کتاب فرانکنشتاین

اثر مری شلی از انتشارات قدیانی - مترجم: محسن سلیمانی-معروف ترین رمان ها

فرانکنشتاین دانشمند جوانی است جاه‌طلب و جویای نام که جانوری زنده به شکل انسان و با ابعاد کمی بزرگ‌تر از یک آدم معمولی و با ریخت و قیافه‌ای زشت و مخوف می‌سازد که همه، از جمله سازنده‌اش، از دست او و شرارت‌هایش می‌گریزند. اما در کاربرد عام به تدریج خود آن هیولا به فرانکشتاین معروف شده و این نام اسم عامی شده برای مخلوق ویرانگری که از اختیار آفریننده‌ی خویش نیز خارج شود و حتا خالقش قادر به مهار نیروی مخرب او نباشد. مری شلی، نویسنده‌ی این اثر، همسر شلی، شاعر بزرگ رمانتیک انگلیسی بود و رمان‌های دیگری نیز نوشت، اما فقط همین اثر او بود که شهرت ماندگار و عالم‌گیر یافت.


خرید کتاب فرانکنشتاین
جستجوی کتاب فرانکنشتاین در گودریدز

معرفی کتاب فرانکنشتاین از نگاه کاربران
Frankenstein; or, The Modern Prometheus, Mary Shelley
تاریخ نخستین خوانش: هشتم دسامبر سال 1995 میلادی؛ تاریخ خوانش دوم: نوزدهم نوامیر سال 2011 میلادی
عنوان: فرانکشتاین؛ مری شلی؛ مترجم: جعفر مدرس صادقی؛ تهران، نشر مرکز، 1374؛ متن کوتاه شده در 224 ص؛ شابک: 9643051064؛ موضوع: داستانهای نویسندگان انگلیسی قرن 19 م
مترجم: محسن سلیمانی؛ تهران؛ قدیانی، چاپ چهارم 1392؛ در 326 ص؛ شابک: 9789645366184
عنوان: فرانکنشتاین یا پرومته نوین؛ نویسنده: مری شلی؛ مترجم: کاظم فیروزمند؛ تهران، نشر مرکز، چاپ دوم 1389؛ در 262 ص؛ شابک: 9789642131037؛
فرانکنشتاین دانشمند جوانی ست جاه‌ طلب و جویای نام، که جانوری زنده به شکل انسان و با ابعاد کمی بزرگ‌تر از یک آدم معمولی و با ریخت و قیافه‌ ای زشت و مخوف می‌سازد؛ که همه، از جمله سازنده‌ اش، از دست او و شرارت‌هایش می‌گریزند. اما به تدریج خود آن هیولا به فرانکشتاین معروف شده، و این نام، اسم عامی شده، برای مخلوقات ویرانگری که از اختیار آفریننده‌ ی خویش نیز خارج میشوند و حتی خالقشان نیز توان مهار نیروی مخرب آنها را ندارد. مری شلی، نویسنده‌ ی این اثر، همسر شلی، شاعر بزرگ رمانتیک انگلیسی بود، و رمان‌های دیگری نیز نوشت، اما فقط همین اثر او بود که شهرت ماندگار و عالم‌گیر یافت. امید که فرصتی دست دهد تا مشخصات ترجمه ها و ناشران دیگر این کتاب را نیز گرد آورم. ا. شربیانی

مشاهده لینک اصلی
نفرین به روزی که به دنیا آمدم! ای آفریدگار ملعون من! چرا غولی چنین کریه ساختی که حتی خودت هم با نفرت از او روی بر می گردانی؟ خداوند از سر مهربانی بشر را زیبا و شبیه جلوه خود آفرید. اما تو مرا از همه آدمیان زشت تر و وحشت انگیزتر آفریدی. حتی شیطان هم دوستانی دارد که او را می ستایند و دوست می دارند، اما من تنها هستم، تنها و نفرت انگیز.


