم، اتفاقاتی که این دانش آموزان را احاطه کرده بود، صرفنظر از اینکه به سبک نوشتار از نوع سرمایه گذاری شخصیتی حمایت می کند، باعث می شود که این حوادث به یاد ماندنی بماند، بی فایده است. حتی در حال حاضر، نوشتن این بررسی حدود یک هفته پس از پایان، من به سختی می توانم به یاد داشته باشید که زندگی می کردند، که درگذشت، چگونه رمان پایان، و چه درس ساخته شخصیت بی نام با او که به نحوی ساخته شده این داستان، داستان او، ارزش گفته شده است با این همه می توانم کسی را از خواندن این کتاب منع نکنم. این کمک به مولر برای دلیل به دست آوردن جایزه نوبل بود، و من مطمئن هستم که یک خواننده تصحیح شده صبر خواهد کرد تا به روشنی آن را بخواند و به شدت به هر تصویر و قیاسی فکر کند. این کتاب بزرگ شد و حتی اگر من بیشتر از اینکه آرام بودم، حتی می توانستم بفهمم که این کتاب با لایه هایی سنگین بود که فراتر از تصحیح وقایع و احساسات بود. پیامی در اینجا وجود دارد، و اگر شما مایل به درگیری عمیق است، من مطمئن هستم که شما آنچه را که این پیام است را برآورد می شود. نوشتن نویسندگان پارادایم زیبایی بود، اما برای من آن را در راه آنچه که من احساس کردم باید فقط یک داستان نیست، بلکه یک تجربه است. من احساس خجالت می کنم برای رتبه دادن به این یکی دو ساله، و شاید وقتی که من بزرگتر و چاشنی بیشتری هستم، من از چنین اتهامات پشیمان خواهم شد، اما از همان لحظه، دو مورد بیش از این است که بتوانم تجربه خودم را از طریق زمین لکه سبز ترسیم کنم .

مشاهده لینک اصلی
سرزمین آلوهای سبز یک حماسه عرفانی قریب الوقوع Banat Swabians (جمعیت اقلیت آلمانی) است که در رومانی زندگی می کنند که تحت مراقبت مستمر و ترس از جنگ جهانی دوم زندگی می کنند؛ به ویژه در سراسر عذاب هوشیار نیکولا Ceau ™ Escu (1965-1989) ** هر آنچه که شما انجام می دهید از استان خود، شما را در صورت شما انجام دهد. ** هنگامی که ما صحبت نمی کنیم، ادگار گفت، ما تبدیل به غیر قابل تحمل و هنگامی که ما انجام می دهیم، ما خودمان را احمق می کنیم. مولر داستان های سرزمین های بی ادعا، چشم های غم انگیز، قلب های خوش بینانه و اعتقادات روحانی را از بین می برد و بدین معنی است که چگونه آسمان از عمق سرد قبر بیرون می آید.

مشاهده لینک اصلی
هیچ کس کاملا مانند هرتا میرل نمی نویسد. یکی از بازنگریهایش درباره پروسسینincantatory @ است که ریتم تقریبا هیپنوتیزم جملات او را به خوبی توصیف می کند. یکی دیگر از خصوصیات نوشته او این است که او هرگز چیزها را توصیف نمی کند. من حدس می زنم آنچه را که می گویم @ راه دیگر. @ اغلب این شامل یک عنصر شخصیت است. فردی چمدان را حمل نمی کند، بلکه چمدان را می گیرد @ دستش را می شکافد @ زنانی که در نور فرو می ریزد، بر روی مصلی که روی دیوار تاریک آویزان نیست نگاه می کند، اماJesus از یک مکان تاریک بر روی دیوار در چهره روشن نگاه می کند زیر @ و در و در چه چیزی باعث می شود که این ویژگی ها، حداقل به نظر من، این طور باشد که آنها به طرز خاصی در دنیای دیوانه و پهلوان دیکتورت به طور کلی و Ceausescus رومانی به طور خاص بیان می کنند. چشم انداز Müllers وحشت زده است، بدون تحریک، حداقل در این رمان، در خشونت حساس است. او یکی از بهترین هشدارهای ما علیه شرارت های دولت توتالیتر است.

مشاهده لینک اصلی
Snellezen در اینجا بحث نشده است. به طور منظم بازگشت به زیبایی جملات توصیف شده دوباره شامل می شود. در Hartedier هیچ کلمه ای بیش از حد وجود دارد. فلاپ پشت ما را به ما می گوید که این موضوع مربوط به رومانی است که در زیر Ceascescu است. مکانی که در آن شما می توانید دستگیر و شنیده شوید زیرا شما در خیابان خنده دارید. هر زمان که خانه شما را می توان جستجو کرد. کجا موهای خود را در چمدان قرار داده اید تا ببینید آیا کسی آنها را باز کرد. جایی که کتاب های شما در چاه ها پنهان می شوند. در واقع یک طرح، فقط افکار و اعمال شخصیت وجود ندارد، اما تصویری قانع کننده از زندگی دیکتاتور رومانیایی می دهد. به طور مداوم شما وحشت زندگی را در چنین جامعهی توتالیتر احساس میکنید. اگر از قوانین پیروی نکنید، زندگی شما را ندیدید و شما حتی کشته می شوید. وحشت خالص و تاریکی. اما خیلی زیبا، اندازه گیری، دور و شاعرانه توصیف شده است. رمان کلاس

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب سرزمین گوجه های سبز


 کتاب ناخدای بی کلاه
 کتاب موزه عشق مدرن
 کتاب معشوقه آخر
 کتاب یلداترین شب
 کتاب چیزی شبیه معجزه
 کتاب آتش سوران