پس از شكستن اقتدار كليسا در قرون وسطا، دانشمندان و فيلسوفان و بانيان فرهنگ و سياست به مرجع ديگرى به نام راشيو (Ratio) متوسل شدند و از آن هم به عنوان ابزارى براى هر چه بيشتر منكوب كردن سنت دينى و هم به عنوان ابزار پيشرفت و رسيدن به آرمان هاى انسانى، همچون شناخت جهان و زندگى سعادتمندانه استفاده كردند.
اما خود اين راشيو چه بود؟ در ترجمه اى ساده همان عقل و راشيوناليست ها نيز عقلگرا ترجمه مى شوند، اما واژه ى عقل ماهيت راشيو را از ديد راشيوناليست ها به درستى نشان نمى دهد. راشيو در زبان لاتين به معناى نسبت رياضى بين دو مقدار است و راشيوناليست ها اعتقادى تام و تمام به عقل رياضى داشتند. عقلى دقيق و واضح، مستدل و يقينى، و در تمام فعاليت ها متكى به خود، بى نياز از مرجعى خارجى كه به او اعتقاداتش را ديكته كند. اين كشف بزرگ، شور و شوقى در جان دانشمندان انداخت. عقل رياضى معيار همه چيز شد، و دستاوردهاى درخشان علم و صنعت برهانى بر صحت اين راه بود. و وقتى فيلسوفان و متفكران سياست و علوم اجتماعى موفقيت چشمگير اين ابزار را ديدند، همان را در نظريات فلسفى و سياسى و اجتماعى خود به كار بستند. دوران رنسانس به دوران روشنگرى گره خورد، دوران روشنگرى
به انقلاب صنعتى، و عقل رياضى به عنوان خداى جديد اروپا، اقتدارى روز به روز بيشتر يافت، و از همين جا كابوس آغاز شد.
راشيو در جايگاه خداوندگار دوران جديد، موجودى بود از خودمطمئن و جهان شمول، در نتيجه بى انعطاف و استثناناپذير، در نتيجه خشك و مستبد و بى رحم. هر حكمى مى كرد، تا ابد صحيح و خلل ناپذير بود، و انسان ها با هر شكل و شمايلى، بايد بى برو برگرد از آن اطاعت مى كردند. اگر در قرون وسطا دگرانديشان را به اسم خدا مى سوزاندند، در دوران جديد به اسم عقل آن ها را به اردوگاه هاى گولاگ و آشويتس مى فرستادند.

با آشكار شدن اين شكاف ها در بدنه ى عقل رياضى، نهضت هاى مختلفى به طور پى در پى در طول چند قرن، به مخالفت با ديدگاه هاى راشيوناليست ها برخاستند. از جمله مهم ترين اين نهضت ها، نهضت رمانتيك بود، و اين جايى است كه فرانكنشتاين وارد مى شود. رمان كليدى دوران رمانتيك، كه نوشته شد تا وحشت حاصل از عقلگرايى افراطى را نشان دهد: نبوغ و حرص دانش اندوزى هر چه بيشتر دكتر فرانكنشتاين كه منجر به تولد موجودى كريه و خونريز گشت، نوزاد مشئوم عقلگرايى، هيولاى فرانكنشتاين.

مشاهده لینک اصلی
بدون ستاره درست است. صفر، زیپ. ندا. تقریبا 30 سال است که من از این کتاب خیلی ناراحتم. من فکر نکردم که هر چیزی می تواند بدتر باشد، پس Kafkas The Metamorphosis. به نظر من خیلی قدیمی نیستم که اشتباه کنم این بار، من بهانه ای ندارم که مجبور شدم این را برای دبیرستان بخوانم. کلاس آه نه، این بار من این را از خواسته خودم و برای سرگرمی خواندم. آره، سرگرم کننده Kinda مانند چسباندن شاخه های بامبو بین نوع ناخن های من سرگرم کننده است. تماشای رنگ خشکی سرگرم کننده. برای رفتن به یک کنسرت هوائی fun.OK باید عادلانه باشد، من باید به شما بگویم آنچه را که من در مورد این دوست داشتم .... خوب، مری شلی هنگامی که این را نوشت، نوجوان بود. رنگ من تحت تأثیر قرار گرفت در 19 سالگی من فقط دوست پسر کالجم را دنبال میکردم، نه کلاسیک انگلیسی عالی. به هر حال، من نمی توانم چیزی را تحسین کنم در این کتاب، صرف نظر از این واقعیت که تنها کتاب در تاریخ خواندن من است که در آن من در واقع تعداد هر یک از صفحات را ذکر کردم و به لحاظ ذهنی به پایان رسید. چرا من همچنان ادامه دادم، ممکن است بپرسید؟ خوب، در نقطهیی که درد از ذهنم بیفتد، تصمیم گرفتم جان مک کین خود را به کانون برسانم و فقط از شکنجه بیرون بروم. شکل ظاهری من را خواننده قوی تر و قوی تر می کند. شاید حتی من را از خواندن دوباره از سقوط خورشید لذت ببرید .... (خوب، نه، نه، اما شما این ایده را دریافت کنید.) فرانکنستاین کلاسیک است. ملودرام کلاسیک. کامل با یک شخصیت اصلی پرما دانا، vaporish، لرزش پرما دانا و یک هیولا شبه است که تنها گناه زشت است و سپس Bernie Madoff در بلوک سلول D. پس از سکته مغزی / jerk / گازپروانه / ضعیف / شروع از دانشمند دیوانه ما ویکتور فرانکنشتاین، من فقط می توان امیدوار بود که او یک خرگوش نباشد که بخواهد بر خلاف شیطان پرستی کار کند - اوه وای! آیا قرار بود ما در هیولاهای قاتل خشمگین شویم؟ با پایان دادن به کتابها، من فقط می دانستم که موجودی، خواهر و برادر اشتباه فرانکشتاین را به قتل رساند. او می توانست یک سفر خوب (و من راضی از درد و رنج شدید) را نجات داد، تا زمانی که او ساز خود را قبل از اینکه بتواند آن را از اتاق خزانه بیرون بکشد، نجات داد. مطمئن هستم که طرفداران این کتاب می گویند من نمی دانستم تفاوت های عمیق تر و نمادین این کتاب، و مطمئن هستم که آنها درست هستند. در این نقطه در زندگی من، همه چیزهایی که من می دانم این است که من دوست دارم و در یک کتاب دوست ندارم، و تا آنجا که من نگران، این کتاب بی رحمانه، ترس از ذهن ذهن است. اما این فقط من است مسافت پیموده شده شما متفاوت خواهد بود (همانطور که من صمیمانه امیدوارم این کار را انجام دهد). در مورد مسافت پیموده شده خودم، بهتر است با رانندگی فورد پینتو در Indy 500 مقایسه شود ... EDIT تلاش های چند طلای آشامیدنی Kool-ade که شورت های بزرگ / بزرگ پسر خود را در یک غلاف کتاب تقریبا 200 ساله است و نمیتوان به راحتی در مورد بررسی من نظر داد، من همه نظرات آینده را متوقف می کنم. آیا آن را دوست ندارید؟ برای غربال کردن مفهوم یک نظر شخصی، ترول های ناف را سرزنش نکنید.

مشاهده لینک اصلی
عذرخواهی می کنم، اما این بازنگری به خاطر اینکه مغز من خیلی اکسیژن است، توسط رمان زرق و برق دار دزدیده شده است که کمی احساس سرگیجه می کنم. پس لطفا معجزات تصادفی را ببخشید. اول: مری شلی \"عاشق تو هستم\" دوم: هالیوود عزیز - شما دروغ می گویید شمع ادبیات خرابکارانه، بدون استعداد هک، شما این همه اشتباه است. لطفا یاد بگیرید که قبل از اینکه FUBAR دوباره آن را بخوانید، یک نسخه از مواد اولیه را بخوانید و خودتان را بخوانید. سوم: قلب من برای \"مونت کارل\" متزلزل شده است و من این احساس قوی را دوست داشتم که از آن خوشتان بیاید، از زمان خواندن گراندل و نامه کراوات، نامه کراوات. â € œwretchâ € به خوبی به تصویر کشیده شده و قدرتمند است که او را تشکیل می دهند رباط های عاطفی برای کل داستان. او یکی از بهترین آثار است که فرم نوشته شده را می توان ارائه داد. چهارم: همانطور که من می خواهم بگویم، این رمان به عنوان یکی از محبوب ترین داستان های وحشت های کلاسیک من، «دراکولا» را از بین برده است. «برام»، اما خوب / بد، غمگین، تنهایی ناامید از هیولای یتیم در تلاش برای پیدا کردن یک هدف و تعریف خود را در جهان برتری شمار. پنج: هیچ کس نمیتواند احساسات مختلفی را به وجود آورد که از ابتدا به عنوان یک طوفان به ذهن من رسیده است. زندگی و مرگ به مراتب منسجمی به نظر می آید، که ابتدا باید آن را از بین ببرم، و یک نوری از نور را در دنیای تاریک پر می کنیم. گونه جدید من را به عنوان خالق و منبع آن برکت خواهد داد؛ بسیاری از طبیعت شاد و عالی به خود می گیرند. هیچ پدر نمی تواند قدردانی فرزند خود را به طور کامل ادعا کند، زیرا من باید شایستگی خود را داشته باشم. به دنبال این بازتاب ها، فکر کردم که اگر بتوانم انیمیشن را بر روی موضوع بی نظیری تحویل دهم، ممکن است فرایند زمان (هر چند که اکنون آن را غیرممکن یافتم) تجدید حیات می کنم؛ جایی که مرگ به نظر می رسد بدن را به فساد اختصاص داده است. به عنوان زرق و برق دار به عنوان پروسس، من فکر کردم این یک جرم است که شامل حداقل یک نقل قول نیست. شش: «توضیح بدون» برای پروسه ای که ویکتور برای ایجاد هیولا استفاده می کند چیزی نابغه است. هیچ رویکرد دیگر نمیتوانست جلال عظیمی و اهمیت دستاورد را به دست آورد، زیرا ما می دانستیم که این فریب خورده است. شلی آن را کاملا انجام داد که به من خوش بینانه تبدیل شد. | Seven: صحنه رعد وبرق و خشن، به طور کامل کار هالیوود است؟ در اینجا € ™ N ° € | Lightningâ € |scene؟ آیا تو شوخی میکنی؟ حتی کنت Branaghâ € ™ ثانیه ظاهرا â € œtrueâ € اقتباس قدرت های الکتریکی ارائه شده به این روند است. همه ی آن دوختن هالیوود دوباره به آن می گوید که یک ابزار بی فایده است. . هشتاد و هفت: صحبت از ابزار، ویکتور فرانکنشتاین یک غول پیکر است. تا آنجا که من نگران هستم، او به وضوح تبه کار قطعه است. با این حال، آنچه که من در مورد نوشتن Shelly به دست آوردم به طرز شگفت انگیزی جادویی بود، درجه ی منحرف شدن آن است که شخصیت ویکتوریا آمد. من ابتدا داستان را دوست داشتم و حتی او را تحسین کردم و سفر شخصی خود را قانع کننده دانستم. او نابغه ای بود که میل او به باز کردن اسرار جهان بود و این که مانیک، \"دانشمند دانشمند\" برای دستیابی به چنین هدف عالی، مورد نیاز بود. با این حال، هنگامی که \"هیولا\" از هیولا آمد، من متوجه شدم که من در طول بقیه داستان وفلینگ را پشت سر گذاشتم. به طرز عجیب و غریب، لحظه ای از موفقیت او و واکنش او نسبت به زندگی که او به آن علاقه مند بود، شروع به از دست دادن بشریت در چشم های من شد. درمان او با هیولا بسیار ناراحت کننده بود. با وجود این، شلی توانست من را ببیند و از موقعیت فرانکنشتاین قدردانی کند و درک کند که چرا او چنین تمایلی به وجود وجودش نداشته است. ، اما برای من کافی است که او را به عنوان یک فرد غم انگیز ببینم. به عنوان مثال، شجاع بزرگی برای شلی است که بسیار عالی است. نه: من هیولایی را در بین بهترین آثار ادبی تمام وقت قرار می دهم. این تظاهرات منحصر به فردی از فرسودگی علمی بشریت و بی تفاوتی خفیف به عواقب آن استادانه انجام می شود. Frankensteinâ € ™ â € œwretchâ € نمونه اولیه از فرار ادبی بود و هر گونه â € œmisunderstoodâ € موجودی از آن است که پس از فرزندان خود را. مشخصات شخصیت او فوقالعاده است و به محض این که اقدامات ویکتور به لحاظ لحظه ای پراکنده برای درک رفتار بی رحمانه خود از این هیولا، اقدامات خشمگینانه جنایتکاران خشمگین را به شدت برای ما محکوم می کند. تست شده، خم و کشش، اما برای من حداقل، هرگز شکسته نشده است. من او را درک می کردم ... خشم او را فهمیدم. ده: هیچ اسپویلر در اینجا نیست، اما حل نهایی رابطه بین ویکتور و کودک نابغه اش wasâ € |stellar. همه چیز آشتی کرد و هیچ چیز حل نشد. حساب نهایی اتفاق می افتد و آن هم مهم و بی فایده است. یازده نفر: من انتظار داشتم که پروسس خوب باشد، اما قبل از اینکه شلی را بخوانم، هنوز از اینکه چگونه استثنایی و گوش دادن به آن بود، شگفت زده شدم. نوشتنش واقعا با من مخالف بود و من توانایی او را برای بافتن احساسات، تسخیر و تقارن ادبی بالا با هم داشتم. خوب، چیزهای خوب دوازده: این رمان به عنوان یک عروسک انجماد ...

مشاهده لینک اصلی
\"من در عشق من هستم دوستانی که شما به سختی می توانید تصور کنید و خشم کسانی که شما اعتقاد ندارید. اگر من نمیتوانم آن را برآورده کنم، دیگران را تحسین خواهم کرد. »امروز با ژاکی در حال راه رفتن بودم و در مورد چیزهای مهم مانند، شما می دانید ... کتاب ها. و موضوع کتاب های مورد علاقه ما تمام وقت آمد. به اندازه کافی عجیب و غریب، دو نفر از سه نفر ما یکسان بودند - Wuthering Heights و Crime and Punishment. سپس ژاکی گفت که سومین کتابی بود که من در زمان بسیار زیادی به آن فکر نکردم. این کتاب فرانکنشتاین بود. من به عنوان یک شات از ادبیات خوب به من ضربه زد: همه چیز را در مورد این کلاسیک که تا به حال بر من تاثیر گذاشته بود، فراموش کرده ام، به من فکر کرده اند و به طور کامل خرد شده دل من را چند بار. فرانکنستاین؟ گفتم. من باید بررسی کنم که در حال حاضر. ببینید، هر چند، بهترین و بدترین چیز در مورد این رمان این است که چگونه تحریف شده توسط سازگارانه فیلم ها و ایده های نادرست درباره ماهیت فرانکنشتاین و @ monster @ خود تبدیل شده است. سالهاست که فکر کردم فرانکنشتاین نام این شخص کمی با رنگ سبز است که پیچش در گردنش است. خب، فرانکشتاین من را ترسید؟ آیا بیدار شدم و خوابیدم با نور، با پریدن در هر شکلی کوچک در خانه؟ آیا از هیولا و فن آوری و خطرات بازی خداوند ترسیدم؟ نه. از آنجا که زیبایی این داستان این است که این چیزی نیست که بسیاری از مردم فکر کنند. چیزی که تقریبا مورد علاقه من در مورد آن است. این کتاب یک نوع هالووین داستان با نوع هالووین از هیولا نیست. این داستان چیزی کم از دلهره آور غمگین نیست. â € œ ... هنگامی که من به اشتباه امید دیدار با موجودات که، عفو فرم خود را به من، من را دوست دارم برای ویژگی های عالی که من قادر به رسیدن است. \"کتاب ارائه می دهد بسیاری از راه های جالبی از اکتشاف فلسفی اگر یکی باشد تمایل دارد چنین چیزهایی را درک کند. برای مثال، اشاره به دین و پیدایش، انتقادات احتمالی در استفاده از علم بهplay God @، رابطه بین خالق و خلقت. همه این چیزها من را مورد توجه قرار می دهند، بله، اما این قسمت دردناک انسانی این کتاب است که همیشه به من عمیقا تحت تاثیر قرار گرفته است. از آنجا که این غم و اندوه، واقعا غم انگیز است، این است که تقریبا همه از هیولای Frankensteins شنیده اند ... اما بسیاری نمی دانند چطور شخصیت شخصیت است. او به عنوان یک آزمایش علمی توسط یک انسان بیش از حد بلندپرواز، به جهان دشوار و خصمانه وارد می شود که بلافاصله او را در معرض دید قرار می دهد. حتی مردی که او را ساخت، نمیتواند بدون ایجاد احساس وحشت به خلقت خود نگاه کند. این همان چیزی است که هر بار در کتابها به دست می آید: چیزها می توانند خیلی متفاوت باشند. اگر مردم فقط قضاوت کمی داشتند، کمی کمتر ترسیدند و درک کمی داشتند. این موجود که از قسمتهای مختلف بدن تشکیل شده است، عشق می خواهد و نفرت را پیدا می کند، بنابراین او تصمیم می گیرد تا آن را در آغوش بگیرد. او خشم خود را به ناعادلانه بودن جهان تحمیل می کند، به تدریج به سوی بد تبدیل می شود. هر کس او را به عنوانthe monstre @ می شناسد، بنابراین برای من سخت است که او را به دیگری بگویم، اما من اساسا همیشه او را اینگونه دیدم: او متعلق به گروه ذهنی من است با افرادی از Heathcliff و Erik (به نام The Phantom of the Opera ) ترس، خائنانی عصبانی که با شرایط ناگوار خود ساخته شده بودند، آنها را به دنیایی تبدیل کرد که در آن نمی توانستند مکان پیدا کنند. نوع شخصیت هایی که شما به طور همزمان از آن متنفرید و دوست دارید، اما اکثرا امیدوارند که نوعی صلح را پیدا کنند. بنابراین اگر بخواهید، آن را علمی تخیلی می نامید. اگر این کار را بکنید، آن را ترسناک کنید. اما این داستان پر از برخی از احساسات واقع بینانه ترین و تقریبا غیر قابل تحمل انسان است که من تا به حال خوانده است. وبلاگ | Leafmarks | فیس بوک | توییتر | نمایش مشخصات عمومی | وبلاگ Tumblr

مشاهده لینک اصلی
بنابراین من آن را به پایان رساندم. اگر شما طرفدار ادبیات کلاسیک هستید و یا کاملا از حس شوخ طبعی برخوردار نیستید، اکنون این بررسی را فراموش نکنید. من همیشه می دانستم که داستان فرانکنشتاین واقعی چطور بود ... و حالا من می دانم.بنابراین، گاهی اوقات فانتزی بهتر از واقعیت است. واقعیت این است که این کتاب یک شمع بزرگ بخار بزرگ است. این یک وحشت قدیمی است داستان، درست؟ نه خیلی. من معنی، من انتظار داشتم آن را در واقع ترسناک، اما من فکر کردم ممکن است کمی خزنده. متأسفانه، تنها وحشت در داستان، در اطراف من قرار داشت که صفحات را همچنان ادامه دهد. با این حال ... مراقب باشید که مرگبار! شما از خستگی دوری خواهید داشت اوگا-بوگا-بوگا! بله واقعا ترسناک است. این شروع می شود مثل این: یک پسر کوه بزرگ به دریای قطبی می رود تا اکتشافات را انجام دهد و زمان را به خواهرش بنویسد. ظاهرا، چندین ساله کشتی های نهنگ را پشت سر گذاشته است. و hes منابع ارزشمند دیگر کاپیتان ها ثابت شده است. بنابراین، من امیدوارم که یک ملوان بسیار خشن ایل در این نقطه باشد. توجه کنید، زیرا این جایی است که شلی ثابت می کند که هیچ چیز درباره مردان نمی داند ... بنابراین این مرد در نامه های خود به خواهرش ادامه می دهد تا در مورد چگونگی خواسته اش در هر ستاره ای که او می تواند یک BFF را در دریا پیدا کند. بعد از چند (بیش از حد) نامه ها، Frankensicle نصف منجمد را از آب می کشند. Aaaaand heres چه سگ دریای شور ما باید در مورد دانشمند دیوانه غرق شده می گویند ... @ بله، بله، بله ... صدای کامل خود را در گوش من فرو می ریزد؛ چشمان درخشان خود را با تمام شیرینی های شیرین خود ساکت می گذارند ... بله، بله، بله ... چشم های تلخی ؟! هیچ (مستقیم) ملوان همیشه، در تاریخ جهان، EVER اشاره به چشم دیگر به عنوان جالب توجه. همیشه. و من می دانم که چه فکر می کنید. ممنون، آن، شاید این شخصیت همجنس گرا بود. نمی فهمید که، دیجا؟ در واقع، بله بله، من انجام دادم تنها مشکل این نظریه این است که هیچ کدام از شخصیت های مرد در این کتاب مردانه از راه دور سخن می گویند. آیا شما این زمان را در زندگی خود (احتمالا در اطراف متوسطه یا دبیرستان) به یاد می آورید، زمانی که فکر می کنید بچه ها در واقع همان نوع فکر می کنم امواج از طریق سر خود را که ما انجام می شود؟ شما می دانید، قبل از اینکه متوجه شدید که واقعا نمی دانید ... خوب، همه چیزهایی که ما انجام می دهیم؟ شما تصور می کردید که در حالی که آنها در بوگیر خنده می کشید، دوست عروس خود را فقط در اطراف اتاق انداختند، چیزی عمیق تر در ذهن او تحریک شد. این فقط باید باشد! مطمئن نیستم که این اتفاق بیافتد، اما در بعضی موارد، هر زن در نهایت حقایق (نسبتا واضح) را میفهمد. مردان مشتاقانه هستند. بوگدر جالبترین چیزهاست، و هیچ چیز در اطرافشان جایی نداشت شاید بعضی از گازها را داشته باشیم. و این هم خوب است. نورپردازی در فضای باز و مسابقات لوکینگ hawking در فاصله دور، می توانند کاملا خنک شوند. اما این نویسنده خیلی جوان بود که این را بفهمد. نظر شخصی من این است که احتمالا مریم احتمالا نسبت به مردان واقعی شگفت انگیز است. او یک دختر نوجوان بود که ظاهرا با یک دسته از dudes artsy-fartsy در حال اجرا بود. خیلی دوست دارم امروز، تصور می کنم که این اموز های جوان احتمالا دم دودن شاعرانه الاغ جوان خود را در امید به بالا رفتن به شلوار خود را دمیدن. اگر چه ممکن است من کاملا به اشتباه وضعیت. هرگز، فرانک به داستان خود را می گوید، و دری سگ می نویسد آن همه چیز را برای خواهر خود. در جزئیات جسورانه. رودخانه ها، گل ها، سنگ ها، کوه تاپ ... agonizingly فهرست شده است. و هوا؟ خداحافظی از طریق داستان، نسیم را از دست ندهید، حداقل یک پاراگراف که به شیوه ای که بر روی پوست او احساس می شود یا تحت تأثیر خلقش قرار گرفته است، نادیده گرفته می شود و صحبت از خلق فرانکشتاین ها نیست. من فکر نمی کنم که Ive همیشه لذت خواندن درباره یک شخصیت را که قبل از آن بدون Spineless بود را داشته باشد. چه گربه! او خیلی نگرانش نکرد، و او را غرق کرد! او مانند یکی از کسانی بود که خوک ها را می شناختند! من نمی توانم شمارش کنم که چند بار او را سیاه کرده و سقوط کرده است. البته، پس از آن او تبدار خواهد شد و برای بهبودی به دوره بازتولید نیاز خواهد بود. با این حال، هر قسمت با توجه باور نکردنی به جزئیات جلب شد. هیجان زده شدم که من هرگز نباید لحظه ای از عرق عرقم را از دست دادم که با آب آشامیدنی شود! به طور تصادفی سرگرم کننده واقعیت: هیولا Milton در بهشت ​​به نقل از گم شده است نقل قول شده است. به تدریج، من فقط می دانم که این به دلیل آن بود در ضمیمه، و نه به این دلیل که من هر تجربه زندگی واقعی با خواندن آن one.Was این کتاب دردانه ترین غیر ضروری Ive خوانده شده در این سال بله. آیا به این داستان عمیق تر هست؟ بله. بعضی می گویند که هیولا محصول جامعه ای است که قبول نمی کند فردی که متفاوت است. یا شاید ویکتور فرانکنشتاین هیولای واقعی بود زیرا نمی دانست که او وظیفه والدین و مراقبت از خلق او را داشته است؟ شاید به این معنا باشد که وسواس ما با کمال و تمایل ما به نادیده گرفتن افرادی که استانداردهای زیبایی را بعنوان غیر انسانی نمی پذیرند، ممکن است برخی از این موارد را بگویند. من\nبا این حال، درس فرانتسنشتاین بسیار متفاوت را آموختید. و این ... این را باور نکنید. حتی کسی که (فقط یک نمونه) بهترین دوست شما برای چندین دهه است! به شما اجازه می دهد یک کلاسیک آن را بخوانید. آن را سرگرم کننده خواهد بود. ما می توانیم با به روز رسانی Anne تماس بگیرید. این فقط مثل یک bo ...

مشاهده لینک اصلی
پنجاه سال پس از آنکه فرانکنشتاین خوانده بودم، و بعد از خواندن دومین بار، پنجاه سال است که من خوشحالم که می دانم که لذت های آن اولین خواندن دوباره زنده شده است. یک بار دیگر - همانطور که در نوجوانان بود - اولین نگاهی به شکل عظیم هیولا، رانندگی سرسلهایش در یخ قطب شمال، هیجان زده شدم و از استفاده عجیب و غریب از فریم های روایت درون فریم، هر یک از این موارد قاب ما را به قلب رمان نزدیکتر می کند، تا زمانی که صدای بیگانگی هنوز صدایی از موجودات را بشنویم. علاوه بر این، من به همان شیوه روحانی رواج دادم که رمان از طریق همان فریم ها به سمت عقب حرکت می کند تا زمانی که دوباره به چشم انداز عرفانی برسیم که صحنه ای از آغاز رمان ها است ... و پایان آن. با این حال، باید تحت تاثیر رمان های پدرش باشد. شکار بی رحمانه ی یک مرد توسط شخص دیگری که احساس می کند زندگی او مسموم شده توسط آن مرد کنجکاوی بی مسئولیته موضوع است که به طور مستقیم از Godwins کالیب ویلیامز و حساب مورد احترام از یک مونتانا که به تدریج خود را از رضایت خانواده، دوستان و عشق محروم در دنبال یک ایده فکری، یادآور کیمیاگر سنت لئون است. پروس او همچنین مانند پدرانش است که توانایی او برای تمایز فلسفی ظریف و بیان ایده های انتزاعی را بیان می کند، اما او نویسنده بسیار بهتر از او است: احکام او ظریف تر و منظم تر است، جزئیات دقیق تر او را انتخاب کرده و صحنه های آن را به طور موثر تر تحقق یافته است. نتیجه گیری این رمان به نظر می رسد شتابزده و ناقص است، اما شاید این به این دلیل است که مفهوم فرانکنشتاین انقلابی است و هیچ نتیجهای به نظر نمی رسید. به هر حال، این رمان خوب، تولد یک خانواده از فرزندان را به ارمغان آورده است، و \"بر خلاف ویکتور فرانکنشتاین\" پدر و مادر مقدس از بسیاری از خلق های متنوع آن است.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب فرانکنشتاین


 کتاب ناخدای بی کلاه
 کتاب موزه عشق مدرن
 کتاب معشوقه آخر
 کتاب یلداترین شب
 کتاب چیزی شبیه معجزه
 کتاب آتش سوران